وااای دارم دیوانه میشم
بابام از سر کارش که میاد خونه بچه رو میگیره .از زیر بغلش بلند میکنه ،نه اعتقادی داره باید زیر گردن بچه رو گرفت نه هیچی. مثل بره با بچه برخورد میکنه
شیشه شیرو میده دست خود بچه نگه داره اونم کلا هوا میخوره.بعدش کلا دل درده
رومم نمیشه چیزی بگم بهش🥲🥲

همیشه بچت از همه برات مهم تر باشه
اینو بدون اون تو این دنیا تو رو داره و نمی تونه الان از خودش دفاع کنه پس وظیفه ی تویه ازش دفاع کنی
من خودم هرکس چیزی بهم می گفت سکوت می کردم ولی الان کسی جرات نمی کنه بگه بالای چشمش ابرویه

هیچی نمیشه والله الکی نگرانی و بزرگش می‌کنی

از من میشنوی هیچی نمیشه ما مادرا علکی نگرانیم ناراحت نشو قطعا شمارو هم به همین روش بزرگ کردن دیگه ما مادرای امروزی خیلی به بچه اهمیت میدیم

ادم بعضی وقتا میمونه تو رو دروایسی ،وقتی نمیشه چیزی گفت چه میشه کرد بسپار بخدا🥲

مثل اینکه خود توروهم اون بنده خدا بزرگ کرده😒😒😐😐😐مثلا چی میخاد بشه بنده خدا ذوق نوه شو داره همونقد ک بچه ات برا تو عزیزه. هم تو هم نوه اش برا اون بنده خدام عزیزه☹️☹️☹️انقد حساس نشو. مطمعن باش هیچیش نمیشه بزا از پدربزرگ بودنش لذت ببره ی وخ دلشو نشکنی ک گناه بزرگی کردی بعدها حسرت ب دلت میمونه چرا اینجور حرف زدم با پدرم عذاب وجدان راحت نمیزارتت

وا چرا روت نمیشه خدانکرده دستش یا پاش دربیاد یه عمر پشیمونی میمونه برات
بگو اون چ قدرتی داره شیشه نگه داره اخه
یکم خجالت بزار کنار تا کار دستت نداده