امشب سدنا دید من نشستم تو تاریکی گوشی دستمه بهشون میگم شما برین تو تختون
مثل همیشه هی رفت اومد رفت اومد آخر سر با بغض برگشت گفت تو خودت میخوایی زندگیت اینطوری باشه دیگه خودت خرابش میکنی( یه همچین چیزی گفت انگار)🥲
گفتم چی ؟
تکرار کرد با حالت اعتراض 🥲
بلند شدم بغلش کردم کلی بوسش کردم گفتم این چیزا رو از کجا یاد گرفتی اخه فسقلی دورت بگردم من



حس میکنم از بحث کردنای منو باباش یاد گرفته💔
کاش میشد بحث کردنامون رو از بچه ها مخفی کنم نمیشه ک نمیشه
تازه ۷۰ درصد مواقع اصلا بحث نمیکنم میگم ولش
حتی سعی در شاد کردن فضای خانه و ایجاد صمیمیت میکنم

من همیشه ایندمو تصور میکردم ک میریم اتاق و با صدای اروم بحث میکنیم اروم
ک بچه ها نبینن

یا کلا وقتی نیستن بحث میکنیم
همیشه تو رویاهام صدای قهقهه زدنامون
باهم دوییدنامون
شوخی کردنمامونو میدیدم

الانم خدارو شکر تو زندگیم مشکل خاصی ندارم
ناشکری نمیکنم

ولی اینی ک هستمو اصلااا نمیشناسم اصلا
خیلی با اونی ک بودم فرق داره

حالا سر چی بحث دارید؟

تلاش کن پروین تلاش کن زندگی از اونی ک بهش فکر کرده بودیم بدتر و لجبازتر بود

زندگی همیشه با اون چیزی که تصور می‌کنیم فرق می‌کنه اما بازم میشه درستش کرد بنظرم تو خیلی ناامیدی حتی نمیخای تلاش کنی درستش کنی