۱۶ پاسخ

والا بچه ی ۱۳روزه رو که نباید بدون مادر جایی برد

منم با حانواده همسرم یجا زندگی میکنم اوایل هر مادر شوهرم می اومد پایین خونم میگفت بچه رو ببرم حیاط هوا بخوره منم هی میگفتم ن مامان بدون من جایی نررید همینجا تو خونه بغلش کن یا....منم این جوری ب کارم میرسم بچم جلو چشمم باشه.باز هی فردا می اومد میگفت ببرمش حیاط منم میگفتم ن فک میکرد با 2یا 3بار هر روز اومدن گفتن دل من نرم میشه ولی من سر حرفم یه کلام وایستادم و گفتم ن.الان اگ اجازه میدادم هر سری یه داستان جدید داشتیم و میخواست بیاد بگه این کارو کنم این کارو کنم.ولی من رو نمیدم.نمیذارم کسی تو بچه داری من تربیت من دخالت کنه. شوهرمم هوامو داره اصن تقصیر اون انداختم گفتم محمد گفته اصن بچه رو بدون خودت بیرون نفرست. بنظرم شماهم از الان اجازه نده گلم پس فردا کلا دخترتو میگیرن میگن بده ما بزرگ کنیم هرجا خواستن میبرنش

از الان واسشون جا ننداز که بچتو بزنن زیر بغل ببرنش خونه این و اون.بچت باید هرجا میره با خودت بره
فقط اینو با زبون تند و دعوا نگو.با سیاست

نوووووزاد رو دادی برده؟؟؟؟؟ باورم نمی‌شه.

مراقبت از دخترت به عهده‌ی خودته. بچه اونم دختر بچه رو با هیچ کسی نفرست بره. و تنها نذار.

عزیزم تو حساسیت زیاد به خرج ندادی این شوهرته که زیادی بیخیاله ، بچه اولشه اونم همش سیزده روزشه ینی چی که بدون مادر ببرنش خونه عموش مگه خونه عمو چه خبره دلشون تنگ میشه خودشون بیان بچه رو ببینن با شوهرت جدی حرف بزن اگرم دیدی باز رو حرف خودشه یکم بی محلی کن بفهمه ناراحت شدی ولی خب بعدا به مادرشوهرت بگو مامان جان من منظور بدی ندارم ناراحت نشین از من ولی بچه خیلی کوچولو و ضعیفه شما میبرید اونجا بچه اونام کوچیکه نمی‌فهمه یه موقع شما حواستون نباشه چیزی پرت کنه سمت بچه یا بزنه یه عمر پشیمونی داره

اصلا بهترین کارو کردی کدوم مادری بچه ۱۰ روزشو میده دست اینو اون ببرن باخودشون
ی لحظه غفلت یه عمر پشیمونی فک کن اگ اون بچه بزنتش زمین یا چیزی بزنه توسرش یا صورتش اونوقت میخای چیکار کنی ؟؟؟ بزارناراحت بشن ک خوشحال نشن

حق داشتی خب عزیزم ☹

اه ازاین خانواده ها کی میخوان دیگه فرهنگ و شعور یاد بگیرن بچرو بدون مادر نفرست جایی ..هرکیم ناراحت شد به یه ور بچت برو بابا فکر بچت باش اوقا خودتو تلخ نکن شوهرتم وقتی درک نداره دلیلی نداره حرصشو بخوری اون باید ب جای تو بگه بچرو نبرو اجازه نده ن تو ک بینتونم خراب نشه ..مادرشم ناراحت شد ب یه ور بچت بیکاری بشینی حرص بخوری ازالان اگه شل بیای بعد دیگه جلودار کسی نیستی مراقب دخترت باس چون بردارشوهرت پسر داره باید قانوک بزاری ک بدون خودت نره اونجا بلاخره اونا جنس مخالفن

خب تو ک اینقد حساسی و میدونی بچه رو اذیت میکنن و بهش حسودی میکنن نزار بچت بدون پو جایی بره خودتم برو باهاشون یا اصلا نزار ک بره

چقدر بد
کاش ناراحتیت رو بروز نمیدادی
هم مهر بچه ات کم کم از دلشون میره،هم رابطه ات با شوهرت و خانواده همسرت خراب میشه

کلا مادرشوهرا مسئول ریدمان به اعصابن
از دیروز اومده مثلا کمک دست من باشه من پسرم تب کرده تا ساعت ۴ ونیم بیدار بودم تبش اومد پایین خوابیدم شیش بیدار شد شیر خواست داشتم میخوابوندمش اومد ازم گرفت که بده من تو بخواب خوابشو پروند بچه از ۶ تا الان داره نق نق میکنه بدخواب شده از دیروزم هی بیار ببر بشور بپز درحالی که مامان خودم اومدنی من واقعا استراحت میکنم همه کار رو خودشون میکنن

ب همسرت بگو مامانت اگر میخواد ک بهش بی احترامی نشه بدونه اجازه بچما نبره جایی هر بچه ای صلاحشا بهتر مادر خودش میدونه من‌خودم‌اگر میبردمش هواسم بهش هست ولی مامانت باید به همه بچه ها و نوه هاش محبت کنه ی لحظه از بچه ما غفلت کنه اومدیم بچه داداشت یه چیزی زد تو چشم بچم‌یا تو سرش این کوچولوعه.بعدشم بگو ببین تو چجوری پشت مادرتی منم همونجوری پشت بچمم ک آسیب نبینه

خب بچه ان دیگ اینقدر حساس نباش اونقدر میزنن ت سرو کله هم تا بزرگ شن

عزیزم قرار نیست اونا از دخترت مراقبت کنن که
باباش بوده حواسش بهش هست
دختر دیگه ای داری یا همین آیه منظورت ؟؟

خودت نباید میگذاشتی ببرنش اگر حساسی
با یکم گریه هم اتفاقی نمیفته

سوال های مرتبط

مامان آنیسا آیسام🩵🩷 مامان آنیسا آیسام🩵🩷 روزهای ابتدایی تولد
نمی‌دونم خوشحال باشم یا ناراحت
۵روزه زایمان کردم
زیر شکمم بخیه
حال روحی صفر نیاز داشتم یکی همدمم باشه و پشتم باشه
خانواده شوهرم اومدن خونم مادر و خواهر بدبخت منم اومدن اینا پی گشت و گذار بودن مادر من همش کار میکرد
دیروز دیگ به سرم زد به شوهرم گفتم چرا اینا اینجوری میکنن
اومد خونه دادو و بیدار اوقات بچه هام و مادر و خواهر تلخ کرد مادرش مشکل قلبی داره میگ اگه چیزیش بشت تاخسیر شماش مردی که با جون و دل میخواستمش دیگ از چشمام افتاد دیشب تهمت زدن به خواهر هم همسرم هم خانوادش از خونه ای با جون و دل ساختم و زندگی کردم بیرونم کردن و از بچه هام دور بچه هایی که وابسته منن هستن خیلی دخترم وقتی نیستم کلی گریه می‌کنه پسرم شیر خودمو میخوره دیشب که بیرون کردن من و خانوادم با هزار بدبختی یکیو‌ پیدا کردیم زنگ زدیم رفتیم خونش تا الا دلم خیلی خونه دنیا رو سرم خراب شده برام دعا کنید حالم خوب بشه حدقل بچه هام بدن بهم 😭😭😭😭😭😭😭😭
#بارداری #زایمان
مامان لیانا خانم 😍 مامان لیانا خانم 😍 ۲ ماهگی
برای اولین بار می‌خوام اینجا درد و دل کنم
شمام رو بچهاتون حساسین ؟!
من خونواده خودم اصلا بچمو نمیبوسن چون میدونن دوست ندارم فعلا کسی بوسش کنه
ولی خونواده شوهرم چند بار بوسش کردن اصلا اهمیت نمیدن بهم
مادر شوهرم وقتی میاد اینجا بچم داره شیر میخوره هی میگه از دهنش در بیار بدش من ، آروغ می‌خوام بگیرم میگه نمیخاد بگیری بدش من ، یبار دادم دستش بچه بالا آورد تو حلقش ، خوابه بلندش میکنن ، یبار هم که نذاشتن شیر بخورع بچم انقد گریه کرد از چشاش اشک میومد
الان هم خواهر شوهرم سرماخورده ، میگه دو روزه خوب شد امروز همه خونه مادر شوهرم هستن گفته بیا اونجا من میترسم برم بچم سرما بخوره ، چون تازه خوب شده و کل خونوادش مریض بودن حالا هی شوهرم میگه تو خیلی حساسی
تازه مادر شوهرم همیشه به من می‌گفت عکس بچه رو بفرست این سری زنگ شوهرم زده که عکس بفرست شوهرمم گفته خب برو ببینش گفته زنت حساسه من دوست ندارم برم اونجا ، از اون روز شوهرم همش میگه آره تو حساسی تو عقده ای تو فلانی بیساری
خیلی دلم گرفته 🥲
الانم می‌دونم برم اونجا همه بوسش میکنن تو خواب بلندش میکنن نمیزارن درست شیر بخوره
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
خانوما شما به چشم نظر اعتقاد دارین من بچم وحشتناک بهم ریخته الان یه هفتس خواب نداره همش گریه شبا که دیگه وحشتناک
خشک میشه دیگه نفسش می‌ره دیشب مادر شوهرم اینجا بود اون که اومد رفتن بچه وحشتناک باز شروع کرد که فقط پرواز نمی‌کرد از دیشب هم که جلوشون شیر خورد بعد دیگه حتی شیر نمیگرف به بدبختی
خودم می‌دونم مادر شوهرم اینا اینجورن الان دیگه ثابت شد امروز بردم بچم پیش یه خانومی گفته چشم نظر داره و خودمم میدونستم تا میان بعدش دیگه بچه دیوونه میشه فرار کردم اومدم خونه مامانم دیشب اومدن باز بچه اینجور شد
از وقتی وسایل بچه دید
کلا حسودی همش هم شوهرم مقصر نشون داد خدایی یه گهواره کریر چندتا تیکه وسایل ضروری واسه بچم بعد یازده سال خیلی 🥺لعنتیا همه جا هم گفتن حالا اینا چندتان که به شدت حسودن
باید چیکار کنم واسه چشم نظر
چقد هم خودم اذیت می‌کنه همش میگه امنه مقصر هی آمنه فلان اومدم خونه مامانمم باز هم اومد دیشب شوهرمم گیر داد پسفردا برگردیم خونه برم این دیگه ول نمیکنه خونمون یه جا روانی فکر می‌کنه خیلی حالیش
مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت نهم
پزشک اورژانس که میخاست شرح حال بگیره مادر شوهرم مرتب می‌گفت بچه خوبه شیر خورده چیزیش نیست. میخاستم خفش کنم که داشت شرح حال دروغ به دکتر میداد ولی چیزی نگفتم. آزمایش زردی نوشت. بچه را برای نمونه گیری بخش نوزادان بردیم. به پرستار گفتم میشه قندش را با گلوکومتر بگیری که اگر قندش افتاده زودتر بفهمیم. مادر شوهرم گفت نه من بهش شیر دادم منم گفتم سر شیشه اصلا سوراخ نبود چطوری شیر دادی؟ پرستار قبول کرد. رفتم از ایستگاه پرستاری گلوکومتر بگیرم. وقتی برگشتم پرستار با لحن بدی گفت« از این به بعد هرکی هرجا رفت بچش را بده دستش ببره، واسه آدم نامحترم بچه نگه ندار.» منظورش از نامحترم من بودم.😑 تو این فاصله ای که من رفتم گلوکومتر بگیرم مادرشوهرم به پرستار گفته بود که صبح تا حالا رفته بیرون و من دارم بچش را نگه میدارم و حالا هم اومده باهام دعوا می‌کنه.😱 درصورتی که من با شکم پاره همش دکتر و بیمارستان و آزمایشگاه بودم دنبال دلخوشیم که نبودم. بعدشم فقط ۱۰ دقیقه پیش مادر شوهرم مونده بود از صبح پیش مامانم بود. کلی هم رو اعصابم راه رفته بود و هیچی هم بهش نگفته بودم.💔
همونجا صبرم تموم شد....