یک خانمی امشب تو پارک بود ک‌از اشناهای مادرشوهرم بود
نوه اش اورده بود پارک ،دختربود از شاهان سه چهارماهی بزرگتر بود،
این خودش از سرسره میرف بالا سر میخورد،سلام میداد،
بعد من پرسیدم چند وقتشه گفت ۲سال و دوسه ماه،گفتم ماشاالله خداحفظش کنه بدون هیچی گفت الان همینو میگفتم بهومادرشوهرت ک پسرت تنبله ،گفتم نه دختربچه سریعتره حرکاتش نسبت به پسرا،گفت نخیر باهاش کار نکردی خیلی ناز نازش کردی، الان چرا بغلته بزار بدوبدو بکنه،گفتم باباش خیلی حساسه بیوفته یا چیزی بخوره بهش باباش عصبی میشه
حقیقتا ادمی نیستم که بخوان بگن بچت فلانه ناراحت بشم،ولی امشب خیلی حرفش روم تاثیرگذاشت😐💔حس کردم واقعا شاید تنبله میره بالا از پله های سرسره ولی سست میره مراقبش نباشهپی ممکنه به پشت برگرده،ولی اون بچه مادربزرگش نشسته بود اون خودش به تنهایی بازی میکرد

ببین چند روز پیش پسرمو بردم چکاپ هنوز یک ماه و نیم مونده به دو سالگی
به دکترش گفتم امگا تری بهش بدم گفت چرا
گفتم زودتر حرف بزنه خندید گفت پسرا اکثرا تا سه سالگی به حرف میان با دخترا فرق میکنن نه اینکه هوش دخترا بیشتر باشه نه
چون پسرا بازیگوشن توجه شون کمتره
دخترا آرومترن زیاد گوش میکنن زودتر یاد میگیرن تو دوران مدرسه هم دقیقا همینطوره
حرف تو هم کاملا درست بوده اون خانوم هم واقعا احمق بوده که مقایسه کرده
چون قطعا پسر تو یه جاهایی از اون دختر بالاتره
و اصلا حتی دو فرزند یک خانواده رو هم نمیشه با هم مقایسه کرد

عزیزم واستا یک چیزی بگم خیالت راحت بشه
نگاه دختر من سلین 2ماه دیگه میشه 2ساله خب همه حرف هارو میگه حتی از نردبون بالا رفته خیلی زرنگ بازیگوش هست 4ماهگی هم نشست هم چهاردست پا رفت هم یکدونه دندون در آورد همسایه هامون همه بچمو چشم کردم خب

اما الان داداش سلین یعنی پسرم آیهان 6ماهش هست نه دندون داره نه مثل سلین بچه ارومیه نه‌ حتی چهادستو پا میره فقط خودشو به بغل کج میکنه میشینه خیلی کند کار میکنه من همش حرص میخورم 2تاشونم سر وقت به دنیا اومدن

پس عزیزم نتیجه میگیرم بچه ها فرق دارن حتی خواهر برادر هم باشن بازم زمین تا آسمون فرق دارن اینا حتی علایقشون هم فرق میکنه سلین فرنی می‌خورد اما آیهان عوق میزنه دیگه فکرشو بکن
ببخش طولانی شد عزیزم فقط خواستم خیالت راحت بشه

ما هم جانان و چون‌ نمیزاریم خیلی کار هارو انجام بده نمیتونه همش میخوره زمین باید حتما پشتش برم خودش هم می‌ترسه همش نگاه میکنه ببینه کنارش هستم یا نه شوهرم خیلی حساسه متاسفانه نمیزاره بره خودش بازی کنه

در واقع آره الان خیلی حساسیت به خرج میدیم و بچه‌ها تنبل بار میاریم

منم تو پارک میترسم مخصوصا ازپله

وااای من دخترم ازالان مستقل لباس جوراب کفش همرو خودش درمیاره وخیلی کارای دیگه توکارخونه کمکم میکنه ☺️

اینجوری یکم وابسته میشه البته مقصرشوهرتونه که حساسه منم شوهرم حساسه ولی نمیتونه چیزی به من بگه من توپارک می‌شینم خودش بازی می‌کنه بیرون میریم فقط برای ردشدن خیابون بغلش میکنم اگه نیم ساعت حتی راه باشه بغلش نمیکنم چون پشتم درد می‌کنه وخودش می‌دونه که من بغلش نمیکنم ولی باباباش که میره بیرون یکسره بغلشه

عزیزم وقتی باباش نیس زاصلا طوری نمیشه بزار بخوره زمین چند بار بخوره دگه میتونه خودش رو کنترل کنه من از وقتی بچم راه رفتن رو یاد گرفته کمتر جلایی بغلش میکنم همش میزارم زمین از مبل بالا بره یا رو موتورش وایمیسته شوهرم میگه نزار میگم نه دوبار دستاشو گرفتم الان قشنگ وایمیسته بزار اعتماد بنفس حفظ بشع ولی پسر بزرگم رو هی بغل نزاشتم تکون بخوره ۱۷ سالشه از ی دیوار ی متری میترسه بره بالا ببین چقدر ظلم کردم در حقش اینا فقط یکی از کاراش بود کلا ترسویه

دختر من ب شدت میخاد مستقل باشه اصلا نمیزاره کمکش کنیم و تو پارکم سرسره هارو خودش میره میاد و حواسم بهش هست راهش بنداز بعدا برای خودت سخت میشه بهت وابسته میمونه

اون خانم خیلی رک حرف زده که نباید میزد
ولی درست میگه نباید خیلی سوسول بارش بیاری مخصوصا پسرم هست باید زبر و زرنگ باشه زیاد حساس نباش مراقبش باش ولی از دور چند بار بخوره زمین خودش بیشتر حواسشو جم میکنه من‌الان خونمون طبقه سرم دخترم خودش تنهایی ماشالله میره بالا و میاد دستشو میگیره به نرده اولا از پشتش میرفتم ولی الان دیگه میگه تو نیا یا پارک میریم من میشینم خودش میره سرسره بازی اکثرا یه دوستم پیدا میکنه بااون بازی میکنه منم حواسم بهشه

وقتی شوهرت هس مراعات کن
چون همسر منم بشدت حساسه
جوری که دخترم با بچه فامیل هم بازی میکنه دائم دخالت میکنه
تا دخترم با یه بچه دعواش بشه میاد هی میگه نرو پیششون
خلاصه ب شوهرم باشه همه باید تو اختیار دخترم باشن از گل نازک تر نگن
ولی من اهمیت نمیدم
بچه ها هم بازی میکنن هم دعوا
هم خوشمیگذره هم ممیکنه بیوفته دردش بیاد
تو مراقبش باش که موقعیت خطرناک پیش نیاد ولی آزادش بزار
من تو پارک دیدم مامان با بچه پله هارو حتی بالا میره
اینقدر شوهرم حساسه که دخترم هراتفاقی براش بیوفته نمیاد نمیگه چون دلش نمیخواد باباش بگه نرو پیششون بازی نکن

عزیزم بنده خدا بد نگفته بیانش شاید خوب نبوده .
من خودم بدم میاد یکی هی نصیحت کنه و فلان کن و بسار کن بگه .ولی بزار بچت همه چیزو تجربه کنه مراقبش باش ولی دستشو نگیر نهایت پله به پله پشت سرش تو ام بالا برو تا رد شه .بزار خطر رو حس کنه .اگه موقع بازی خورد زمین یا جایی گریه کرد اصلا واکنش نده .سعی کن با لحن بچگونه یا بازی بگی اشگال نداره و پاشو ادامه بده چیزی نشده .ما خودمونم کم زمین نخوردیم تا بزرگ شدیم

بچت پسره حالا باز دختر روحیاتش فرق داره .پسر بزار جسور و زرنگ بار بیاد .حساس نباشه ترسو نشه آی بالا برم میفتم آی اونجا نمیتونم برم.

من یه دوستی دارم که دخترش از پسر من چند ماه بزرگتره دختر اون خیلی تعداد کلمات بیشتری از پسر من بلده و بهتر حرف میزنه اما پسر من مثل آب خوردن بیش از ده مدل پازل بلده حل کنه که دختر اون یدونه هم نمیتونه
برای همین میگم مقایسه اصلا کار درستی نیست خودتو درگیر این چیزها نکن
از کودکی پسرت لذت ببر
بخدا چند سال دیگه همه شون هم حرف میزنن هم قشنگ بازی میکنن نگرانی الانتو درک میکنم اما حساسیت الکیه

رها کن بچه رو هی نگو وای نخوره جایی وای نیفته .دورا دور حواست باشه بهش .حتی افتاد هم اشکالی نداره بچه میفته سریع ندوو دنبالش وای چیشد بگو پاشو بزار خودش پاشه .سرسره میره دستشو نگیر از پشت هواشو داشته باش ولی اجازه بده نرده رو بگیره خودش بره.من دختر بزرگم رو خیلی حساس بودم الان پشیمونم ۱۲ سالشه حساس و لوسه..

بعدشم بنظرم بزار بچه همه چیو تجربه کنه همراهیش کن وقتی که بابای بچه حساسه وقتایی که باباش نیس باهاش کارکن یادش بده باهم بدوئین بپرین بازی کنین غیرممکن هارو براش ممکن کن

اول اینکه بچه ها فرق می‌کنن باهم روند رشدشون
دوم اینکه ماهم میتونیم تو روند رشد بچه ها تاثیر بگذاریم مثلا میتونیم همین ناز نازی بارشون بیاریم
ولی من خودم رو میگم به کسی کاری ندارم از همون اول گذاشتم بچه بدو بدو کنه کاریش نداشتم حواسم بود ولی بغلش نکردم الان پسر من درسته حرف نمیزنه ولی میریم پارک میبینم نسبت به هم سن هاش فرز تره

چقدر بی فرهنگ بوده
نباید بچه هارو باهم مقایسه کرد
پسرا کلا یکم تنبل ترن یعنی دیرتراز دخترا یچیزایی براشون اتفاق میوفته
بعدشم منم مادرم میفهمم درکت میکنم چی کشیدی باشنیدن حرفاش
منم توپارک بچه های خیلی ریزتراز مهراد میدیدم همه جارو میرفتن بالا
خب بعضیا ژنشون فرق داره یا تواناییشون نمیشه بچمو سرکوفت بزنم که هرچی بوقتش و زمانش
الانم پسرم جمله بندی نمیکنه همون مامان بابام کاملا درست نمیگه خب چ کنم باهاش تمرینم میکنم اما تاخودش نخواد و خدا نخواد نمیشه بعدشم ۳ چهارماه فاصله توی بچه برای افتادن اتفاق ها خیلیه بچه هاهرروزشون یچیزجدید خلق میکنن و شکل میگیرن پس عجله نکن
یک زری زده و رفتع

دخترا همیشه زبلن پسرا همه چیشون کندتره گلم نگران نباش

حالا بدوبدو بذار بکنه که دیگه نهایت میخوره زمین تا زمین نخوره که باد نمیکیره

بچه ها با هم فرق میکنن

ببین چون زیاد سرسره بازی نکرده بلدنیس چندباری ببری عادت میکنه پسرمنم اوایل همینجوری بود من اینو کامل متوجه شدم

این دقیقا منم🥲میترسم زیاد حساس باشم و لوس و حساس بارش بیارم فردا ب ایندش لطمه بخوره