دیشب رفته بودیم حنابندون بعد من معمولا چیزی نمیبرم برا بچه هام شام میدم بخورن چند تا شکلاتو آدامس برمیدارم که اگه چیزی خواستن بدم بهشون
پسرم بزرگ شده دیگه میره پیش شوهرم چند سالع
خلاصه دیدم دخترم گفت زنعمو به منم میدی نمیدونم چی داشت میداد به پسرش چون نگاه نکردم
گفت ندارم که تموم شده دیگه زهرا
با اینکه خیلی به دخترم گفتم چیزی نخواه ازش چه اون چه کس دیگه ولی خوب بچس دیگه
بعد بهش آدامس دادم ساکت شد
بعد از یک ساعت دیدم دخترم گفت مامان میرم پیش زن عموی با محمد مهدی پفک بخورم منم نذاشتم گفتم دیدی که زن عموت گفت تموم شده گفت نه مامان ببین داره میخوره ‌نگاه کردم دیدم اره داره میخوره چند بار هم چشمم خورد دیدم اب نبات کاکائوی بيسکوئيت داره میخوره
یعنی متنفرم شدم ازش ندید بدید
حالا دخترم میگه مامان برام خوراکی بخر شب ببرم عروسی به نظرتون بخرم
اخه دخترم خیلی اذیتم کرد دیشب همش میگفت منم میخوام برم پیش اونا ولی من نذاشتم

۷ پاسخ

چقدر بیشعور .حالا پفک چیه که اونو قایم کنی
من باشم بحساب خرم نمیزارمش

بخر خب ولی بزار تو ظرف در بسته که پیش اون همه آدم با ظرفش باز نکنی

خوب شایداونجوری گفته تابقیه بچه هانفهمندشماحتمابرابچتون خوراکی ببرید

اره بخر خب بچه ان

آره بخر چرا نخری بچتو اشباع کن

اینکه خوبه ما با جاریم رفتیم مسافرت میرف خوراکی میخرید میاورد جلوی دختر۴ساله من میخورد بچه نداره حالا این هی میگف منم میخام انگار نه انگار

حالم ازین ادمای گدا صفت ب هم میخوره

سوال های مرتبط

مامان ریحانه جونم 😘 مامان ریحانه جونم 😘 ۵ ماهگی
دیشب خیلی شب بدی بود خدا قسمت هیچ مادری نکنه که بچه اش مریض باشه و کاری از دستش برنیاد..دیشب بعد اینکه ۴ نفر نتونستن رگ گیری کنن یکی صدا زدن اومد با یکم تلاش پیدا کرد و سرم زد تا آخر سرم پای دخترم دستم بود چون تکون میداد و سرم قطع میشد ..سرم تموم شد و تب دخترم اومد رو ۳۷ خوشحال شدم کمی بعد دوبار یهویی بی‌قراری کرد تب شو گرفتم دیدم ۳۸.۵ هست پرستار صدا زدم اومد یک سرم دیگه هم زد و گفت باید آزمایش کشت ادرار بدی ..کیسه رو آوردن منم که دفعه اولم بود بلد نبودم وصل کردم در رفت و نتونستم ادرار شو بگیرم .‌این حرف به تخت بغلم گفتم اونم گفت من بلد برای دخترم وصل میکردم ..خدا خیر شیده وصل کرد ولی دوباره دخترم زیاد تکون خورد . چسب اونم باز شد ..با یه خانم دیگه که تخت بغلم بود گفتم گفت صبر کن الان من کیسه رو بلدم بزنم اونم زد و آخر نتونستم ادرار بگیرم به دکترش گفتم قبول نکرد گفت باید آزمایش بده ببینم خدای نکرده عفونت نداره بعد مرخصش کنیم ..بعد برای چهارمین بار کیسه خریدم و خودم با دقت وصل کردم و دیدم درست چسبوندمش ..
باید گذشت و دکتر اومد گفت هنوز نتونستی بگیری گفتم نه ادرار نکرده و دوباره اومد دیدم همسرم صدا زد بعد ۲ ساعت از شب منتظر ادرارش بودن که آزمایش بگیرن ...وقتی دیدن نشد همسرم صدا زدن و گفتن برو سونت بخر .. وقتی دیدم همسرم یا سونت اومد خیلی ناراحت شدم گفتم بچه به این کوچکی سونت میخواد چیکار ..بعد خیلی دعا و التماس از خدا خواستم تا پرستار نیاد سونت بزار من پوشکش باز کنم ببینم ادرار شو کرده ...
و قربون خدا برم که حرف مو شنیدم .‌‌..یعنی نمی‌دونید که چه حالی داشتم وقتی سونت دیدم خودم تو زایمان کشیدم درد داره چه برسه به بچه ۵ ماهه
مامان شكوفه گيلاس مامان شكوفه گيلاس ۷ ماهگی
اعصابم خيلي خورده
واقعا ما ادم ها كِي ميخوايم حرف زدن يادبگيريم؟كي بايد شعور بزرگتريمونو خرج كنيم؟
ما اومديم مسافرت شهر همسرم،ديشب زن عموي همسرم اومدن ديدن بچه و من بچم توي اتاق خواب بود گفتم بيدار بشه ميارم ببينيد
بعد دخترمو با ذوقو شوق دادم بغلش خودمم نشستم كنارشون و با لبخند نگاه ميكردم
همين كه بچرو گرفت برگشت بهم گفت نتونستي خوب بزرگش كني اين بچه خيلي ريزه

(من دخترم٢/٧٠٠به دنيا اومد و الان نزديك٦كيلوإ و بهداشت و دكترش هربار ميگن خيلي خوب داره رشد ميكنه و وزن گرفته)
بهش گفتم زن عمو من دخترم ريز به دنيا اومده و دكترش از وزنش راضيه
گفت دختر منم ٢خورده اي بود الان از همه بچه هام بزرگتره
خب ززززززن حسابي وقتي خودت بچت اينطوري بود چراااااا به يه مادر ميگي نتونستي خوب بزرگش كني؟
بعد من دخترم شير خودمو ميخوره و ديشب كه داشتن حرف ميزدن من متوجه نشدم(عروس تركام)
بعد به همسرم گفتم زن عموت بهم گفت نتونستي بچرو خوب بزرگ كني
گفت چي بگم والا اينجا همه ميگن درسته مامانش شير داره اما شيرش جون نداره😭😭😭
اخه به بقيه چه ربطي داره كه راجعبه شير و سايز بچم حرف ميزنن؟بابا اومدي ديدن بچه تبريكتو بگو نازش بده كادوتم بده و برو كه به خداااا كادوتم نميخوام