من بعد ازدواجم پدر شوهرم نمی‌داشت مدرسه برم مدیرمون با مشاور مدرسه اومدن خونه مون باهاش حرف زدن
بعد مدیرمون گفت بابا این دیگه کیه خیلی بد اخلاقه
حتی تعارف نزد بیان داخل همون جلو در خونه باهاشون حرف زد سر پا نگهش داشت
مدیر گفت بذارید حداقل دخترمون ببینیم انقد راه اومدم
الکی بهش گفت رفته خونه مادرش نیست
بعد امروز ک رفتم بعد دوسال مدرسه مدیرمون دیدم سراغ پدرشوه م می‌گرفت گفت خوبه چیکار می‌کنه
بعد خندید گفت سلام منو بهش برسون
به پدر شوهرم گفتم اونم گفت واقعا .. حتما گفته سلام منو ب پدر شوهر بد اخلاقت برسون نمی‌گفت چفد این بد اخلاقه و فلان ؟ تو دلم گفتم تورو همه شناختن دیگه
بعد گفت اون ک از من خوشش نمی اومد من تورو نمی‌داشتم مدرسه با من بد بود الان سلام می رسونه 😂

۲ پاسخ

کصافتن کثافت

اگه بدونید این خانم چقدر ماهه کاش میشد باهاش رفت آمد پیدا کنم 🥲

مقالات مرتبط

درمان خانگی بوی بد دهان کودکان
علت بوی بد دهان کودک و راه درمان آن
رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن
حرف زدن کودک اوتیسم
حرف زدن کودک اوتیسم و درمان دیر حرف زدن+آموزش‌های لازم
تزیین صبحانه کودک
تزیین صبحانه سلامت برای مدرسه کودک و مهد 1402 +عکس

سوال های مرتبط

مامان سلین مامان سلین ۱ سالگی
دخترم دیشب از هیئت همش گریه میکرد این همه بردمش نترسیدم ساعت ۱۱ شد شروع گریه کرد زنده بچه داشت هی نگاه دخترم میکرد اومد جلو گفت چی بهش میدی گفتم هیچی غذای که میخوریم بهش میدیم گفت بعد رفت دختر من از اون موقعی گریه کرد 😐😐😐😐
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان شاه پسر مامان شاه پسر ۱ سالگی
میخااام یه چیزی بگم از سختی مادرانه از رنج و صبوری و تحمل گاهی اوقات نمیدونی چیکا کنی ...امروز دخترم ک ۱۱ سالشه از مدرسه اومده بود یهو گفت مامان بچه چ جوری تشکیل میشه من موندم گفتم خب خدا میده گفت نه اینجوری نیست گفتم چه جوریه سعی کردم آروم باشم فقط خدا میدونه چ حسی داشتم گفت دوستممممم گفته اون آلت تناسلیه پسره بزرگ میشه بعد میزنه اونجای دختر چن بار میزنه بچه دار میشه ومن موندم ...فقط گفتم نه همچین چیزی نیست اون دوستت اشتباهی گفته
مشاهده ۱۶ پاسخ دیگر
مامان سید حسین مامان سید حسین ۱ سالگی
مامانا اینو بخونین ببینین شما جای من بودین چه رفتاری میکردین؟
من شاغلم ۳ روز در هفته میزم سر کار ۴ روز دیگه خونه ام بعد اون ۳ روز که میرم سر کار ۲ روزشو بچه رو میزارم خونه مادرشوهرم ۱ روزشم خونه مامانم بعد ۱ ماه پیش اسباب کشی داشتم مامانم اومده بود کمکم مادرشوهرم بچه مو گذاشته بودم خونش نگه میداشت تقریبا ۱ هفته درست و حسابی پسرم پیشم نبود حالا گذشت و گذشت چند روز پیش رفتم خونه دختر خاله مادرشوهرم که باهاش تقریبا نزدیک و صمیمی هستن بعد اون روانشناسه من راجب اوتیسم و اینا صحبت کردم که نگرانم پسرم داشته باشه اونم گفت نه من رفتارشو میبینم عادیه ولی این بده که بچه همش اینور اونوره😐حالا منو بگی تعجب کردم یهو اینو گفت بعد منم گفتم خیلی اینور اونور نیست فقط روزایی که سر کارمه و چند وقت پیش که اسباب کشی داشتم که نمیتونستم نگهش دارم
بعد یه جوری حرف میزد که انگار بچه من همش پیشم نیست بعد میگفت بچه رو بهضی شبا پیش خودت بخوابون خونه خودتون باشه 🫠حالا هی من میگفتم بابا بچه من بیشتر پبش خودمه هی یه جوری رفتار میکرد که نه 🫤بعد یهو دخترش برگشت گفت آره چند روز پیش که جاریت اینجا بود گفت حسین خونه شو نمیشناسه فک میکنه خونه بابا بزرگش خونشونه😑که حالا بعدا مشخص شد جاری من نگفته و خود اونا گفتن . حالا دیشبم مادرشوهرم دعوتشون کرده بود یهو شوهر همون دختر خاله گفت که خوب شد بچه رو امروز نگه داشتین مادرشوهرت مهمونی داشته🤦🏻‍♀️یعنی انقدر حرص کردم که نگو 🥴این همه آدم که ۶ روز هفته کار میکنن یعنی آدم باید اینجوری باهاشون برخورد کنه و قضاوت کنه😓
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان Ayhan مامان Ayhan ۱ سالگی
امروز با مادرشوهرم رفتیم هیئت بعد کالسکه پسرمو بردم مادرشوهرم نداشت پسرم بشینه هی بغلش می‌کرد میگفت نمیخاد تو کالسکه بشینه بعد بغلش کرد رفت کلا جلو من دنبال بودم یساعت راه رفتم تا رسیدم بهش دیدم دادش بغل یکی از فامیلامون که چشم شوره گفتم برو بگیرش خندید گفت عیب نداره دوباره بغلش کرد رفت جلو دیدم داده بغل یکی دیگه دیگه انگار ن انگار منم هستم منم رفتم از بغلش گرفتم گفتم خودم میارمش همش میدی بغل این و اون گفت دوسداره بغل من باشه اذیتش نکن بده بغلم گفتم نمیدم خودم میارم حالا فس کرده به مادرم گفته همین یدونه نوه دارم نداده بغلم گفته میدی بغل بقیه الان من شدم مقصر ☹️☹️☹️☹️
مشاهده ۱۶ پاسخ دیگر
مامان مامان پسری 😘 مامان مامان پسری 😘 ۱ سالگی
مامانا من پسرم اصلا اشتها نداشت براش راسیپ گرفتم بعد امروز دوستمو دیدم انقدر از عوارضش بهم گفت کلا ترسیدم گفتم دیگه بهش ندم حالا شما بگید ببینم راسیپ برا بچه خوب نیست؟ تورو خدا جواب بدین اگه خوب نیست تا دیگه بهش ندم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
شاید من حساسم یا بد شبی رفتم خونه مامانم. اولش با نامزد داداشم قهر بودم. هی داداشم دخمل منو بوس کرد ناز اون برگشت گفت من اصلا بچه‌ خاهرت دوست ندارم چیزی نگفتم ...بعد گوشی برداشته جلو من زنگ دختر دایی هایش زده قربون صدقه شوند می‌ره. قربونتون بشم و ودلم تنگ شده و من کسی جز شما نمیخام. منم گفتم بچها من نیازی ب دوست داشتن تو نداارن اون قدر داد زد و جیغ که داداشم گفت میزنم تو دهنت داد و فریاد نکن بعد اون داداشم از شهر اومدن برگشته با خنده میگه بچه من بچه شهر بچه تو شهرستان ....باز هیچی نگفتم بمیرم پسرم اون قدر شلوغ خراب کاری کرد اصلا میبرمش تو جمع انگار از قفس آزاد شده بچها بغل می‌کنه بوس لمس. داداشم ب بچم گفت دخترم ظریفه تو هم وحش باز هیچی نگفتم. بمیرم برای بچم ،بچم بردم اتاق گفتم تو رو خدااااا مودب باش التماس میکنم ب پات میگفتم آروم بازی کن .آروم صبحت کن نمیخاد بری با اون دختر منظورم بچه داداشم بازی کنی گفت مامانم چشم تا در اتاق باز کردم پرید رو دختر داداشم گفت هی بیا دعوا 🤔یا ب زور بغلش کرده بود گفت وای ولم کن 🫠بچم رفت هرچی بالشت آورد براش پرت میکرد منم گفتم پاشو بریم خونه. اومد خونه همچیییی دعواش کردم الآنم خابید و من پشیمونم و مادر بد. مادر احمق منم. پسرم دوستت دارم قلبم ♥️
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان نفسم مامان نفسم ۱ سالگی
دخترم برم دکتر واژنشو دید گفت چسبیده بهم نباید بچسبه بعد گفت هروز ۴ بار با وازلین معمولی چرب کن میخواستم بدونم شما هم براتون پیش اومده بد نیست با وازلین
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان رادوین❤ مامان رادوین❤ ۱ سالگی
خانما خواب بودم پسرمم تازه داشت بیدارمیشدبعد مادرشوهرم اومد تو یکم بدنمو لرزوند گفت بیا اون اتاق منم گفتم فعلا نمیام اون اتاق بعد گفت آها از کی رسم شد عوض اینکه من ناراحت باشم توناراحتی بالحن خیلی بد لباس نپوشوندی به بچه قلبم رو شکوندی منم گفتم من از اول لباس کهنه به بچم‌نمی پوشونم . رفت بعدش پسرم رو بردم بزارم برگردم رفتم دیدم پشت سرم کلی فوش و بدوبیراه میگن 😭😭😭
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان 😍دختر نازم💞 مامان 😍دختر نازم💞 ۱ سالگی
سلام مامانای عزیز
خواهدرادم ۵ سالشه
پسر هست
خیلی دخترم اذیت میکنه سرشو فشار میده سرش داد میزنه
هلش میده
اسباب بازی های دخترمو خراب میکنه اسباب بازی های خودشو اصلا ب دخترم نمیده
و....
الان خونه آبجیم بودم با آرامش بهش گفتم این خوب نیست روی کارا و رفتارش باهاش حرف بزن بگو بده
شروع کرده داد و بیداد ک ن بچه من باادبه فحش نمیده
خیل هم خوبه و فلان
هرچی میگم بابا آروم صحبت کن من ک چیزی نگفتم
دارم میگم کاراش بهش گوش زد کن
کلا آبجیم مدلیه ک هیچی نمیگه بعد ک دیگه بچه عصبیش کنه میگیره حسابی کتک میزنه
ناراحت شدم از خونش اومدم ولی ن با عصبانیت با دلخوری اومدم
کارم بد بوده بهش گفتم؟؟
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان ماهلین و مهوا🩷 مامان ماهلین و مهوا🩷 هفته سی‌وسوم بارداری
مامانا من ۱۲ هفته رفتم آنتی جنسیت نگفت بهم گفت پوزیشنش مناسب نیست
نگاه کنید خوبه همه چی ؟
بعد این هفته رفتم ک دکتر برام مکمل بنویسه گفتم سونو بنویس برا جنسیت گفت یهو انومالی برو بنظرتون آزاد برم یا صبر کنم سه هفته دیگ ؟
سر دخترم دکتر تو برگه سونو هم جنسیت رو نوشت درست هم گفت
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان آرین مامان آرین ۱ سالگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...
مشاهده ۲۳ پاسخ دیگر
مامان پسر زمستونی❄ مامان پسر زمستونی❄ ۱ سالگی
خانمایی که عمل لیزیک چشم انجام دادن ی لحظه میان؟🤕
بچها من یکشنبه هفته پیش عمل لیزیک کردم بعد گفت برو تا یکشنبه هفته بهد برای برداشتن پانسمان بعد رفتم برداشت با دستگام نگاه کرد گفت همچی اوکی برو تا هفته بعد گفت دیگ لازم نیس تو خونه عینک بزنی فقط بیرون و گوشی وتلویزیون ازاد.. ولی بچها من همچنان دیدم انگار مثل قبل شایدددد یکم بهتره نوستهارو تار میبینم بهش گفتم گفت دو هفته تا ی ماه طبیعیه درست میشه روز ب روز.. میخوام بدونم واقعا طبیعیه؟نکنه اصلا چشام نمرش تغییر نکرده الکی پول انداختم اشغالی🤐بخدا استرس گرفتم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا ۱ سالگی
امروز رفته بودم درمانگاه یه خانومی دیدم بچش ۴ ماهه بود اما انکار ۲۰ روزه بود خودش سر صحبت باز کرد که بچم خیلی ضعیفه گفتم بهش شیر خشک بده گفت پول ندارم بخرم گفت من زن دوم هستم زن اول شوهرم بچه نداشت با من برا بچه ازدواج کرد گفت پول شیر خشک نداره شوهرم آنقدر حاللللم بده به خاطر اون بچه
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان 🎀پرنسس تمنا🎀 مامان 🎀پرنسس تمنا🎀 ۱ سالگی
اونایی که زایمان طبیعی کردین چندوقت بعد اززایمانتون دستگاه یاهمون ای یودی گذاشتین؟ من امروز زنگ زدم دکترم الهام فیروزی به منشی گفتم ازدکتر بپرسه کی میتونم برم بزارم گفت دکتر میگه۶ماه بعد بیا بزارم الان زوده🫠🙃😬منم گفتم خانم من تا۶ ماه دوباره میزام 😂 گفت باید مراقب باشی دیگه ..... درسته که باید این همه بگذره‌؟
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان مامان حدیث مامان مامان حدیث ۱ سالگی
بیایید از روزی بگم که دخترکم دنیااومدشبم ی دردخیلی کم داشتم خوب شدم بعدصبح ساعت شیش کیسه آبم پاره شد رفتیم بیمارستان مردموزنده شدم انقدردردکشیدم اخرگفتن دنیانمیادگفتم توروخدا سزارین کنید داشتن لباسامودرمیاوردن ک بریم اتاق عمل همون موقع اذان شده بود یکی گفت موقع اذانه ی باردیگه تلاشتوبکن دیگه اخردنیااومدوقتی دخترموگذاشتن روسینم همه دردام یادم رفت بخیه هامم ماشاالله اینقدر زیاد بود خیلی طول کشید بعدضربان قلبم بالابودپایین نمیومدشبش بودیم صحبش دیدم صورت دخترم زرده مثل زردچوبه گذاشتنش تودستگاه انقدرسختی کشیدم هربارموقع آزمایش ازاون دستای کوچولوش من آنقدر گریه میکردم پنج روز بستری بودیم زدیش کم نشددستگاه توخونه آوردیم نزدیک دوماه زردی داشت.راستی نگفتم موقع ک زن داداشم بچه رو برده ک شوهرم ببینه بهش گفته بابام پیام داده ک اسم بچه روچی بذارین من زیادجدی نگرفتم دیگه اومدیم خونه پدر شوهرم ومادر. مادر شوهرم اومدن شب شیش موقع رفتن پدر شوهرم گفته ملکه بچه رو دیدیم اسمم گذاشتیم دیگه رفتن مادربزرگ همسرم قبلش ب من گفت اسمشوچی میذاریدمنم گفتم رستابعدی جوری باطعنه گفت خانووووم ک اسمش گذاشتم من بعدرفتنشون آنقدر گریه کردم شوهرمم نمی‌خواست حرف باباشوزمین بندازه
مشاهده ۵ پاسخ دیگر