۱۲ پاسخ

نه ب هیچ وجه

منم با اینکه خیلی لگن درد و ویار داشتم دلم برای لگد زدنای کوچولوش دیدنش تو سونوگرافی شنیدن صدای قلبش تنگ میشه

من همون موقع هم میدونستم دلم برای بارداری م تنگ میشه، حتی همش میگفتم پسرم به دنیا بیاد با جای خالی ش تو شکمم چکار کنم! با اینکه بارداری پرخطری داشتم ولی خیلی اون دوران رو دوست داشتم

من اصلا دلم تنگ نمیشه چون وقتی فهمیدم که شروع ام اس بود برام واصلا خوشحال نشدم متاسفانه 💔😢😒😣😔💔

منم اصلااااااخداروهزارمرتبه شکرزندگیم دنیااومدوراحت شدم

اره خیلی الحمدلله بارداری عالی داشتم

من از روزی ک زایمان کردم دلم برا بارداریم تنگ شد،خیلی دلم تنگ میشه بهترین دوران زندگیم بارداریم بود با اینکه بارداریم پر استرس بود

من اصلا دلم تنگ نمیشه بدترین دوران زندگیم بود خیلی کمر درد داشتم

نه اصلا پر استرس بود

من حاملگیم خداروشکر خوب بود تا روز آخرم همش بیرون بودم، ولی بعد زایمان از دماغم دراومد، همش بیداری و خستگی و دعوا با شوهرمو..اوووف بیشتر سر بعد زایمانم دو دلم

نه بابا چی بود همش حال بد

ن‌اصلا

سوال های مرتبط

مامان هديه خدا(ستیا😍) مامان هديه خدا(ستیا😍) ۱۲ ماهگی
گذاشتمش روی مبل کنار خودم بشینه عروسک جوجشو که دوسش داره گذاشتم روی دسته مبل تلاش کرد بگیرش و در نهایت تونست بلند شه🥹😍خدایا شکرت 😍😍😍

این دختر تا میبینه من از چیزی نگرانم انگار متوجه میشه و تلاش میکنه منو از نگرانی در بیاره حتی وقتی تو شکمم بود یه وقتی که تکون نمیخورد و نگران میشدم صداش میکردم میگفتم ستیا عشق مامان حالت خوبه مامان نگران سلامتیته بعد چند دقیقه میدیدم یه کشو قوسی به خودش داده 🥹 حتی وقتی میخواسم سرکلاژ شم خیلییی نگران بودم از صبح که بیدار شدیم بریم بیمارستان انگار متوجه نگرانیم شده بود و یه سره تو دلم وول میخورد ،حتی واسه سونو انتی چون بارداری قبلیم قلب بچم وایستاده بود قبل از انتی برای ستیا هم حالم بد بود میترسیدم قلبش نزنه یه روز مونده به انتی شکمم لرزید وقتی به دکترم گفتم گفت متوجه حالت شده اینجوری خودنمایی کرده ☺️قربووونت برم من دختر قشنگم که حال منو میفهمی خدا تو رو برای من و من رو برای تو حفظ کنه عزیزترینم
مامان ✨ܥ‌‌ܠߊ‌ܝ̇ߺߊ✨🐣 مامان ✨ܥ‌‌ܠߊ‌ܝ̇ߺߊ✨🐣 ۱۲ ماهگی
سلام مامانا
میدونین که هر اتفاقی تو دوران بارداری و روزای اول زایمان بیوفته تا ابد یادمون میمونه مثل یه زخم باز روی دلمون اثرش هست و خواهد موند...
من اوایل بارداریم بود و سونوی قبلش بهم گفته بود خونه تو رحمت جمع شده باید خیلی مراعات کنی و...
بعد پسر خواهرشوهرم ۶ سالشه و شیطونه همیشه رد میشد یه تنه هم به من میزد من چون میترسیدم همیشه بهش میگفتم نکن نگو این هی حساس تر میشده چون تو سن لجبازی هست
خلاصه یه روز اومد جلوم وایساد دوتا مشت گذاشت تو شکمم که تازه بالا اومده بود من شوک شدم برای اینکه سومی و چهارمی رو نخورم سرشو گرفتم فرستادمش یه طرف دیگه درستش اینه که هولش دادم تنها دفاعم همین بود و اخم هم کردم ک بفهمه این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست و چون من قبلا شاهد تنبیه فیزیکی والدینش بودم برای اینکه نزننش گفتم من زدمش در صورتی فقط هولش دادم اونم کارم اشتباه بود نمیتونستم خودم جابجا شم به یه سری دلایل.....
این رو دلم مونده شوهرم هیچوقت حمایتم نکرد و خواهر شوهرمم برخورد خیلی بدی باهام داشت همشونم برچسب حساس زدن روم
حالا سوال من از شما اینه من کارم بد بود؟؟
من حرفم اینه اصلا من باردارم نباشم بزرگتر اون بچه هستم که نباید اصلا دستش به من بخوره حتی هفت ماهه بودم یه لگد گذاشت تو پهلوم که نزدیک بود سکته کنم از ترس
من هنوزم که هنوزه میبینمش میترسم و از پسر بچها میترسیدم تو دوران بارداریم در حدی که پنیک میشدم
مامان پناهم 😍 مامان پناهم 😍 ۱۴ ماهگی
بچم چند روزی بود آبریزش دهان زیادی داشت بیقرار بود و تقریبا خدایش چه شب چه روز بهم ریخته بود.. دیروز دیگه خیلی خیلی اذیت و بیقرار بود حتی توی بغل هم آروم نمیشد استامینوفن، بایولاکت هم دادم شاید ارومشه اما نمیشد ..امروز لثه شو نگاه کردم دیدم یه دندون جونه زده🥺🥺😍.‌یک سومش بیرونه کامل هنوز لثه رو پاره نکرده اما مشخص شده.انقد دلم سوخت برای بچم ک دیروز چقد درد کشیده و نتونسته بگه از چیه🥺. اونقدر ذوق کردم برای دندونش. آخه نه لثه ش ورم داشت نه سفید شده بود کلا لثه رو نگاه میکردی هیچ آثاری نبود تا امروز.. هر روز داره بزرگتر میشه. شماهم مثل من هستین؟؟اینکه از یه طرف ذوق میکنی میبینی داره بزرگ میشه راه میره حرف میزنه مستقل میشه ،دندون درمیاره،، و از طرفی دیگه می‌ترسید چون دلتون قراره خیلی تنگ بشه واسه همین روزا؟؟؟ من از الان دارم میترسم که چقد زود داره بال و پر میگیره .و قراره کلی دلم تنگ بشه واسه این روزاش🥺🥺.
من بچه دومم هست تازه خیر سرم😅
مامان نیک 🩵 مامان نیک 🩵 ۱۶ ماهگی