۱۲ پاسخ

کارما همون حضرت ابولفضله جانم
خدا نشونش داد
یه کلمه حرف از ۷لایه گلو میاد بیرون ادم باید بفهمه چی میگه

چجوری یهو طول سرویکس میاد پایین چی کارکنیم ک اینطوری نشه من میترسم

مشکل زنانگی یعنی چی؟

عزیزم تازه روزای خوششونه اونایی که ۹ ماه تحقیرمون کردن
واستا تماشا کن ببین خدا چه بازی میچینه
من که نمیگذرم از هیچ کدومشون

توم برو ازش خبر گیرا بگو اخیر مامانت اینجوری بوده ک تو اینجوری شدی

من چند بار سقط کردم
بعد حامله بودم یکی از فامیلای خیر ندیدم
که من آنقدر دلم براش می‌سوخت نمی‌خوردم نمیپوشیدم میدادم به اون حالا من حامله بودم آمده بود می‌گفت تو نازا بودی و از این حرفا من به دل نگرفتم بعد ادامه داد گفت من جای تو بودم میرفتم دو قلو میکردم من گفتم خوب برو دوتایی حامله شو گفت نه جای تو بودم میرفتم میکاشتم یعنی هر چی به روش نمی‌آورید بیش تر زر میزد دلم خیلی شکست چند ماه آخر به خاطر حرف اون فقط گریه میکردم الان تازه عروسی کرده حاملی همچین به من پز میده میگه تو دیر حامله شدی من خودم حامله شدم

ومنی که چقدر حرف از خواهرشوهر شنیدم که مسکل زنانگی داری بچت سقط میشه الان دوماهه جرات نکرده خودشو نشون من بده

خدا خودش حواسش هس مخصوصا ب دل شکسته ی زن باردار
چقد منم دلم شکست برای حرفاشون ولی منم راضی نیستم اون روزایی ک گذروندم رو تجربه کنن

دقیقا منم مث‌تو بودم دونفر خیری چیز گفتن بم خودشون همبنطور شدن😂🥲 من نخاستم ابنطوری بشناا ولی شدم

اخی عزیزم خدا جواب می‌دهد حتی اگه ما جواب ندیم ان شاالله که به سلامتی زایمان کنه و عبرت کنه❤️

خدا جای حق نشسته🥹
کارما کجا بود🫤😂

خدا جای حق نشسه

سوال های مرتبط

مامان هیراد💙👶👣 مامان هیراد💙👶👣 ۲ ماهگی
منم تصمیم گرفتم بعد پنجاه و سه روز تجربمو به طور خلاصه از
سزارین بگم با اینکه چند روز قبل از زایمان خیلی استرس داشتم و همش گریه میکردم روز زایمان اصلا استرس نداشتم سوند و آمپول بی حسی اصلا درد نداشت برام البته من کلا از آمپول نمیترسم همینطور اولین راه رفتنم خیلی راحت بود خودم بدون کمک راه رفتم ماساژ شکمی خیلی درد داشت چون بعد از اینکه بی حسیم تموم شد انجام دادن بگید موقع بی حسی انجام بدن طبق نظر پمپ درد نگرفتم
بهم مسکن میزدن و شیاف میذاشتم دکترم چند ساعت بعد عمل گفت کمربند ببند و راه رفتن با کمربند خیلی راحت بود ولی روزای اول بلند شدن و نشستن سخت بود گردنتو اصلا به هیچ عنوان تکون ندید من سردردای شدید گرفتم بعدش چون گردنمو تکون دادم بخیه هامم خداروشکر بعد ده روز کشیدم هر روز حموم میکردم و سشوار میکشیدم
چون خودم قبلش خیلی استرس داشتم خواستم تجربه بگم و استرستونو کم کنم توکلتون به خدا باشه و اینو بدونید هرچقدر زایمان سخت و دردناک باشه وقتی خدا یه بچه ی سالم بهتون بده با دیدنش همه‌ی دردا فراموش میشه😍
من بچم نرمی حنجره داره وقتی به دنیا اومد و اینو متوجه شدم خودمو یادم رفت و تا صبح از استرس و صدای نفس کشیدنش نتونستم بخوابم🥺 تا اینکه دکتر اومد و گفت خداروشکر بعد چند ماه خوب میشه امیدوارم بدردتون بخوره