سوال های مرتبط

مامان رادوین مامان رادوین روزهای ابتدایی تولد
تا زنگزدم گفتم ب مادرشوهرم ک هر ی رب دردم داره میگیره گفت اشکال نداره و اینا تا گفتم ترشح خونی دارم گفت پس برو دکتر رفتم شوهرم بیدار کردم گفت برو آماده شو بیدارم کن 😅خیلی شوهر خنثی دارم دیگ بلند شدم منو گذاشت رضوی گفت تو برو داخل تا ماشین پارک کنم میام پیدات میکنم حالا این وسط هی می‌گرفت شکمم و درد پریود میومد ولی دلم میخاست پاچه بگیرم عصبی بودم دیگ رفتم گفتن معاینهشو تا بستری کنیم اگ لازم باشد دیگ دراز کشیدم گفتم تروخدا درد نداشته باشه دستش کرد تو ب همه اونجا فشار داد گفت ۳ یا ۴ سانتی (دکتر معاینه دو روز پیش گفته بود هنوز باز نشدی ) راستی من حموم آب داغ تو این سه روز میرفتم ی ی رب زیر دوش کمرم میگرفتم و اسکات ۴ یا ۵ تا رفتم
گفت برگه بستری حالا درد پریودی بیشتر می‌شد ولی بازم قابل تحمل دیگ وایستادم تا مامانم بیاد این وسط درد داشتم میرفتم فرنگی میشستم رو دسشویی تا درد ول کن همش دسشویی بودم دیگ مامانم اومد شناسنامه ها رو داد و بستری شدم باز این وسط دکتر زنگ زد گفت ی عالمه ۳ نفر بستری شدن و زایمان گفت بیا ثامن گفتم تکمیلی دی این جا قرار داد داره ک گف باشه دیگ .... دیگ مگ تونستم بخابم وای چقدر خاب داشتم
مامان حسین مامان حسین ۱ ماهگی
پارت دوم
من هی با درد به خودم میپیچیدم شوهرم دوم نمیاورد دوباره رفت پرستار رو صدا زد گفت بابا خیلی درد بیا حداقل یه نگاه بهش بنداز اومد من درحال درد گفت دراز بکش معاینه معاینه که کرد گفت سه سانت شدی دستگاهی که به شکمم وصل کرده بود اونا رو در اورد گفت شارژش تموم شده دوتا دیگ وصل کرد رفت من هی دردام بیشتر میشد شوهرم بیشتر عذاب میکشدم خلاصه ساعت شد 8نیم شب ومن هم چنان با درد شوهرم دید دیگ حالم خوب نیست رفت اونجا رو گذاشت روسرش گفت زود بیاین اینو ببرین عمل دعوا کرد چند دکتر اشنا هم پیدا کرده بودیم که هروقت خواستم سزارین بشم کسی کاری نداشته باشه اونا هم به همه پرسنل ها سپرده بودن تمام اونایی که شیفت بود عین سگ ترسیده بودن یکی لباس هامو در میاورد یکی طلا هامو یکی قربون صدقم میرفت پرستارا هم هی تو اون وضعیف به شوهرم میگه هر بلای سر خانومت وبچه ات بیاد به پای خودتو شوهر گفت حرف مفت نزن هیچ بلایی سرشونمیاد شما میخواین این طبیعی زایمان بکنه امتیاز بشه برا بیمارستان دکترم احمقم که من از وقتی که میرفتم پیشش قبول کرده بود که منو عمل کنه ولی دفعه اخری که رفتم پیشش برا ویزیت و نامه گرفتن منو قانع کرد که عمل نکنم دوباره بچمو طبیعی به دنیا بیارم چون منم از طبیعی خیلی میترسم واقعا سر بچه اولم خیلی درد کشیده بودم خلاصه من قبول کردم که طبیعی بیارم دکترم خیالش راحت شد من بهش گفته بودم که من زایمان هام زود رس هست چون بچه اولم 36هفته به دنیا اومده بود ولی دکتر میگفت من اگه عملم بکنم تو 39هفته میکنم به من امپول ریه نزد خوب برگردیم به زایمان برام سوند وصل کردن با چه دردی دیگ داشتم میمردم
مامان جانا💗🧸 مامان جانا💗🧸 ۴ ماهگی
بچهها من اومدم تجربه ی سزارینمو بگم خلاصه میگم چون خیلی طولانیه
از اول فوبیای زایمان طبیعی داشتم و میخواستم پیش دکتر مصدق سزارین کنم وارد هفته ی ۳۷که شدم ۴بارتوی ده روز رفتم پیش دکتر که میگفتن هزینه ی عمل رو ببرم و نامه ی بستری رو. بگیرم خیالم راحت شه اماهرسری بهم میگفتن دوسه روز دیگه ضربان قلب بگیر بیا و. ...تا اخرین باری که رفتم پیش دکتر دوشنبه بود و قرار بود شنبه عمل کنم رفتم پیش دکتر دیدم میگه همون شنبه بیا صبحش نامه ی بستریتو بگیر بعد فهمیدم دکتر میخواد بره مسافرت ونمیخاستن نامه ی بستری بدن که اتفاقی افتاد و دکتر نیست تعهدی نداشته باشن برای اومدن به بیمارستان بی نهایت استرس داشتم که اگه زودتر من کیسه اب پاره شه یا دردم بگیره بدون نامه بستری میخوام چیکار کنم زنگ زدم به ماما دکتر گفتم دراین شرایط چی میشه گفت ایشالا که چیزی نمیشه ولی اگه شدم کاری نمیشه کرد دکتر نیست عصرش شد و حس کردم یکم ترشحاتم زیاده فقط داشتم سکته میکردم خلاصه با یک دکتر دیگه هماهنگ کردم و.گفت بهم فردا بیا عملت کنم رفتم فرداش بیمارستان و دیدم ضربان قلب بچه خوب نیست فرستادنم سونو دیدن تنفسش مشکل پیداکرده اب دورش به شدت کمه بندناف هم سه دور دور گردنش پیچیده شده. بود با این وجود توی بیمارستان حکیم میگفتن باید. طبیعی بیاری اما چون من با دکتر هماهنگ بودم سزارین الکتیو شدم و خداروشکر تموم شد حالا تجربه ی بعد سزارینمم بعدا. میام میگم🥰🥰