پارت دوم

رفتم اتاق عمل و منتظر بودم تا دکترم بیاد. ک یهو ی دکتر که انگار متخصص بیهوشی بود اومد گفت.
وایی تبخال زدی این چیه رو بینیت و من نمیتونم توروقبول کنم که بخام بی حس یا بی هوشت کنم.. تا موقع دکترم اومد بااونم دعوا کرد که من نمیتونم این مریضو قبول کنم ریسکه😑😑
بفرستین بره دو سه روز دیگه بیاد.
مگر اورژانسی باشه و ان سی تی بگیرین ببینیم چی میشه وگرنه من قبول نمیکنمش.. 😒

بنده خدا دکترم مونده بود چی بگه و مجبور شد باز از اتاق عمل فرستادم پیش دکتر عفونی و ان سی تی..

من کم دلهره داشتم بیشترم شد. خلاصه رفتم باز پایین همه گفتن چرا عمل نشدی نکنه تبخال تناسلی داری وقتی میگفت نه فقط بینیم تبخال زده تعجب میکردن که چه ربطی داره باید عمل میشدی😕😕
باز نیم ساعت اون اتاق انتظار بودم که دکتر عفونی اومد منو ویزیت کرد و قرص داد. و گفت من مشکلی نمیبینم میتونی عمل بشی. و همونجا دوتا قرص و خوردم و بردنم برا ان سی تی..

۴ پاسخ

درخواست دادم که بخونم🫠

واااا تبخال چ ربطی داره😳😳

وادکتربیهوشی چه بداخلاق بود.خداکنه دکترمن خوب باش..من باآدم بداخلاق برنمیتونم بخورم ☹️🫠🤣

درخواست دوستی بده

سوال های مرتبط

مامان الینا امیر علی مامان الینا امیر علی روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم.

خلاصه رفتم ان سی تی و گفتن همه چی خوبه.. گفتم بیا حالا دیگه عملم نمیکنن باز دوباره باید سوندو سرمو تحمل کنم.

خداروشکر اونجا ی ماما آشنا داشتیم که تااومد خیالم خیلی راحتتر شد و گفت که ما بادکتر عفونیت صحبت کردیمو عملو انجام میدی..
وایی منو بگی هم ترس داشتم هم خوشحال بودم.. خلاصه ساعت دو ان سی تی تموم شدو بردنم اتاق عمل..
دکترم اومد و لباساشو عوض کرد منم هی میگفتم دکتر تا بی حس نشدم نبری منو ها گفت نه. نترس

بعد دکتر بیهوشی اومد که ایندفعه یک آقا بود و به اون هوش بره هی میخندید و میکفت که چه ربطی داره تبخال بینی به بی حسی همه دکتررو مسخره میکردن🤣😁
بهم گفت سرتو خم کن و تکون نخور تاآمپول بزنم من که ترسیده بودمو شکمم بزرگ زیاد نمتونستم خم بشم دودفعه هی آمپول درآوردو زد تا بالاخره ی حالت برق گرفتگی پام پریدو گفت تمومه.. وایی که چقدر دردداشت😑😑
خلاصه سریع خوابوندنم و من که میترسیدم بی حس نشده باشم هی پامو میداپم بالا میگفتم دکتر ببین حس دارم نبری شکممو.
گفت نه اول بتادین میزنم فقط سرما حس میکنی.
خلاصه تا بتادین زد من دیکه حسی نداشتمو فقط حس فشار که شکممو فشار میدادنو میفهمیدم ولی درد نداشت اصلا فقط حس بود 🤗
یهو صدای پسریمو شنیدم که ماما اورد نشونم داد ولی برای تبخالم گفتن بهتره به صورتت نخوره بچه و نزاشتن کنارم..
مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
من تجربه سزارینمو بگم .من ساعت یک ظهر اب وکیک خوردم اخه قرار نبود عمل بشم .که یهو گفتن نه باید عمل بشی به دکتر گفنم کیگ خوردم گفت اشکال نداره دو سه ساعته دیگه میام تاعملت کنم .منو بردن توبخش تا ساعت ۳ بعدش بردن سوند وصل کنن که خیلی برام درد داشت پرستاره گفت خانوم این کاراچیه میکنی به زور فشار داد متو با ترس و درد نازاحتی بردن اتاق عمل .رفتم تو اتاق عمل پرستارا گفتن چرا رفتی گیک واب خوردی باید بی حسی بشی منم گفنم دیسک کمر دارم باید بیهدش بشم گفتن بیهوشی خفه میشی توعمل منم ترسیدم که یهو دکترم اومد .ازترس داشتم سکته میکردم به دکترم گفتم خبلی میترسم .من دکتر بیهوشی رو ندیدم بالای سرم بود .دکترم دید که ترسیدم اشاره کرد بهش یهو دیدم لامپای اتاق عمل دارن گم نور میشن .بعد چشمامو باز کردم دیدم دخترم به سینمه تو بخش داره تتد تند شیر میخوره .پرستارا مبومدن شکممو فشار میدادن منم گیج بودم . .شبم تا ۱۲ ناشتا بودم بعدش راه رفتم .در کل سزارین خیلی راحتی اگه برگردم بازم میرم سزارین
مامان 💓نگار💓 مامان 💓نگار💓 ۵ ماهگی
وقتی رفتم بیمارستانی که قرار بود ۲۱ ام اونجا زایمان کنم گفتم که اینجوری بوده و میخوام ان اس تی بدم
انگار یه حسی بهم میگف که امروز وقتشه
خوابیدم ان اس تی رو ۳ بار ازم گرفتن من ۳۷ هفته و ۴ روز بودم
گفتن درد داری گفتم اره
گفتن حرکاتش خوبه اما هر ۵ ۶ دقیقه یه انقباض داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت سریع بره اتاق عمل منم خودمو میرسونم
خلاصه همسرم اومد کارهارو باهاش هماهنگ کردم که دخترمو بره بیاره و وسایل بیاره و ... زنگ زدم مامانم تا اونم خودشو برسونه
از اینکه یهویی بود و اورژانسی ترسیده بودم گریم گرفته بود
اومدن لباسامو عوض کردن سوند گذاشتن
راستش احساس سوزش و سنگینی داشتم توی دلمم دلهره بودم داشتم تنهایی میرفتم اتاق عمل هنوز مادرم و همسرم نرسیده بودن
ولی وقتی رفتم اتاق عمل اونجا ترسم ریخت
دکترم اومد با اون اخلاق خوبش یه کم شوخی کرد و دلداری داد و ...
وقتی بی حسی رو زدن اصلا هیچی حس نکردم چندبار پرسیدن پاهات گرم شد؟ تکون بده
و اون حس بدی که از سوند داشتم هم از بین رفت خیلی سبک شده بودم
به دکتر بیهوشیم گفتم پمپ دردمیخوام
گفت چشم
عملم تموم شد و دکترم خیلی دستش سبک بود و سریع عمل کرد و گفت ماشاژ شکمی ندید اصلا
چون هربافتش خونریزی داره (به خاطر آ اس آ) ممکنه بدتر بشه
ادامش بعدی
مامان aylin🎀 مامان aylin🎀 ۲ ماهگی
مامان یارا مامان یارا ۳ ماهگی
پارت ۲ تجربه زایمان
دیگه زنک زدن به دکترم که اینجوری شده دکترمم قرار بود ساعت ۱۱ بیاد برای عمل من ولی دیگه چون اورژانسی شد ساعت ۹ رسید
من خیلی گریه میکردم همه چیز برام یهویی پیش اومده بود نمیدونستم باید چیکار کنم اومدن برام سوند وصل کردن من چقد استرس سوند داشتم ولی اونجا اونقدر حالم بد بود اصلا نفهمیدم چی شد فقط یکم حس چندشی داشت
ساعت ۹ بود گفتن بیا بریم اتاق عمل و من باز اشک میریختم و ریسه میرفتم همینجوری دیگه گفتم میخوام همسرمو ببینم اونام گفتن نمیشه و من باز گریه کردم دیگه پرستاره گفت حالا یه کاریش میکنیم 🤪 بردنم تو مسیر اتاق عمل چقد ترسناک بود راهرو های تنگ و سرد من لرز گرفته بودم همسرمم یواشکی از یکی از درا اومد پیشم من یکم بهتر شدم خدافظی کردیم و منو بردن چقد میترسیدم اون لحظه واقعا ترسناک بود
دیگه رفتیم تو یه سالن بزرگ تر چند تا اتاق عمل توش بود دکترمو دیدم اونم یکم استرس داشت خودش اومد کمک تختمو بردن تو اتاق عمل و اونجا پرسیدم که پمپ درد ام میتونم بگیرم یا نه که دکتر بیهوشی گفت ما اصلا نداریم داروهاشو 🥲وایییی من بیشتر حالم بد شد عین نی نی کوچولوها گریه میکردم و زار میزدم اونا ام هی میگفتن سنت کمه و برای ما دعا کن و این حرفا
یه آقایی اومد تو گفت من مسئول بیهوشیتم یه ماسک گذاشت رو بینیم گفت نفس عمیق بکش یه امپولم زد تو دستم من خوابم برد😁
مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 ۳ ماهگی
مامان شاهان مامان شاهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲
تا رسیدم زایشگاه آقایی که ویلچر رو می‌روند گفت مادر پر خطر داریم زایشگاه زود کارای بستری رو انجام داد و داخل یه اتاق هدایتم کرد که ازم ان اس تی بگیرن و سرم وصل کردن بهم تا ساعت ۷ طول کشید چون همچنان از کیسه آبم داشت میریخت ساعت ۷ آماده ام کردم برای اتاق عمل کادر بیمارستان واقعاً عالی بود برای منی که تا حالا اتاق عمل نرفته بودم جوری صحبت می‌کردن که اصلاً ترس نداشتم سوند هم اصلا احساس درد نداشت فقط یکم سوزش داشت که ۵ دیقه ای برطرف شد تا اتاق عمل آماده بشه شد ساعت ۷ونیم
وقتی که گفتن اید آمپول بی‌حسی رو تزریق کنیم من شروع کردم به لرزیدن
دکتر بیهوشی و دکتر خودم کلی آرومم کردن و واقعا هیچی متوجه نشدم از امپول بی حسی امت همینکه وارد کمرم شد پاهام داغ داغ شد بخاطر استرسی ک داشتم برای اولین بار اتاق عمل رفتن حالت تهوع گرفتم بعد تزریق که اونم به متخصص بیهوشی گفتم و زود برام داخل سرم امپول زد ک همون لحظه برطرف شد هیچی از پرسه زایمان متوجه نشدم و برای من عالی بود فقط چون دکترم بعد من ۳ تا عمل سز داشت من تقریبا ۲ساعت ونیم ت ریکاوری بودم ...