پارت ۲
وقتی رسیدیم بیمارستان معاینم کردن ۲سانت بازبودم اینم بگم بیمارستان خصوصی رفتم ان اس تی هم دردهامونشون دادوتا۴ساعت اونجابودم ولی معاینم تقییرنکرد که گفتن بروخونه هروقت دردهات بیشترشدن یاعلایم دیگری داشتی مراجعه کن .که قبلش فشارخونم گرفته بودن ۱۲ بودیکم دیگه گرفتن ۱۳شدبعدش هم گرفتن ۱۴شدزنگ زدن دکترم که گفتن بستری بشه .من فکرکردم بستری میکنن تافشارخونم کنترل کنن ولی به همسرم گفتن ساک تهیه کن وپرونده تشکیل کن .اینم بگم ساک بیمارستان هیچ چیزی برابچه نداشت وتقریبافقط براخودم بودهرچی توش بود.وسیله هاموتواتاقم گذشتم وهمسرم براکامپوت اناناس گرفت وتوراهروپیاده روی میکردم ومیخوردم .ساعت ۷ونیم بردنم اتاق زایمان اولین کاری هم که کردن امپول توباسنم برام تزریق کردن براکنترل فشارخونم که بابی حسی وحشتناک دردداشتن .که ماماگفت هرنیم ساعت چندسیسی برات تزریق میکنیم حجمشون واندازشون بزرگ بود وهنوزدردهام قابل تحمل بودمیگرفت وول میکرد .بعدبرام سرم وصل کردن وامپول فشارتوش تزریق کردن .که اونجاکم کم دردهام بیشترشد گوشیم همرام بود وخوداکی های که همسرم برام گرفته بوداوردن وگفتن بخورضعف نکنی اینم بگم اونایی که معدشون ترش میکنه ابمیوه نگیریدبهتره شیربگیرید وحتماقرص فامتودین بخورید تابادردزایمان دیگه دردمعده روهم تحمل نکنید خب کم کم دردهام بیشترمیشدولی میگرفت وول میکرد مامایی که پیشم بودخیلی خیلی مهربون بودالبته یکی هم دیگه بودکه رومبل نشسته بودویه دستیارهم اونجابودولی خب فقط تماشامیکردن بعدازاینکه چهارسانت شدم دردهام بیشترشد ولی باورزش ومعاینه که میشدم قابل تحمل بوداون وقت معاینه که هممون ازش فراری هستیم مثل مسکن بودبرام وقتی دردم میگرفت ماما معاینم میکرد باتوپ وورزش رسیدم به ۷سانت

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان سویل🫀👼 مامان سویل🫀👼 ۱ ماهگی
خب خب بلاخره بعد دو روز اومدم از تجربه زایمانم بگم براتون
من جمعه ۴۰ هفته تمام میشدم اومدم بیمارستان گفتم ۴۰ هفته تمامم گفتن هم میتونی بری هرموقع دردت گرفت بیای هم میتونی بستری بشی گفتم نه میخوام بستری بشم چون هیچ درد یا علائمی نداشتم ، بهم یه برگه داد گفت اثر انگشت بزن که با رضایت خودت داری بستری میشی . بعد معاینه ام کرد گفت دو سانتی ، فرم پر کرد برام سونو ها و ازمایشامو جدا کرد گفت اینارو ببر پذیرش پرونده باز کن پک کامل زایمان بگیر و بیا .
کارای پرونده رو کردم اومدم دوباره اورژانس بهم گفت لباساتو عوض کن و برو بلوک زایمان .
لباسامو عوض کردم رفتم بلوک زایمان ساعت ۱۰ و نیم صبح بود اومدن فشارمو گرفتن معاینه ام کردن ان اس تی گرفتن . ساعت ۱۲ و ۴۰ دقیقه اوردن سرم وصل کردن بهم توش امپول تزریق کردن پرسیدم این چه سرمیه گفتن که سرم و امپول فشاره ، اولش هیچ دردی نداشتم ساعت ۲ اومدن دوزشو بیشتر کردن یکم دردم بیشتر شد . نهار اورده بودن برام چون سرم وصل بود بهم نمیتونستم بخورم گفتم میشه مامانم بیاد کمکم گفتن اره صدا کردن مامانم اومد پیشم دیگه تا لحظه اومدن بچه موند پیشم گفتن بمونه ماساژم بده.
مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی

پارت سوم

سوزن رو بهم زدن و ان اس تی بهم وصل کردن و از ساعت ۵ بعد از ظهر بهم زدن درد داشتم میگرفت ول میداد و انقباض های شدید میگرفت همینجوری هر ده دقیقه ۴ بار انقباض داشتم تا شب همینجوری درد داشتم هر ده دقیقه ۴ بار درد داشتم اومدن معاینه کردن گفتن همون ۲ سانتی گفن اگه تا صبح باز نشد سزارین میکنن دیگه دردام همون بود و میشد تحمل کنی چجچوری بود اروم بودی بچه خودشو سفت میکرد مثل سنگ دلدرد و کمردرد همین که ول میکرد دلدرد و کمردرد خوب میشد بعدش هرباری که درد میومد سراغم ورزش میکرد حرکت لگنی پیاده روی وسط سالن با درد، اسکات میزدم لبه تخت، رقص کمر حالت سجده لگنمو چرخش میدادم . دیگه تا ساعت ۱۲ شب سرم داشتم و دیگع قطع کردن و گفتن دیگه استراحت کن بخواب همین که سرم قطع کردن دردهای منم رفت خوابیدم ساعت ۶ صبح اومدن دوباره بهم وصل کردن اینبار دردام طولانی در شد همینجوری ورزش مردم دیگه درداش قابل تحمل نبود و یکم اخ ناله بعدش ان اس تی بهم وصل کردن و گفتن چه انقباض های خوبی اگه اینجوری ادامه بدی ساعت تا ۵ عصر زایمان میکنی
ادامه پارت چهارم
مامان مهدیار مامان مهدیار ۳ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش یک
من روز جمعه دو خرداد چهل هفته‌م کامل میشد ولی هیچ دردی نداشتم دهانه رحمم هم دوسانت بود. دیگه جمعه با نامه بستری دکترم(عفت عظیمی نژاد) رفتم بیمارستان قدس و بستری شدم با خواست خودم. ساعت ۹ صبح بهم آمپول فشار زدن ولی خیییلی سرعتش کم بود تازه ظهرش یواش یواش دردای من شروع شد اما دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نمیکرد همون دو مونده بود دیگه شب بعداز کلی درد تازه دهانه رحمم شده بود دو و نیم سانت. شبش ساعت ۱۲ با نظر دکترم آمپول فشار رو قطع کردن که رحمم خسته نشه و مثلا به رحمم استراحت بدن اما دیگه دردهای خودم شروع شده بود و شبش هر دو سه دقیقه یک بار دردم میگرفت و ول میکرد. صبح شنبه ۳ خرداد ساعت ۶ دوباره آمپول فشارم رو باز کردن و دردام هی تشدید میشد. دهانه رحمم که بالاخره شد ۳ سانت دیگه به مامای همراهم زنگ زدن که بیاد و وقتی اومد نزدیکای ۴ سانت بودم کلی ورزش بهم داد که انجام بدم و دیگه ۴ سانت که شدم اپیدورال رو برام زدن. اپیدورال هم تزریقش درد داشت خیلی گریه کردم در حدی که نفسم بالا نمیومد. سختیشم این بود که بهم میگفتن موقع تزریق حدود ده دقیقه اصلا نباید تکون بخوری حتی اگه دردات میگرفت و ول میکرد که این خیلی سخت بود برام. اما دیگه وقتی تزریق کردن کم کم کل بدنم آروم شد خیلی حس خوبی بود دیگه هیچ دردی حس نمیکردم حتی انقباضات شدیدم رو
مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
پزشکم خانم دکتر مینا قدیری بودن
بیمارستان خانواده اصفهان زایمان کردم
چهارشنبه 27 فروردین معاینه تحریکی شدم یک سانت بودم و دهانه رحمم خوب بود طبق ان تی هفته 39 بارداری بودم ... تقریبا هفته آخربارداری ام روزی یک ساعت پیاده روی میکردم و در طول روز هم از آسانسور استفاده نمیکردم پله میرفتم. من درد خاصی نداشتم فقط این چند روز واژنم تیر می‌کشید و زیر دلم و کمرم می‌گرفت ولی شدید نبود ، ترشح هم داشتم . شب زایمانم دکترم گفت بدون جلوگیری رابطه داشته باشید کمک میکنه دهانه رحمت نرم بشه
برام نامه نوشت 6صبح بیمارستان بودم تا بهم سرم وصل کردن و معاینه ام کنن مامای زایشگاه ساعت 8 شد که سرم فشار هم بهم وصل کردن ، تقریبا حدودای 9 صبح بود اولین انقباضی که اشکمو درآورد رو حس کردم که ماما اومد و معاینه ام کرد و دستگاه ان اس تی رو بهم وصل کردن ، به کمر که خوابیده بودم خیلی کمرم درد می‌گرفت اولش بیشتر دردام مثل کمردرد و گرفتگی پریود بود به پهلو که میخوابیدم آرومتر میشد دردام ولی چون میخواستن انقباض هارو ثبت کنن ماما نمیذاشت
بعدش که منظم شد دردام گفتن از تخت بیام پایین و بردنم اتاق جدا بهم دو مدل راه رفتن یاد داد و موقع انقباض هم گفت که اسکات بزنم
هنوز دردام شدید نبود و قابل تحمل بود و فاصله هاش زیاد بود ....
درخواست ماما همراه دادم زنگ زدن برام هماهنگ کنن و دکترم حتما خواسته بود که بی حسی اپیدورال بشم
مامان شاهان👼🏻👑 مامان شاهان👼🏻👑 ۴ ماهگی
تجرتجربه زایمان
خب میدونین من خیلی تاپیک زدم که حرکات جنین توی دوتا سونو بیوفیزیکال کم بود اما نوار قلب خوب بود بستریم نمیکردن
یکشنبه رفتم جای دکترم سونوهامو دید و گفت جفتتم خطرناکه گرید ۳ خون‌رسانی به جنین کمه سونو داپلر انجام بده
منم که خسته از سونو رفتن دیگه اینو محل ندادم ساعت ۶ شب داشتم روی توپ مخصوص ورزش میکردم برای زایمان که خیسی احساس کردم رفتم بیمارستان هاشمی نژاد ببینم کیسه آب بوده یا نه که گفتن نیست و معاینه هم کردن به زور ی سانت باز بودم گفت‌نوار قلب ازت باید بگیریم منم دستشویی داشتم اومدم بیرون شوهرم اومد دنبالم که دکترت راحله ابراهیمی به مامانت زنگ زده بیا بستری کنیمت منم از خدا خواسته از هاشمی نژاد فرار کردم اومدم امام حسین که بستری شم
ماما ها اصلا دوست نداشتن بستریم کنن میگفتن الکی اومدی اونجا هم معاینم کردن و گفتن دو ساعت دیگه نوار قلب بده خلاصه من نوار قلب دادم داشت خوب پیش می‌رفت اما یهو ضربان قلب جنین رسید ۹۰ خودمم نفس کم آوردم اکسیژن بهم وصل کردن بردنم زایشگاه گفتن به احتمال زیاد سزارین منم که از خدا خواسته دعا کردم فقط سزارین شم وقتی صدای جیغا رو می‌شنیدم بردنم توی اتاق سرم زدن دوباره دستگاه نوار قلب گفتن اگه ایندفعه هم مثل قبل بشه میری اتاق عمل که دوباره همون‌جوری شد اومدن بهم سوند وصل کردن یکم دردناک بود و بردنم اتاق عمل