۶ پاسخ

خدا واست نگهش داره شکر که صحیح و سالم بغلته

آره واقعا روزهای سخت بیمارستان هیچ وقت فراموش نمیشه اما از اینکه دیگه اونحا نیستن باید خدا رو شکر کنیم

منم امروز با دوستم حرف میزدم از روز زایمانم... از کشیدن درد کامل زایمان طبیعی، از سزارین اورژانسی و از بستری شدن دخترم... ولی انگار همه اونا خواب بود و تموم شد، الان روزی هزار بار خداروشکر میکنم که این هدیه خوشمزه رو بهم داده❤️♥️🌻 لذتشو ببر مامان جون نوش جونت

عزیزم واقعا سخته ولی خیلی زود میگذره منم دخترم یک هفته بستری شد با شکم پاره ترخیص شدم رفتم پیشش چقدر اونجا گریه میکرد و دلم میخواستم بچمو وردارم از بیمارستان لعنتی بزنم بیرون🥺🥺

خداحفظش کنه عزیزم

خدا حفظش کنه از مریضی به دور باشه

سوال های مرتبط

مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۱۰ ماهگی
سلام مامان خانوما روزتون بخیر
خب منم میخوام بعد از دو ماه تجربه زایمانمو بزارم فقط اینکه خیلی طولانیه و شاید سرتونو درد بیاره
تجربه زایمان سزارین #پارت 1#
خب من توی 28 هفته فشار خون گرفتم و دو شب توی بیمارستان بستری شدم و بعد از اون روز قرص شروع کردم ک بعد از بیمارستان بازم فشارم رفت بالا ک این دفع رفتم مطب ک قرصمو کرد دوتا وهمین جوری ادامه داشت تا 33 هفته ک قرصای من رسید ب 6 تا یه روز ک مراقبت داشتم و رفتم مطب دکترم همون روز باز فشارم رفت بالا و دکتر گفت من نمیدونم بهت ختم بارداری بدم یا بزارم تا هفته 37 بمونی برای همین گفت باید بری جای یه دکتر دیگه ک توی شهر دیگع بود و دو ساعت توی راه باید باشی من گفت حتما فردا صبح برو ما فرداش صبح راه افتادیم رفتیم و توی اون شهر برادر شوهرم زندگی میکنه ک ما صبح رفتیم خونه اون تا غروب ساعت 7 ک نوبتمون بود و رفتیم پیش دکتر و از شانس گند من همون موقع باز فشارم رفت بالا ک دکتر افتخاری گفت باید بری بیمارستان واسه ختم بارداری نمیدونین با شوهرمو مامانم چقد گریه کردم میترسیدم ک بچه نرسیده باشه درکل کلی ترسیده بود بلاخره رفتم خونه و یکی دو ساعت تو خونه بودیم و از غصه نمیدونستیم چیکار کنم و بلاخره ساعت 12 شب منو بردن تا بستری کنن حالا ما هم هیچی لباس واسه بچه نگرفته بودیم مثل قرار بود وقتی منو بستری کردن فرداش مامانمو شوهرم برن واسه خرید سیسمونی
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۱۰ ماهگی
#پارت 2#
من اون شب توی بلوک زایمان بستری شدم وای نگم ک چقد بد بود فک کن کلی زن ک پاهاشو باز کرده بود و فقط جیغ میزدن من همون شب تا صبح نتونستم چشامو روی هم بزارم واقعا ترسیده بودم فقط گریه میکردم ولی واقعا وحشتناک بود حالا اومدن بهم امپول بتامتازون زدن برای ریه هاش ک برسه ولی بلاخره من اون شبو صبح کردم و شب دیگه رو بردنم بخش تا بازم امپولو بزنن چون باید سه تا شو یه شب میزدن سه تای دیگشو ی شب دیگه بلاخره زدنو خداروشکر وضعیت بچه خوب بودو دکتر ترخیصم کرد و قرار شد من هفته ای یکبار بیام سبزوار ک سنوی داپلر بدم و هفته ای دو بار ان اس تی ولی توی شهر خودمون بدم ک وقتی رسیدم به هفته ی 35 وقتی شنبه رفتم سبزوار تا سنو بدم دکتر گفت باید زایمان کنی چون هم اب دور جنین کمه هم سه هفتس بچه اصلا رشد نکرده ک اخرین سنوم ک همون روز بود بچه 1880 بود ک برام نامه سزارین و نامه بستری نوشت برای دوشنبه ک من میشدم دقیق 35 هفته 5 روز ک من رفتم خونه خودمو تا دوشنبه ک اماده شم ساک بچه رو بستمو اماده بودم تا دوشنبه زایمان کنم ولی بگم ک کلی استرس داشتم نگران ک بچه خیلی کوچولو نباشه یا خدای نکرده ریه هاش تشکیل نشه بره دستگاه حالا بماند ک شد روز یک شنبه و من شبش کلی استرس و ترس تا صبح اصلا خوابم نبود ک دکتر اول گفته بود ساعت 7 و نیم بیمارستان باش ولی باز روز قبل عمل زنگ زد گفت نه باید 6 اون جا باشی دیگع ما چون راهمونم دور بود از ساعت 3 صبح حرکت کردیم
مامان گوگولی مامان گوگولی ۲ ماهگی
تجربه سرماخوردگی در دو ماهگی
دوستان من یه تجربه بد از سر گذروندم و اینجا مینویسم که شما هم استفاده کنید. پسر من چند روز بود بینیش کیپ بود و خس خس میکرد
از ترسم گفتم چیزی نیست و با قطره و پواار درستش میکنم
اما ماجرا ادامه دار شد و سرما خورد و ریه هاش درگیر شد
یه شب دکتر گفت ببر بستریش کن که من تا مرگ رفتم از تصور بستری بچه دو ماهه. بیمارستان مفید گفت نمیخواد و اگه تب نداره و خوب شیر میخوره خودت تو خونه ازش مراقبت کن . ولی ایکاش همون شب بستریش کرده بودم
دو شب اینطوری تو خونه نگهش داشتم و هی خس خس سینه زیاد شد و چنتا سرفه هم زد. با اینکه خوب شیر میخورد و دفعش هم خوب بود بردمش دوباره دکتر و ایندفعه توی مرکز طبی کودکان بستریش کردم
خدا سر هیچکس نیاره
پنج روز سخت اونجا گذروندیم. چون ریه‌هاش درگیر شده بود
بچه مجبور شد اکسیژن و انتی بیوتیک بگیره تا بهتر بشه
خلاصه همه علائم رو جدی بگیرید
چیزی که اونجا یاد گرفتم این بود که سه تا از علائم شیرخوار رو بستری میکنه
بی حالی و شیر نخوردن_تب_سرفه
پسر من فقط سرفه داشت ولی پنج روز بستری شد
امیدوارم این اتفاق برای هیچکسی نیفته ولی خواهش میکنم جدی بگیرید و سریع برسونید بیمارستان. درسته اونجا هم رسیدگی خوبی ندارن ولی از پیشرفت بیماری جلوگیری میکنن و خدا نکرده اتفاق بدتری برای کوچولوهامون نمیفته
#سرماخوردگی
#سرفه
#بستری
مامان سوین مامان سوین ۵ ماهگی