۸ پاسخ

تو هم زنگ نزن ک فکر نکنن خودت از پس بچت بر نمیایی اتفاقا خودت قشنگ بچتو نگه دار ک وقتی اومدن کیف کنن وقتی هم ک اومدن نزار زیاد بیان هواش

محل نده زنگ هم زد جواب نده

دوری کردن بهترین چاره اس

عزیزم زندگی خودتو بکن
با هرکسی مثل خودش رفتار میشه
من تا کسی زنگ نزنه یا پیام نده کلا چیزی نمیگم . سرم به زندگی خودمه تازه کلی آرامش گرفتم
فقط مامانم که باید روزی یکبار سراغشو‌ بگیرم
اگه اون صب زنگ نزد من عصر زنگ میزنم یا برعکس
بگیر از خودم و شوهر و دوتا بچهام بقیه کنار
خوب باشن خوبم ، دور باشن هم دورم

اوه ۵روز من تا حالا ۱روزم نبودم ۱۶ساله ازدواج کردم
تو هرگز شخصیتت پایین نیار اهمیت نده طوری رفتار کن که مهم نبوده چون پیگیر بشی خودت اذیت میشی

بهتر که نیومده و نپرسیده ؛ هیچ رفتار خاصی نکن تو عادی باش همون شوهرت بپره بهشون خوبه
البته بگم .
شووهر تا وقتی میپره به ننش که تو تاییدش نکنی ، مثلا بگی خوب کردی و بکن و اینا دیگه نمیکنن و برعکس میشنن

اصن تحویلش نگیر دوروز دیگه خودش میاد

اهمیت نده

سوال های مرتبط

مامان کارن 🩵 مامان کارن 🩵 ۵ ماهگی
مامانا بلاخره می‌خوام تجربه زایمانم و بزارم
زایمان طبیعی
من چهل هفته تمام کردم که بخاطر اینکه حرکات بچه کم شده بود احتمال داشت مدفوع کنه منو بستری کردن ساعت ۱۰ شب من بستری شدم آن موقع ۳ سانت بودم من چون ماما خصوصی گرفته بودم اجازه میدادن همسرم هم بیاد پیشم همسرم آمد ماما برامون آهنگ گذاشت شمع و عود روشن کرد برق خاموش کردم از اتاق رفت بیرون آنقدر بوی خوبی گرفته بود اتاق اصلا دردا یادم نمی آمد 😂😂
تا ساعت ۳ شب همسرم پیشم بود بعد ماما گفت باید بره موقع که میخواست بره دلم میخواست گریه کنم 😂
ماما دوباره منو معاینه کرد گفت پنج سانتی و کیسه ابم و پاره کرد
من دردام شروع شد دردای غیر قابل تحمل آنقدر فکر می کردم الان میمیرم از درد ساعت پنج صبح معاینه کرد ۷ سانت بود که تو اون لحظه‌ دردام خیلی زیاد بود و حالت تهوع هم گرفته بودم که ظربان قلب بچه رفت رو ۹۰ آمدن بهم گاز بی دردی و اکسیژن وصل کردن و تا ساعت یه ربع۶ که شدم ۱۰ سانت و از ساعت یه ربع۶ تا یه ربع هفت همش زور میزدم و آخرش دیگه اصلا انرژی نداشتم که زور بزنم تا رفتن دستگاه بیارن ماما آنقدر شکم منو فشار داد که کارن من ساعت به ربع هفت به دنیا آمد چون پسر بجای اینکه با سر بیاد با صورت آمده بود سرش حالت گرفته بود یکم ترسناک شده بود که دکتر اون خودش خوب میشه و تا دو روز خوب شد
اینم از تجربه من همه رو یه جا نوشتم دیگه اگه سوالی داشتید بپرسید ؟
مامان 🩷🩷🩷 مامان 🩷🩷🩷 ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان
من قبل اینکه زایمان کنم خیلی دوس داشتم طبیعی زایمان کنم سونو ۳۲ هفته رفتم گفت بچه سفالیکه دیگه سونو نرفتم مامای خصوصی گرفتم بهم ورزش داد و گفت پیاده روی کنم و اینکه دیگه لازم نیست برم پیش دکتر خودش منو معاینه کرد یه بار گفت لگنت خوبه بار دوم گفت بد نیس که کاش میرفتم دکتر هم معاینه می‌کرد سونو هم کاش ۳۷ هفته میرفتم من ورزش ها رو بعضی روزا انجام می‌دادم دیگه وقتی همه کارام رو انجام دادم روز بعد با ورزش و پله نوردی کیسه آبم باز شد رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن ۱ سانت بازه که مامای خودم آخرین بار گفته بود ۳ سانت بازه زنگ زدم بهش گفتم اونم با پرستارا صحبت کرد قرار شد ۴سانت که باز شد بیاد خلاصه منو بردن لیبر یه ماما اومد منو معاینه کرد هنوز درد نداشتم گفت اگه تا ساعت۱۲ دردات شروع نشن آمپول فشار میزنن دیگه ورزش بهم داد انجام دادم ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود آمپول فشار زدن ساعت ۱۲ بود معاینه کردن ۴ سانت باز شده بودم زنگ زدن ماما اومد منم چون آمپول فشار زده بودن دردام شروع شده بود خیلی شدید بودن جوری که نم میتونستم بشینم نه ورزش کنم خلاصه ماما اومد معاینه کرد که من تازه اونجا فهمیدم معاینه چیه😑با هر سختی بود معاینه شدم چند بار ورزش هم خیلی سخت بود انجام دادنش که اونجا پشیمون شدم از انتخاب طبیعی کاش رفته بودم سزارین خیلی بهم گفته بودن نرو طبیعی پشیمون میشی گوش نکردم خلاصه بعد کلی درد کشیدن و معاینه شدن فول شدم که آخر معاینه کردن من چون بچه بجای سرش صورتش تو کانال بود دکتر کشیک اومد منو اورژانسی سزارین کرد اینطور من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین شدم ولی اگه برمیگشتم عقب اصلا زیر بار زایمان طبیعی نمی‌رفتم خیلی سخته
مامان نوزاد محمد مامان نوزاد محمد ۳ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۱
سلام ۳۶ هفته ۳ روزم بود بهداشت بهم نامه داد به بیمارستان که برم وقت زایمان بیگیرم که به اثر مشکلات که داشتم نتونستم برم شدم ۳۷ هفته ۴ روز بود رفتم بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان اونجا رفتم اصلا منو نپذیرفتن گفتن اول دیر اومدی دوم اینکه سزارین چهارمت میشه دکتور قبول نمیکنه وسومم اینکه اتباع هستی فک نکنم تورو برای زایمان قبول کنن خیلی نگران بودم چشم پر اشک شد گفتم بخدا دیگه راهی ندارم من یه بچه هم اینجا بدنیا آوردم گفتم اون وقت هیچ مشکلی نبود از این حرفا هم نبود گفت عزیزم اوضاع تغیر کرده الان اتباع نمی‌پذیریم گفت برو کارت تموم شد الان میتونی بری ۳۰۰ تومنم ازم واسه وقت دکتور گرفتن خوب اومدم خونه شدم ۳۸ هفته جاریمم نزدم اومد از شیراز واسه زایمانم البت جاریم همون ۳۷ هفته اومده بود بعدا ۳۸ هفته شدم شوهرم با هام دعوا می‌کرد که ای کاش هیچ بچه نمیاوردی الان این بلا سرمون نمیامد خوب یکم با شوهرم گفتگوم شد بعدا ۲ روز صبر کردم بخدا هیچ پولی هم نداشتم رفتم نزد دکتور الهام قنبری مطبشم روبروی بیمارستان بود منو دید بهش گفتم یه بچه نزد شما آوردم الان میخوام این سزارین منو هم شما انجام بدین بیمارستان منو تحویل نمیگیره میگه دیر اومدی فلان اینو گفت عزیزم من با دلو جون بهت انجام میدم ولی ۱۲ تومن ازت میگیرم یه تومنشو هم کم نمیکنم هرچه بهش التماس کردم که ندارم بخدا دوتا بچه دیگه هم دارم از هزینه بیمارستان هم خبر نداشتم که چقدر میشه با کلی بحث خوب با شوهرم جاریم مشورت کردم قبول کردن بعدا منو معاینه کرد گفت بچت خیلی پایین اصلا رشدش خوب نیست ولی وزنش خوبه گفت بچه ات خیلی ریزه بهم دارو داد یه چند روزی بخور گفت بهت اطلاع میدم رفتم خونه ۱۲ تومن بهش زدم
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت ششم
، میگفتم تورو خدا کمکم کنید من همچنان فقط تند تند تند نفس عمیق میکشیدم و اصلا جیغ و داد نمیکردم گفتن کاپ رو بده ، دستگاه رو گذاشتن که سر بچه رو با دستگاه بکشن و یه نفر هم اومد بالا شکم منو فشار میداد که بچه رو هدایت کنه سمت پایین (بماند که بین زور زدنام همش میگفتن عالیه سر بچه رو داریم میبینیم ولی خودشون نمیتونستن بکشن بیرون ) از درد فشاری که به شکمم میاورد دیگه نتونستم تحمل کنم و با همه ی وجودم جیغ میزدم و دستاشو هل میدادم میگفت نکن اینجوری بیرون نمیاد میگفتم میمیرم به خدا میمیرم ماما همراهم میگفت عزیز دلم خدا نکنه یکم تحمل کن یهو یادشون اومد که با این روشی که دارن پیش میرن باید نوار قلب بچه رو چک کنن که اونم البته ماما همراهم بهشون گفت نوار قلب بچه رو گرفتن دیدن اصلا خوب نیست و سریع بهم اکسیژن دادن و هی چک کردن دیدن خداروشکر نوار قلب خوب شد و دوباره شکممو فشار دادن و دستگاه گذاشتن ک بچه رو بکشن بیرون و دیدن نمیتونن به ماما همراهم گفتن این کار خودته گفت من اصلا همچین کاری نمیکنم گفتم تورو خدا کمکم کن اومد شکممو فشار داد و بهم گفت عزیزم تحمل کن تموم میشه الان (اینو تو پرانتز بگم که ماما همراهم واقعا بینظیر بود هرچی دکتر بود رو جمع کرده بود بالا سرم از هراتاق صدا میزدن فلان دکتر میگفتن نمیتونه بیاد نمیذاشت هیچکدومشون برن اگه نبود واقعا میمردم ) خلاصه از مچ تا ارنجشو گذاشت رو شکممو با دستش سعی کرد بچه رو بفرسته پایین ، قبلیاشون همه دو دستی و با کف دست سعی میکردن بچه رو بفرستن پایین ولی این روشش کامل فرق میکرد ، ساعت هفت ربع کم بود که ماما همراهم بچه رو فرستاد پایین و یهو بچه رو کشیدن بیرون گذاشتن رو شکمم که بچم یه ناله ی کوچیک کرد و دیگه هیچی نگفت
مامان جوجو 🐥 مامان جوجو 🐥 ۷ ماهگی
تجربه زایمان من:
من قرار بود طبیعی بچه رو به دنیا بیارم. ۳۸ هفته و ۳ روز بودم که رفتم ویزیت هفتگی پیش دکتر. بهش گفتم چندوقته لباس زیرم خیس میشه. دکتر گفت شاید نشتی کیسه آب داری و باید معاینه بشی. همونی که میترسیدم. رو تخت خوابیدم و آماده شدم برای معاینه که چشمتون روز بد نبینه. انقدرررر درد داشتم که نفسم گرفت. اخرشم دکتر گفت دست من اصلا داخل نرفت :/ گفت باید تست امینوشور بدی و احتمالا کیسه آبت نشتی داره. یه نامه هم داد ببرم اورژانس برای بستری و زایمان. منی که اصلا آماده نبودم، فقط خودمو فحش میدادم که چرا گفتم لباس زیرم خیس میشه :/ زنگ زدم شوهرم و مامانم و مادرشوهرم هم اومدن که اگر واقعا بستری شدم تنها نباشم. انقدر حالم از معاینه و دردش بد شده بود که همونجا وصیت نامه مو گذاشتم جلوی چشم تو گوشی :| چون میدونستم این دردی که معاینه داشت، زایمان خیلی ازش بدتره. مخصوصا که من درد زایمان نداشتم و مطمئنا باید با امپول فشار بچه رو به دنیا میاوردم....
ادامه در پست بعدی