۵ پاسخ

چه ترسناک بچه ها تنها تو پارک 😵‍💫

🥺🥺🥺🥺

الهی خیلی روزگارمضخرفی شده

واای من سر کار میرم همه درآمدم میره برا مهد و هزینه بچه ها ولی فعلا دو سالی مجبورم تا بزرگتر بشن برن مدرسه بازم اون موقع هزینه دارن ولی شما فکر کن الان مادرخانه دار بچشو میذاره مهد اینجوری من حداقل پول مهدو درمیارم.. ولی چقد وحشتناک که بچه رو تنها بذاری تو پارک.. به پسر بچه دو ساله تجاوز میشه چه برسه دختر ۹ ساله.. من دو روز پیش رفتم بیرون پسر کوچیکم بغلم بود بزرگه یه لحظه منو گم کرد سی ثانیه نشدم چنان داد زدم که دیدم یه زنه گفت بچت اینوره از ترسم کلی فکر اومد تو سرم که نکنه یه آدم مریض بچمو کشیده داخل مغازه ای جایی.. بعد از داستان دختر بیچاره آتنا دیگه همش ترس دارم

پارسال زمستون. دیدم ساعتهای چهار یه موتوری دوتا دختر ۴و۹ ساله آورد پیاده کرد رفت
تا ساعت آخری که اونجا بودم این دوتا بچه بازی کردن زمستون بود هیچکس نبود منتظر بودم اونا برن بعد من برم
دختر بزرگه صدا زدم گفتم کی میاد دنبالتون چرا تنها اومدید ؟ گفت بابام پاکبانه داشت می‌رفت شیفت مارو آورد گذاشت تا ساعت یازده مامانمون از سرکار میاد اینجا پیاده میشه باهم میریم خونه

سوال های مرتبط

مامان عسل نازم مامان عسل نازم ۴ سالگی
سلام مامانا
می‌خوام یه درد دل بکنم
از روزی که بچم به دنیا اومد همه فکر و ذکر شد دخترم. کارم رو به خاطر دخترم گذاشتم کنار و به خاطر کار شوهرم که بیرون شهر بود شهر زندگیم هم عوض کردم و الان غربت نشین شدم. حالا هم به یه زن افسرده و زودرنج تبدیل شدم که هیچ چیزی خوشحالش نمیکنه. هم خودمو نابود کردم و هم دخترم داره مثل خودم افسرده میشه. تصمیم گرفتم برگردم به شهر خودم هر چند که از همسرم دور میشم و دیگه کمتر همدیگه رو میبینیم ولی باز می‌دونم تو شهر خودم چی به کجاست و همه جاهاش رو میشناسم و ممکنه روحیه‌م رو دوباره به دست بیارم. من به خاطر اینکه دخترم شبها بابا بالای سرش باشه حاضر شدم بیام تو شهر غریب ولی خودم دارم دیوونه میشم چون اینجا هم که هستیم خیلی امکاناتش کمه واسه همین گفتم به خاطر خودم و دخترم که شده باید دوری رو تحمل کنم ولی هر چی فکرشو میکنم میگم چرا زندگی من باید اینقدر دچار چالش باشه چرا نباید مثل دیگران زندگی کنم چرا باید یه موقعیت رو فدای یه موقعیت دیگه بکنم و هزارتا چرای دیگه و تنهایی و غم و اشک😔
مامان کوثرجون مامان کوثرجون ۴ سالگی
سلام مادر های عزیز میخواموشما قضاوت کنیددببین کارمن بد بوده یانه۳روزه دختره خونه مادرشوهرم بود هرروز میبرده خوراکی میخره من امروز رفتم خونه نادرشوهرم دنبالش خاله شوهرم اونجابود من نگهداشت تاپیراشکی باهم بپزیم خولستیم پیرلشکی بمزین دیدن فلفل قارچ نداریم من رفتم بخرم دخترمنم امد باهام عصری یه بحث کوچکی بین من مادرسد گفتم مادز شما کوثر بدباراوردی هرچی میخواد زود میخرین گفت ازپس جیق گریه میکنه دلم میسوزه منم براش خریدم میکنم تا گریه نکنه منم دیگه کل کل حوطله نداشتم تا شب شد رفتم فلفل قارچ بگیرم دخترم بردم وسیلمو گرفتم هیجی برای دخترنخریدم بهش گفتم مامان جون باید یاد بگیر هروقت میریم سوپرمارکت هیچی نخواهی طبق معمول گریه کرد منم اوردم خونه مادرشوهرم دیدم تو راه حیش کرد با لباس بیرون خودم دخترم یک راست رفتیم تو حمام حمام کردیم امدیم بیرون. دخترم ساکت شد گوشی بازی کرد خوابید به مادرشوهرم گفتم دیدی گریه کرد هیچی نشد مادرشوهرم بهم گفت داشت دلم میترکید گریه میکرد نگاه کن توی خواب دل میزنه منم گفتم اشکالی نداره ازاین بهتره که همش بریم تو سوپر مارکت دنبال خوراکی برای کوثر الان من کاربدی کردم براش چیزی نخریدم
مامان نفسم و پسرم💚 مامان نفسم و پسرم💚 ۳ ماهگی
سلام خانوما ببخشید بابت سوالم من میل جنسیم بالاست توبارداری هم دکتر گفته ممنوعیتی نداری میتونی رابطه داشته باشی ولی شغل شوهرم ۶ ماهه جوریه شبا خیلی دیر میاد اصلا وقت نمیشه یا باید تند تند باشه که من چون تو دخول ارضا نمیشم و پیش نوازی طولانی میخوام اذیت میشم بعدم تا حموم برم بخوام بخوابم اذان صبحم گفته به شوهرم میگم هروقت زود اومدی رابطه داشته باشیم چون ۶ ماهه تو این کاره ساعت کاریش دست خودشه از روز اول من گفتم ساعت کارتو درست کن چون میتونه ولی نمیکنه هر سری یه بهونه میاره میگم صبح زودتر برو شب زودتر بیا بدنم کم خوابی اذیت میشه خلاصه تو این مدت کلا سر جمع یه هفته دوساعت زودتر اومده همین جمعه و روز تعطیلم نداره
تو روز هم که بچه بیدار میشه یکی دوبارم تو روز داشتیم ولی چون من بعدش ضعف میکنم و عضله هام اسپاسم میشه سختمه تو روزچون دیگه نمیتونم بعدش بخوابم
الان چند روزه من هی از خواب پا میشم یا نصف شب از خواب پامیشم از نیاز جنسی ب نظرتون چیکارکنم؟
فرزندپروری تب سرماخوردگی