۶ پاسخ

میگفتی به نکته ظریفی اشاره کردی من نباید با شما کفتارا میومدم خرید 😐

وا چ بی فرهنگ

چقدرشوهرت بی تربیته.م م ه چیه.ادم به مادرخودشم‌خجالت می‌کشه بگه ملکه دختریم

یعنی جی سنا پیازه🫤
عزیزم سعی کن خیلی تو اون فضا نباشی اینقدر تحقیرت کنن

خواهر شوهرت باید ناراحت باشه نه تو اون که می‌دونه داداشش حساسه نباید اونجوری لباس بپوشه تو به خودت نگیر

چند سالشه خواهر شوهرت مگه

سوال های مرتبط

مامان جوجوی من😍 مامان جوجوی من😍 ۵ ماهگی
۲سال پیش توی هوای سرد زمستونی ک دیگه ناامید شده بودیم خودمو شوهرم ک ما بچه دار نمیشم دختر خاهرم گفت خاله بریم اصفهان پیش ی دکتر خوب منم ک خیلی ناامید بودم گفتم منک تمام دکترارو رفتم بزار این یکیرو هم برم ۳سال هرماه اصفهان بودم تو سرما و گرماه حرکت کردیم برا تهران اونجا ک رسیدم چون جایی نداشیم رفتیم تو پارک روبرو متب نشستیم چن ساعتی بعد دکتر پیش دکتر ک رفتم با حال خیلی خراب ب دکتر گفتم برا کاشت بزن دیگه نمیتونم دکتری کنم خسته شدم دکترم گفت تا فردا باید بمونی ک شوهرت آزمایش بده ماهم هتل گرفتیم برا یک شب فرداشم ک آزمایش دادیم حرکت کردیم برا دزفول ماه بعد ک خاستم بریم تهران شوهرم گفت دیگه من نمیتونم بیام خسته شدم از دکتری منم ک همیشه بهش روحیه میدادم با اینک خودم روحیم صفر بود خلاصه رفیم صب ک هوا خیلییی سرد بود ساعت ۴صب رسیدم ماشین پارک کردیم تو ماشین خابیدم😢یادمه من رفتم دنبال نان وا میگشتم همینطور ک شوهرم خاب بود خیلی خسته شده بودیم نون گرفتم حدود ساعت ۱۱شد تو پارک داشتیم صبحانه میخوردیم تا مطب ساعت ۳باز شه رفتم پیش دکتر گفت شوهر ضعیفه منم گفتم خب از یکی دیگه برام اهدا کن گفت ن از شوهرت میتونیم تقویت کنیم منم اومدم بیرون از مطب ب شوهرم گفتم اگ میخام بکارم چرا نرم اهواز نزدیک ترهه هم شوهرم با کلی دعوا قبول کرد هی دکتر عوض میکنی فلان از این حرفا یک سال هرماه میرفتم اهواز برا ای وی اف پانچردرد خون ریزی ٥تا جنین برام تشکیل شده بود ۳تاشو زدم با کلی استرس شوهرم خوشحال ترین بود فک نمیکرد ک باید بمون فک میکرد باردارم ۹روز بعد اوفتادم ب خون ریزی برج ۲پارسال بود حالم خیلی بدشد ۳روز مطب بسته بود من اون ۳روز همرو دفع کردم 😢
مامان جوجوی من😍 مامان جوجوی من😍 ۵ ماهگی
سلام خوبید حالم خیلی گرفتس گفتم با شما در میون بزارم خالی شم خیلی عبصبی ام دوس دارم دعواکنم گفتم ک بعد ۱۳سال باردارشدم پدر شوهرم اصلاااا نگاه دخترمم نمیکنه کادو هم بش نداد الان دخترم ۴ماهشه نگاشم نمیکنه اصلااا بعد جاریم بعد یک سال بار دار شد دخترش بعد چهل روز برد خونشون همون موند ک بخوردش اول اون باردار شد البته الان دخترش ۲سالشه بعثم حسادت ب اون دختر بچه نیست دلیل کار پدر شوهرمو خاستم بدونم این جاریم ی زن داداش داره خیلی فضوله براشم خیلیی مهمه خونه پدرشوهرم جاریمو دوس داشته باشن وقتی من باردار بودم هی میومد ب مادر شوهرم میگفت نکنه بچه این بیاد دنیا دیگه اون نوتو نخای از این حرفا بعد ک دیدم واقعا همه دارن با بچم سرد رفتار میکنن تصمیم گرفتم سر کتاب بردارم برا دخترم ک بعله این خانم بی همه چیز ذات خراب برا دخترم دعا کرده ک از چشم پدر شوهرم اینا بیوفته ملا گفت اره چیز پاشیدن در خونتون دعا چشم نظر ک ب چشم بیاد خیلی برا دخترت انجام دادن در حدی ک دسش نمیرسه وگرنه بلایی سر بچت میارن بنظرتون من چیکار کنم😢