مامان وبابا اومدن و بچه برادرم ۴سالشه ولی خیییلی فضوله همه چی بهم ریخت فلاکس چای انداخت یه صدای داد انگار انفجار شد شوهرم خیلی عصبی کلان هیچی نگفت بعد یه تلفن آرسام داشت خیلی دوستش داره گیر داد ک ببرمش من گفتم باشه ببرش فقد بشین شوهرم گفت نه این واسه آرسام من واست یکی میخرم میارم بابام اینا هم گفتن بزار بریم خ است چیزی پرت کنه سمت تلویزیون دیگه رفتن

اره بد صحبت نکرد بهش گفت یکی واست میگیرم ولی این واسه ارسام

منم اعصاب بچه ای که اذیت کنه رو ندارم خواهرزادمم اذیت میکنه میتوپم بهش با شوهرت بحث نکن

شوهرت کار درستی کرده بچه نباید هرچی میخواد برداره من بچه جاریم اینجوریه اذیت میکنه خیلی رو مخه

شماتت نمیکنم گفتم ناراحتم ک تلفن برنداشت

اینکه شما بچت آرومه و داری اون طفل معصوم ک شیطونی میکنه مورد شماتت قرار میدی خیلی بده

اره مادره میره عراق کارمیکنه میاد خونه هم مث سگ میزنش

اره خیلی فضوله اصلا نمیشه کنترلش کرد

اره دقیقا خیلی بد عادتش دادن

کیبورد کامپیوتر داغون کرد از بس بامشت میزد بهش

اره اصلا یه وضعی بود من یه کلمه نمیتونستم حرف بزنم همش میرفتم دنبالش یه بلایی سر خودش نیاره

مهرزاد هم گفت این میره خونه بابات ارسام یاد میگیره بی تربیت بشه گفتم اصلا بازی نمیکنه باهاش ارسام توخونه هم همش باگوشی میشینه خیلی بد عادتش دادن

نه عزیزم نارحت نباش دعواش نکرده که تازه گفت یکی دیگه برات میخرم که بچه نارحت نشه اگه مامانت ایناهم چیزی گفتن بگوارسام خیلی این اسباب بازیشودوست داره باباش دلش نیومده گریش دربیاد

بکی بخر براش ببر و به خانوادت بگو‌،ارسام بهونه این تلفنه رو میگیره و با این سرگرمه

نه چیزی نمیگم بهش حق داره وااای خونه رو کرد اشغال دونی همه چیو بهم ریخت جیغ میزد

خیلی ناراحت شدم تلفن نبرد الان مامانم اینا درآوردم چی فکر میکنن نمیتونستم جلو بقیه چیزی ب شوهرم بگم