سلام من یه زمین خریده بودم و جاریم به شوهرم گفته که نسازش و اینارو شوهرم به من خبر داده بود ( دوتا هم گوسفند خونه پدر شوهرم دارم و یه بار با همسرم بحثم شده بود به پدر شوهرم گفته بودم که اون دوتا مال منه و به اسم شوهرم زدم تا احساس ضعف نکنه بخاطر کمبود مالی و...)جاریم گفته زمین رو خونه نساز وقتی زنت سرکوفت دوتا گوسفند رو میزنه بهت فردا هم زمین رو میزنه رو سرت و...
حالا من اومده بودم خونه پدر شوهرم و بحثش باز شد و من گفتم تو چرا اینجوری گفتی و... و شوهرم هم با من بد حرف زد و به اونم گفت که من نگفتم حال من نمی‌دونم چیکار کنم و شوهرم عصبانیه و جاری هم ناراحت شد رفت خونشون. دوباره همسرش اومد نشست من توضیح دادم که از من ناراحت نباش و... به من توپید که من اونم از خونه میندازم بیرون تو رو هم منم گفتم تو در رابطه با من همچین حقی نداری و... حالا اومدیم ماشین کلی شوهرم داد زد و گفت که پرویی چرا پیش پدر و خانوادم منو ضایع کردی و.. الآنم قهره منم از وقتی اومدم گریه میکنم بگین چیکار کنم تروخدا استرس فردا رو دارم که شوهرم چیکار می‌کنه و اینکه با گریه از خونه پدر شوهرم اومدم گفتم دیگه نمیام اینجا و... حالا من چجوری برم و....🥲🥲

۴ پاسخ

میونه جاریت و شوهرت مشکوکه
چرا جلو اون باید با تو بد حرف بزنه
و اونی ک گفته رو ب گردن نگیره

جاریت چه خره😄

زمین رو کلان از پول خودت خریدی یا شوهرت هم کمکت کرد

شوهرت بی‌ لیاقته اصلا چرا وقتی‌ یه چی مال خودته به اسم اون میزنی.

سوال های مرتبط

مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
غروب پسرم رو بردم‌بیرون این موضوع واس یه بار دوبار نیست برنامه هر سری. بیرون رفتن پسرم بالغ بر۵۰تا توپ داره هر بارم برم بیرون یه توپ میبرم ولی دست هر کسی توپ ببینه همونو میخاد به حدی پایکوبی میکنه که من برم رو بزنم توپ اونا رو بگیرم در صورتیکه توپ خودش تو کالسکه هست یه ماشین جیپ سبز داره دقیقا عین همونو یعنی من تعجب کردم فک کردم مال خودشه یه بچه به اون ماشین یه بند بسته بود و می‌کشید بعد قرض گرفتن توپ اونو دید خابید کف زمین در صورتی‌که‌ من همون کارو تو خونه میکنم مثلا بند میبندم به ماشینش میکشه وبازی میکنه خابید و شروع کرد به گریه و منو می‌کشید که اینو میخام کلافه اونم قرض گرفتیم اون بچه هم همش غر میزد ماشینشو میخاد دیگ با کلی وعده وعید گرفتیم یه بچه دیگه دید ماشین مجیک داشت بعد اونو خواست باورتون نمیشه اونم گرفتیم کمی هم اونو سوار شد یه خانمه اونجا بود گفت من دوتا بچه بزرگ کردم اصلا اینطور نبود خلاصه بگذریم با آک اومدم خونه الان کف خونه پر ماشین هست سمتشون نمیره واقعا دارم دیونه میشم از بیرون. رفتم میترسم چرا مادرای دیگه بچه هاشون رو میبرن بیرون اصلا به مادراشون کار ندارن فقط میرن بازی اونا هم میشینن