همه ریختن تو اتاق دکتر چک کرد و گفت سریع اتاق عمل سرییییع
طفلی همسرم دم اتاق خشکش زده بود
از شانس ما اتاق عمل ها پربود و حتی دکتر هم صدازدن اتاق عمل
گفت ببین نهایت نیم ساعته بچت بغلته الان من باید برم اتاق عمل
یکم معطل شدم که کارای سز رو کردن سوند و تغییر لباس و ...و ساعت ۵و ۵۰دیقه من از اتاق زایمان طبیعی بردن بیرون و باسرعت راه رو و ریکاوری طی شد و رسیدیم اتاق عمل
خیلی ترسیده بودم خیلیییی بشدت میلرزیدم دندونام میخورد بهم
کادر اتاق عمل عالی بودن دکتر بیهوشی کلی باهام شوخی کرد و بی حس شدم و ماماهمراهم همچنان پیشم بود
منو خوابدن و من شروع کردم به التماس که من حس میکنم توروخدا عملم نکنید😂
خلاصه کنم عمل شروع شد و من این صدارو شنیدم دو دور بنده ناف
چقدرم محکمه...
ساعته ۱۸:۱۰دقیقه پسرم بدنیا اومد و دلیل اون بی تحرکی معلوم شد ولی تو هیییییچ سونویی بنده ناف نبود حتی روز قبل زده بنده ناف دور گردن مشاهده نشد
شکرخدا الان پسرم سالمه و بغلمه ولی شماحتما به صدای دلتون و حس مادرانتون اعتناد کنید که هیچ وقت دروغ نمیگه...
و خیلی استراحت کنید بعد سزارین من الان سه تابخیم بازشده و بشدت درگیرم

۸ پاسخ

دکترت اسمش چی بود کدوم بیمارستان بودی

چه هیجانی بود زایمانت 🙄

منی که انقدر خر نفهم بی تجربه بودم که دخترموازدست دادم چهارسال قبل
مامان فداش بشه هنوزم دلم پیششه😭😭😭😭

وای عزیزم هم با خوندن تاپیکت ناراحت شدم و هم آخرش خوشحال شدم ک بچت سالم و سلامت به دنیا اومد
الههههههی شکر
انشالله هممون بتونیم سالم و سلامت زایمان بی خطر کنیم و بچهامونو باخیال راحت بغل بگیریم
و الههههههههی این دلخوشی قسمت همه اونایی ک چشم انتظارن بشه 🥹🤲🏻💗🙏🏼🤲🏻

وای چطور تو سونو مشخص نشده بند ناف دور گردنش بوده 🥲🥺

منم بچه اولم ۳ دور بند ناف داشت طفلی

خدا برات حفظش کنه عزیزم 🥺❤️
چند هفته زایمان کردین ؟

تو فیلم زایمانم که ماماهمراهم گرفته هست بچم طفلی بعده باز شدن بند ناف ها گریه میکنه و صداش درمیاد

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
"پارت۳ اتاق عمل"
اومدن با ویلچر بردن بخش عمل اونجا چن تا سوال پرسیدن و بعدش نیم ساعت منتظر نشستم و اومدن بردن اتاق عمل، تا اتاق عمل کلی شوخی کردن باهام تو اتاق عمل روی تخت دراز کشیدم توی سرم آمپول زدن نشستم و به کمرم آمپول رو زدن و خیلی زود دراز کشیدم ولی بی حس نشدم بعد8دیقه بهم گفتن پاهاتو تکون بده ولی نتونستم تکون بدم سنگین شده بودن
بعدش دکترم اومد که عمل رو شروع کنه دونفر هم بالا سرم داشتن باهام حرف میزدن و سرگرمم میکردن ولی همینکه دکتر چاقو رو به شکمم زد قشنگ حس کردم ولی چیزی نگفتم و درد تا آخرین لحظه تحمل کردم ولی همینکه دکتر گفت پاهای بچه تو لگنه و در نمیاد من دردم بیشتر شد جوریکه انگار واژنم رو داشتن با دریل میسابیدن، بعدش دکتر یه وسیله مث انبر بود اونو گذاشت زیر شکمم و شکممو داد بالا که راحت بچه رو در بیاره که انگار من از درد مردمو زنده شدم که داشتم از درد داد میزدم ولی دکتر بیهوشی گفت چن دیقه تحمل کن بچه رو بردارن بعدش بیهوشت کنم، تا آخرین لحظه درد رو تحمل کردم و پسرم بدنیا اومد و گریه کرد بالا سرم و من بیهوش شدم...
مامان الینا امیر علی مامان الینا امیر علی ۵ ماهگی
مامان پاشا🧸 مامان پاشا🧸 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین در بیمارستان صارم
مامانا من ۸ساعت ناشتا بودم از ۶صبح رفتم بیمارستان دنبال کارای پذیرش و فیلمبرداری عکاسی
یک پک کامل واسه قبل عمل و یک پک کامل واسه بعد عمل بهم دادن هزینش ۹۰۰ تومن بود
بعدشم رفتم برای آزمایش ادرار و خون و چک گردن ضربان قلب بچه و فشار خودم ، بعدشم اومدن دنبالم و رفتیم اتاق عمل
بی حسی از کمر بودم و اصلا درد سوزن اسپاینال رو حس نکردم انقدر دستشون سبک بود 🤌🏽 جو اتاق عمل عالی بود و همه حسابی پرانرژی بودن جوری که اصلا استرس نداشتم
گذاشتن و برداشتن سوند هم واقعا دردناک نبود
ساعت ۱۰:۳۰ رفتم اتاق عمل و ساعت ۱۰:۵۵ پسرم به دنیا اومد
همسرم اومد اتاق عمل و بند ناف رو برید تمام لحظه ها هم فیلمبرداری داشتم👀 بعدشم رفتم ریکاوری شکمم رو فشار دادن برای تخلیه خون و جمع شدن رحم که کاملا بی حس بودم و نفهمیدم هیچی
در آخر اومدم تو بخش ، پمپ درد داشتم و تا همین لحظه خداروشکر درد وحشتناکی نداشتم
از رسیدگی بیمارستان و پرسنل خیلی راضیم د به امید خدا فردا مرخص میشم❤
مامان فینگیل 🌼 مامان فینگیل 🌼 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۵ :


چون اتاق عمل یه طبقه دیگه بود حین جا به جایی شوهر و مامانم اومدن پیشم مامانم دستم گرفت و میگفت الان میری راحت میشی دخترم و شوهرمم دست دیگم و گرفت قربون صدقم میرفت و بوسم کرد و گفت وروجک کار خودش و کرد و در گوشم گفت که خیلی دوسم داره و برای بعدشم اتاق خصوصی واسم هماهنگ کرده و من و راهی اتاق عمل کردن
سریع برانکارد و بردن تو اتاق عمل ، من کلا چشمام بسته بود و حال نداشتم
محیط خیلی سرد و تقریبا کم نور بود
از رو تخت زایشگاه با کمک خودم منتقلم کردن رو تخت اتاق عمل
کادر اتاق عمل هی باهام حرف میزدن که بچه چیه؟ اسمش و چی میخوای بذاری و ازینجورحرفا ولی من حال جواب دادن بهشون و نداشتم
اوناهم میگفتن این چرا اینجوریه؟ چرا حرف نمیزنه؟ چرا انقدر رنگ و روش زرده؟ خبر نداشتن که من کلی درد کشیده بودم
متخصص بیهوشی اومد گفت بشین و کمرت و خم کن من خیلی درد داشتم و نمیتونستم تکون بخورم اونم گفت همکاری کن تا زودتر بی حسیت و بزنم و ازین درد خلاص شی منم با اینکه خیلی سخت بود به حرفاشون گوش دادم و سوزن بی حسی هم اصلا درد نداشت کم کم پاهام گرم شد و دردهام کم شد من و خوابوندن و دستام و بستن و پرده ی جلوم و کشیدن
دکترم سریع لباس اتاق عمل پوشید و کارش و شروع کرد
مامان بچه قشنگمون💞 مامان بچه قشنگمون💞 ۱ ماهگی
#پارت_دو_زایمان
وقتی وارد اون اتاق شدم باید کل لباسامو در می‌آوردم، بعدش دراز کشیدم تا برام nst بگیرن که دیدم یه پرستار اومد بهم آنژیوکت وصل کنم، بعدش در همون حال nst گرفتن یه پرستار دیگه اومد گفت دکتر گفته سریع بفرستینش اتاق عمل و یهو سوند آورد برام وصل کنه، حتی فرصت نشد بگم من میترسم کاش بشه تو بی حسی برام وصل کنی، گفت بدنتو شل کن، یه سوزش ریز حس کردم و تمام.‌وقتی از تخت اومدم پایین راه رفتن و ایستادن با سوند یه حس ناجوری داشت و راحت نبودم ولی خب آنقدر همه‌چی تند تند داشت اتفاق میوفتاد که زیاد درگیر این حس نشدم، چون سریع دراز کشیدم رو برانکارد و بردنم برای اتاق عمل! حالا از یه طرف همسرم هنوز پذیرشه، مامانمم فقط دنبالم میومد و گوشیم دستش بود فیلم می‌گرفت. وسایلمون هم تو بلوک زایمان موند. من سریع وارد اتاق عمل شدم و مامانم تا بسته شدن در ازم فیلم گرفت ولی همسرمو ندیدم و اصلا نمی‌دونست من انقد زود اومدم اتاق عمل😁 حتی خودمم برگام ریخته بود از این سرعت عمل
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان آرن👶 مامان آرن👶 ۱ ماهگی
سلام دوستای قشنگم
من اومدم از تجربه عمل سزارینم و تجربه بیمارستان بگم بهتون امیدوارم به دردتون بخوره ❤
اول اینکه ۳۸هفته و صفر روز بچم به دنیا اومد با وزن ۲۹۰۰
الکی خودتونو خسته وزن گیری نکنید همش ژنتیک هست من بهترین تغذیه رو داشتم باز با این حال وزنش بیشتر نشد .
😅مامانای عزیز من اصلا شب قبل عمل نخوابیدم تو راه بیمارستان به همسرم میگفتم من تو اتاق عمل میخوابم انقد که بیخواب بودم خانوادمم به مسخره کردن من میگفتن حتما با استرس اتاق عمل میخوابی به همین خیال باش😑رفتیم پذیرش شدیم تو لابی منتظر موندیم و اومدن دنبالمون با همسرم تا جلو در بلوک زایمان بودیم بعدش من رفتم داخل و همسرم پشت در بود کل لباس در اوردن لباس اتاق عمل دادن و یه سری سوالات پرسیدن و سرویس رفتم و رفتم رو یه تخت دراز کشیدن فشارم و گرفتن و از بچه ان اس تی گرفتن و همه چی خوب بود قرار بود من اولین نفر اتاق عمل دکترم باشم و ده دقیقه دیقه برم اتاق عمل اما به دکترم بیمار اورژانسی افتاد و یه ساعت بعد بردنم اتاق عمل،قبل اتاق تو اون یه ساعت😅من خوابیدم تو بخش یه عالم مریض دیگه ام بود که وقتی پاشدم فقط یه نفر بود و پرستار گفت تو توابتو اوردی و چه ریلکس خوابیدی😑😑بعد از خوابی که کردم یواش یواش باید اماده رفتن میشدم و قبل عمل یه قسمت خیلی بدی بود به اسم سوند ،فک نمیکردم انقد درد داشته باشه یه درد خیلی بد و با سوزش شدید کاش میشد این سوندو تو بی حسی زد 😓😓
بعد سوند سوار ویلچر کردن و بردن تو بخش اتاق عملا روی تخت و منتظر اماده شدن اتاق عملم بودم که برم برا عمل و دکترمو دیدم و و یه سری پرستار سوال میپرسیدن