امشب درد دلمو اینجا مینویسم
من و زن عموم با هم حامله شدیم
زن عموم توی ماه هشتم بچش دنیا اومد و مرد
من با این شکم گنده تنهاش نزاشتم
با وجود اینکه دلم‌نمیخواس با این شکمم جلوش ظاهر شم
ولی یکی دوبار رفتم پیشش
ما باهم عین مادر و دختر بودیم
🥲🥲
بچه ی من دنیا اومد
یک باااارم‌نیومد پیشم
بخدا قلبم از این همه غم درد میاد
من از هیشکی توقع ندارم تو زندگیم
ولی نمیدونم چرا با وجود اینکه میدونم زن بدذاتی نیست حس میکنم چشم دیدن بچمو نداره

عزیزم اشکال نداره طبیعیه بالاخره واقعا سخته خدا سر کسی نیاره.
من یه بار بچه ۵ماهه سقط کردم همزمان بامن خواهرم و دخترخاله همسرم حامله بودن اونا بچه شون‌شکر خدا صحیح وسالم دنیا اومد الانم ۲ سال و خوردیشونه، اصلا بحث حسادت به اونا و بچه هاشون نبود خودم زیاد دلم‌نمیخاست ونمیتونستم ببینمشون یاد بچه م می افتادم و غصه میخوردم که خدا چرا نباید منم مث اونا بچم پیشم میبود از سر حسادت نبود بخدا اصلا ولی قبول کن غمش خیلی سخته و سنگین امیدوارم خداکسیو با بچه ش امتحان نکنه بد دردیه خواهر

توهم حق داری
ولی اونم حق داره گناه داره شاید ناراحته که الان اونم باید بچش بقلش میبوده
اگه زن بدذاتی میگی نیست یکم دلش اروم بشه حتما میاد پیشت

عزیزم یکم درکش کن حتما نمیخواد پیشت ب یاد بچه اش بیوفته تا ن تورو ناراحت کنه ن خودشو

این‌چیزا طبیعی دست خودشم نیستا ولی نمیتونه بنده خدا

به نظرم ازش ناراحت نباش. شاید غم از دست دادن بچه براش انقد سنگینه که توان دیدن تو و بچت رو نداره. بهش فرصت بده.

صد در صد چشم دیدن بچتو نداره عزیزم نا سلامتی بچش فوت شده تاثیر گذاشته روش توام کار خوبی میکنی میای اینجا دردو دل میکنی اینجا نگی گجا بگی تو دلت میمونه عزیزم