تجربه زایمان طبیعی پارت 2





ساعت 7 دیگه مامانم و شوهرم گفتن بیا بریم بیمارستان تامین اجتماعی، من از اونجا چیزای خوبی نشنیده بودم، گفتم نمیام اونجا آدمو اذیت میکنن و...
10 دیقه بیشتر تحمل نیاوردم گفتم بریم
رفتیم اونجا معاینه ام کردن گفتن 3 سانتی
لگنت ام عالیه برای طبیعی
به پزشک شیفت زنگ زدن ک ببینن من کیس بستری هستم یا نه
که گفت بستری کنید
ساعت 8 بستری شدم
8 و رب کیسه آبمو زدن
و سرم فشار زدن و رفتن
دردام فاصلش کمتر شد ولی شدید تر
به ماما گفتم من میخام جیغ بزنمممم😂😂اونم میگفت جیغ بزن تا زایمانت طول بکشه سر بچه پایین نیاد خودت میدونی
سر همین دیگ جیغ نکشیدم، تا دردام میومد پامو باز میکردم با فوت دردامو میدادم بیرون،، خیلیم تاثیر گذار بود
رفت بعد 4٠دقیقه اومد معاینه ام کرد گفت باریکلااا ستایش پیشرفتت عالیه 5 سانت شدی
انگار دنیارو بم دادن انقد خوشال شدم😂
دیگه ماما همراهمو نیاز داشتم
همش میگفتم پس کی میاد چرا نمیاد
اگه قصد دارید ماما همراه بگیرید حتمااا بگیرییید حتما

#ادامه پارت بعدی

۶ پاسخ

هزینه ماما همراه چقدره
مثلا میگین از ۳۴ هفته اینا بگیر براچیه از ۳۴ هفته

جداازدردا حس خیلی خوبیه خدایااا😍😍

منم‌ماما موخوام

بسلامتی عزیزم🥹

من دو بار تجربه زایمان طبیعی داشتم
الان با حرفات یاد زایمان افتادم دردش خیلی شدید 😰😰 اره ماما همراه داشتن از تنها بودن خیلی بهتره ولی من نگرفتم ماما

کدوم شهری.

مقالات مرتبط

عارضه‌های نوزادان بستری در بخش NICU
عارضه‌های نوزادان بستری در بخش NICU
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
بیماری ام اس چگونه شروع می شود
بیماری ام اس چگونه شروع میشود؟ | علت و علائم بیماری ام اس(...
زمان حرف زدن کودک
سن حرف زدن کودک پسر و دختر | راه‌های تسریع زمان حرف زدن کو...

سوال های مرتبط

مامان پسر کوچولو💙✨ مامان پسر کوچولو💙✨ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی #پارت یک

سلام خانما
من 35 هفته بودم ک دکترم گفت لگنت برای طبیعی عالیه، 37 هفته رفتم باز معاینه شدم ک گفت لگنت تعریفی نیست و امکانش هست درد طبیعی رو بکسی و سز شی
منم به ماما همراهم این موضوع رو گفتم، گفت یکشنبه بیا خودم معاینه ات کنم
، یکشنبه رفتم معاینه شدم گفت لگنت عالیه و2 سانتی
گفت بخاطر معاینه یکم دل درد میگیری تا 7 شب دردا خوب نشد بیا باز
دردام خوب نشد بهش زنگ زدم گفت اینا درد زایمان نیست و طبیعیهه
تا فردا صبح دردا رو تحمل کردم
از فردا صبح ب بعد دیگه دردات خیلی شد
بهش زنگ زدم گفتم دردام خیلیه
بیام منو بستری کنید زایمان کنم
رفتم معاینه ام کرد باز گفت 3 سانت شدی
اون بیمارستان ک من رفتم دولتی نبود
هرکار کردم بستریم نکردن
گفتن زوده
اومدم خونه، تا 7 شب صبر کردم دیگ 7 ب بعد دردام اصلااااا برام قابل تحمل نبود
هر 10 دیقه انقباض داشتم


ادامه پارت بعدی
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آتلیه انلاین مامان آتلیه انلاین ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱
مشاهده ۲۱ پاسخ دیگر
مامان آراد🩵🫀 مامان آراد🩵🫀 ۳ ماهگی
پارت سه زایمان طبیعی
کلی سرم و امپول و قرص دادن اما فایده نداشت همش دردا بیشتر میشود ک دکتر گفت برو زایشگاه و تحت نظر باش 24 ساعت
رفتم زایشگاه اونجا هم بازم سرم و آمپولو شروع کردن اما فایده نداشت دیگ گفتن صبح باید بری بخش زنان بستری بشی
منم دیگ خوابیدم صبح ساعت هفت احساس می‌کردم داخل واژنم حباب میترکه تا پاشدم از تخت اومدم پایین همه لباسم خیس شد
مامائی شیفتو صدا زدم گفت بله کیسه ابته
باید واستی تا دکتر بیاد ببینیم چی پیشنهاد میده دکتر ساعتای 8/30 اومد و اومد بالاسرم معاینه کرد و گفت 1 سانت بازی و کیسه آبت پارس امروز باید زایمان کنی وگرنه بچه تب میکنه داخل رحم
ساعتای 11 دیگ شروع کردن آمپول فشار زدن تا ساعت 1 چهار سانت شدم
چون ماما همراه داشتم همش میگفتم زنگ بزنید بیاد
بهش زنگ زدن 5 سانت ک شدم بالا سرم بود تازه دردا ب اوج رسیده بود تا صدای ماما همراهم شنیدم انگار دنیا رو بهم دادن
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳
خب تا اونجا تعریف کردم که ساعت ۳ شد و دردها شدت گرفت. به هر سختی بود ورزشهایی که ماما می‌گفت انجام میدادم. شد 3.5 دیگه تحمل درد خیلی سخت بود.. دیگه صدام در اومد. ماما معاینه کرد گفت خوبه 7 سانتی. سر بچه اومده لگن. بریم تخت زایمان.... تا رفتیم روی تخت شد ۸ سانت. یک ربع آخر دیگه فقط داد میزدم... چهار درد بود. فول بودم و منتظر دکتر. دکتر اومد و بچه به دنیا اومد... انگار تمام دردها رفت یهو.. من بودم و حس قشنگ بغل کردن پسرم...
خداروشکر که سال
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان معجزه مامان معجزه ۱ ماهگی
مامانا بیاین از تجربه زایمان بگم ۵ شنبه ۴۰ هفته و ۱ روزم بود وهیچ علائمی نداشتم قراربود جمعه خودم برم آمپول بزنم پنجشنبه عصر ساعتای ۴ افتادم ب لکه بینی رفتم یه دوش گرفتم و رفتم بیمارستان معاینه کرد زنگ‌زد دکترم گفت برو بیشتری شو خلاصه ساعت ۷ ونیم بستری شدم و بهم سرم زدن و ساعت ۸ ونیم ماما اومد کیسه ابمو پاره کرد تا ساعت ۱۱ شب مردم از درد ماما میگفت آفرین ۴ سانتی دردهات عالیه تا دکترم ساعت ۱۱ اومد گفت کیسه ابت کی پاره شد گفتم ۸ معاینه کرد گفت کجا ۴ سانت ۱ سانت هم نشدی خلاصه گفت ببرین سزارین
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان اقاکیان و ماهان مامان اقاکیان و ماهان ۳ ماهگی
پارت شش#
دیدم دستگاهی که نوارقلب میگرفت تایمش تموم شده ب مامانم گفتم برو همون جا وایسا یکیشون رو بردار بیار من خیلی درد دارم بگو دستگاه هم قطع شده مامانم رفت دیدم نیومد دیگه من خودم دستگاه رو جداکردم و ب زحمت از تخت اومدم پایین چن قدمی راه رفتم و زنگ زدم به ماماهمراه کجایی پس بیا من خیلی درد دارم گفت معاینه اخر چن سانت بودی بهش گفتم یه بارمعاینه شدم دوسانت بودم دیگه معاینه ام نکردن ولی الان خیلی دردام شدید هس اما اعتنایی نکرد گفت بگو بیان معاینه ات کنن بعد زنگم بزن و سریع قطع کرد درهمین حال مامانم با ماما شیف وارد اتاق شدن سریع ماما دعوا کرد چرا پایینی برو روتخت چرا دستگاه رو قطع کردی بهش گفتم دردام خیلیه گفت طبیعیه دستگاه رو وصل کرد اصلا اعتنایی نکرد انگار باید مث اتاق های بغل خیلی داد و بیدادو جیغ جیغ میکردم تا باور کنن دردام خیلیه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نیکان 😍 مامان نیکان 😍 ۴ ماهگی
تجربه ۲ زایمان
دیگه هیچی ماما گفت دکتر گفته باید تحریک کنم بری پیاده روی اگه شدی ۴ سانت بیا برای بستری
گفتم باشه
اومدم خوابیدم تا معاینه کنه دوباره
همینجوری که داشت معاینه می‌کرد
یهو کیسه آبم ترکید
ماما گفت وای بچه پی پی کرده
سریع زنگ زد به دکترم
دکترم گفت ببرید بالا بستری کنید ازمایش ها لازم بگیرد گزارش بدبد تا بگم طبیعی یاسز
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان ارسلان مامان ارسلان ۵ ماهگی
رفتم معاینه .نامه بستری داد .زنگ زدم ماما همراه گفت ساعت ۶ بیا گفت راه برو تا اون موقع بعد بیا هر دوهم ماما .هم دکتر گفتن تا شب ب دنیا میاد
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان دریا مامان دریا ۱ ماهگی
پارت ۳
تجربه زایمان طبیعی
همون شب درد داشتم فرداش هم این درد ها رو ب همین صورت داشتم ولی بیمارستان نرفتم تا ساعت ۳ شب ک درد هام شدید شد و تقریبا هر ۵ دیقه تا ۷.۸ دیقه بود دیگه رفتم بیمارستان و معاینه شدم گفتن ۲ سانتی و زود اومدی برای بستری ولی بستری کردن منو و امپول فشار وصل کردن یه ۱۰ دیقه ک وصل بود دکتر اومد معاینه کرد گفت بچه بالاست و هنوز موقع زایمان نیست و امپول فشار و قطع کردن منم نموندم بیمارستان و رضایت شخصی دادم و اومدم خونه ولی همچنان درد داشتم و هی ام شدید تر میشد و غیر قابل تحمل تر
مامان مهیار🤎🐻 مامان مهیار🤎🐻 ۴ ماهگی
میخواستم برگردیم خونه صبح بیایم اما چون راه طولانی بود نداشتن گفتن امکان داره کیسه آب پاره بشه و خطرناکه دیگ‌ تو بخش زنان بستری شدم دیگ ۶ صبح دردام تایمش کمتر شد یعنی هر دو دقیقه می‌گرفت دیگ‌ رفتم گفتن سه سانتی و بستری شدم لباسامو عوض کردم و رفتم اتاق زایشگاه سرم‌ زدن و آمپول که نمی‌دونم چی بود دردام هنوز همینطوری بود ولی واقعا نمی‌تونستم تحمل کنم و‌همش گریه میکردم ماما هم تا چهار سانت نمی‌شدم نمیومد ولی این سه سانت گیر کرد و تا ۱ بعدظهر طول کشید تو این تایم‌‌ کسی نبود و کسی هم پیشم نمیومد میگف وایستا تا چهار بشی و من مثل بچه ها رو تخت نشسته بودم و فقط گریه میکردم 🫠💔 بعد دوباره اومدن معاینه دیدن شدم چهار سانت و تو معاینه کیسه آب پاره شد و سلام بر دردی که مرگ بود فقط جیغ میزدم دیگ‌ زنگ زدن ماما اومد اینم بگم بچه ها من کلا از ۶ صبح ک‌ بستری شدم خونریزی داشتم همش همش تشک‌ زیرمو عوض میکردن بعد با پاهای خونی گریه زاری ماما منو برد زیر دوش آب گرم بعدش کمرمو ماساژ داد و چهار تا گل مغربی سوراخ کرد ریخت زیر زبونم دوباره معاینه کردن شدم ۸ سانت
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من
پارت سوم
بدو بدو رفتیم سمت زایشگاه و اونجا معاینه کردن و گفتن شش سانت باز شدی و من دیگ نمی‌تونستم تحمل کنم
سری گفتم اپیدورال میخام و بعد یک ربع متخصص بیهوشی اومد و اپیدورال تزریق کرد این وسط فقط ماما همراه من خیلی بدقولی کرد و دیر اومد شایدم من خیلی زود زایمان کردم😅 اومدن ی قرص هم واژینال گذاشتن و من خیلی سریع فول شدم بعد نیم ساعت هم زایمان کردم
۱۰ بستری شدم و ۱۲ هم گل پسرم بغلم بود
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان آوینا🍭 مامان آوینا🍭 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 🌸پارت 1🌸

من 5 مرداد دقیقا تاریخ زایمانم بود
از دوسه روز پیش که معاینه ام کرد و گف یه سانتی دوبار دیگه معاینه شدم گفتن سر بچه تو لگن نیست ولی من بعد معاینه ها دردام شروع شده بود خیلی کم و قابل تحمل بود زودم تموم میشد
که دیگه دیشب شدت گرفت جوری ک نمیتونستم تحمل کنم صدام در اومده بود گفتم الان برم حداقل دیگه 3 سانت هستم
از 3 صبح اینجوری بودم 5 صبح زنگ زدم به ماما و رفتم پیشش گف هنوز 1 فینگری 😑 سر بچه ام بالاس خودش یکم باز کرد گف ورزش کن همینجا با شوهرم ورزش کردم دردامم هر 5 دقیقه یبار بود
اومد دوباره دید گف دو نیم اینایی بیا بریم بیمارستان نه برای اینکه خوب بازی برای اینکه انقباضات منظمه
چون شدید انقباض داشتم خیلی دردناک 🥲🥲🥲🥲
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان اهورا مامان اهورا روزهای ابتدایی تولد
خب اومدم از تجربه زایمانم بگم(طبیعی)
پارت اول : اول از همه اینکه من طبق انتی دو هفته مونده بود به زایمانم ینی ۳۸هفته زایمان کردم

شنبه ساعت حدود هشت شب بود که رفتم دکتر واسه چکاپ. معاینه که کردگفت لگنت خوبه دو سه سانت بازی احتمالا فردا پس فردا زایمان میکنی بعد نامه بستری نوشت گفت برو بیمارستان در حالی که من اصلا درد نداشتم
منم اومدم خونه رفتم حموم وسایلو جمع کردم شام خوردم و رفتیم بیمارستان
ساعت یکونیم منو معاینه کردن گفتن سه سانت بازی بستری کردن ان اس تی گرفتن سرم زدن همش صدای جیغ زنا میومد من خودمو میباختم استرسم بیشتر میشد
یه ساعت بعد دکتر اومد معاینه کرد گفت شدی پنج سانت درحالی که من باز درد نداشتم کیسه ابمو پاره کرد کمر دردای من یواش یواش شروع شد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان معین👶🏻🍯 مامان معین👶🏻🍯 ۴ ماهگی
تجربه من از زایمان
پارت 1
سلام به همه، امشب قسمت شد از ماجرای زایمان طبیعی که به سزارین ختم شد بهتون بگم، من 39هفته 5روز بدون درد رفتم مطب دکتر داخل بیمارستان، معاینه کردن و گفتن 3سانتی برو برای بستری و nst, منم چون درد نداشتم خیلی ترسیدم، گفتم الان میرم بهم امپول فشار میزنن و.... خلاصه رفتم nst دادم گفتن تحرک جنین کمه و انقباضات رو داری، زنگ زدن دکتر گفت بستری بکنین، تعویض لباس کردم و رفتم تو بخش زایشگاه... من رو تحویل یه ماما دادن و گفت برو رو تخت دراز بکش، منم رفتم همون اولم گفتم که من ماما همراه میخوام و بیدردی اونم گفت حالا باشه و یه سرم بهم وصل کرد انقباضات من شروع شد....
مشاهده ۵ پاسخ دیگر