سلام خوبید ؟گفتم بیام احوالتون رو بپرسم .منم حسابی درگیر کارای خونه ام هیچوقت خدا تمومی نداره مهراب کوچولوی ناز من ۲۰ماهه شد .چقدر خوشحالم فسقل نازم داره بزرگ میشه کوچولوی مامان همش دوست داره یه کاری بهش بگم انجام بده تو حموم بردمش همیشه میگم با هم خالی کنیم استخر توپ رو خودش میره تو استخر توپ توپاش رو جدا میکنه بعد لگن رو برمی‌داره آباش رو خالی کنه نمیتونه همه رو میریزه رو خودش😂😍غش و ضعف میکنم برای کاراش برای اینکه حرف زدنش داره سعی میکنه بهتر از قبل بشه مهراب همه چیز رو پله پله میره جلو منم خیلی صبورم براش اصلا عجله ندارم برای هیچ چیزش چون مطمئنم همه چیز رو به وقتش انجام میده .کوچولوی مامان چه زود داره میگذره چقدر هیجان دارم که ۴ ماه دیگه تولدته .قبلا فقط هیجان تولد خودم رو داشتم الان وروجک تمام حس بچگی که داشتم رو مهراب زنده کرده و خدارو صد هزار بار شکر میکنم بابت این نعمتی که بهم داده و من لایق مادر بودن شدم .مادر بودن در کنار سختی هاش شیرینی های قشنگی هم داره.

تصویر
۱۰ پاسخ

عزیزم خداحفظش کنه گل پسرتو الهام جون😍
منم واسه تولد دوسالگیش خیلی ذوق داشتمو خودمو ج......ردادم رسما😅😅😅
ازبس بدوبدو داشتم تایکهفته

سللااام الهام جانم😍😍ماخوبیم شما خوبید؟
۲۰ ماهگیش مبارک عزیزم متنی ک نوشتی خیلی قشنگه واقعا حس بچگی ادم دوباره زنده میشه

سلام عزیزم خسته نباشی
منم با سارا درگیرم.
بررگتر میشه و شیطون تر
سارام گاهی میگم مثلا کنترل رو بیار
میره میاره برام خیلی ذوق داره گاهیم نمیاره
منم تو فکر تولدش هستم فعلا دقیق نمیدونم چطور بگیرم براش

سلام گلم امید وارم همیشه خوب باشی
اره فسقلیامون دارن زود بزرگ میشن
دقیقا پسر منم مرحله به مرحله جلو میره و تا اولی تثبیت نشده وارد مرحله بعدی نمیشه منم همچنان صبور
پسرم به صورت تلگرافی کاملا حرف میزنه اصن نمیدونم چی میگه😄تازه موقع حرف زدن لباشو هم غنچه میکنه ادم دوس داره گازش بگیره

سلام عزیزم خسته نباشید
خدا حفظش کنه آقا مهراب قشنگ رو
منم واسه تولد دو سالگیش ذوق دارم چون مدام میگه تولد، کلاه میذاره سرش خوشحال میشه ذوق میکنه بعد میشینه با لگو هاش کیک تولد و شمع درست میکنه، من نمیدونم اینارو چجوری بلده

تصویر

سلام عزیزم
تو چطوری خداروشکر که روزا رو به خوبی میگذرونی انشاالله همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه من مدل لباس برای تولد دختری تقریبا انتخاب کردم اما تا حالا همچین مدلی ندوختم نمیدونم از پسش برمیام یا نه ؟
پارسال تولدش کلا بخاطر مریضی دایی یکی یدونم بد بود و تولد نگرفتم آتلیه رفتیم و یه کیک خریدیم با مامان و بابام دورهم جمع شدیم اما همسرم میگه امسال زن عمو و عمه و مامان بزرگ و یه چند نفر که درجه یک هستن رو برای بعدظهر دعوت کن و جشن کوچیک بگیر چون پارسال هم نگرفتی کسی نگه مهم نیس ولی خودم نمیدونم چیکار کنم

تو شرایطی هستم الان که لازم بود همچین تاپیکی بخونم‌
آرومم کردی

سلام عزیزم دلم واقعا وجودشون نعمته

سلام چقدر متنی ک نوشتی در عین سادگی منو یاد لحظاتی ک دیگه تکرار نمیشه انداخت یکساعته ناراحت بودم ازینکه وقتی برا خودم ندارم ... واقعا باید قدر تک تک این لحظه هارو بدونیم ☹️❤️

سلام عزیزم
تو خوبی ؟
خسته نباشی 😘❤️
خدا حفظش کنه مهراب جونو 😍
خوشمزه ی دوست داشتنی
اره منم دقیقا از الان ذوق دارم برای تولد یاسین
از الان دارم کیک تولد پیدا می‌کنم 😂😂

سوال های مرتبط

مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام صبحتون بخیر .تا مهراب خوابه میتونم باهاتون حرف بزنم دلم تنگ شده براتون کلی
ازین روزام بگم بهتون از بزرگ شدن آقا مهراب ازین که سختی زیاد داره ولی شیرینی و خوشمزگی هاش هم کم نداره .این که هرکاری که من میکنم رو میبینم سریع انجام میده همش دوست داره باهاش بازی کنم ببرمش بیرون راه بره بگرده .البته بگم بردن بیرونش هم کم دردسر نداره😂خودش رو تو خیابون پخش زمین کرده جیغ و داد که چرا نمیزاری من تو مغازه برم😂واقعا سخته با بچه بیرون رفتن ولی نباید عصبانی شد به مردم من اصلا نگاه نمیکردم چون برام مهم نبود نگاه بقیه چون همه بچه ها همینن
تازه کلی خرید داشتم و درگیر بودم دیروز هم که آقا مهراب قد بلندی کرده از تو کشو واکس دراوارده کل هیکل و لباس و و صورت رو سیاه کرده 😂وای از مهراب که شده استاد خرابکاری 😂یا دیدم هی میخواد ماست بخوره دو قاشق ماست ریختم تو ظرفشویی ماست هارو چپه کرد تو کله اش کل فرش و همه چی رو نابود کرد خودش هم سفید شد دوباره بردمش حموم 😂در کل دوران باحالیه .من برای خرابکاری هاش عصبانی نمیشم بیشتر بخاطر دست به گار زدن دعواش میکنم نه برای چیزهای دیگه چون میدونم میخواد کشف کنه یاد بگیره چون من خودم بچگی کم خرابکاری نکردم حتی جونورهای کوچیک رو زنده زنده چال میکردم از تب و سرسره سقوط آزاد میکردم😂به داداشام شامپو و صابون دادم بخورن😂و کارهای دیگه در کل بچه آرومی نبودم.الان با وجو مهراب میتونم منم بچگی کنم 😍
راستی امروز ساعت ۱۱.۳۰ ظهر ما میریم خانه بازی بهشت کوچولوها نشد زودتر بگم هرکی دوست داشت بیاد
مامان اَبرا جون☁️ مامان اَبرا جون☁️ ۱ سالگی
امشب شبه دومی هسته که شروع کردم به گرفتن شیر 🌈💧
امروز ۳ وعده بهش شیر دادم و ساعتا ۱۲سینه هام در حال انفجار بودن که دادم هر دوتا رو خورد تا مقداری که سینه هام یکم سبک شدن
دخترم و که تو بغلم بود گذاشتم رو پام و رو پا خوابوندم و بعدش که خواب رفت گرفتمش تو بغل به این یکسال و هفت ماه فکر کردم که چقدر سریع گذشت .اولین باری که به دخترم شیر دادم تو بیمارستان اومد جلو چشمم و چه حس عجیبی بود اولین باری که شیر دادم
ناخودآگاه شروع کردم گریه کردن و دیدم دارم با دخترم حرف میزنم
میگم مامان تمام قطره قطره شیری که دادم حلالت باشه مامان .تو منو مامان کردی و حس قشنگ مادر شدن رو بهم بخشیدی .مامان معذرت می‌خوام که دارم از شیر میگیرمت چون باید کم کم جدا بشی و غذا بخوری این یک مرحله از رشدت هسته برای هر دوتا مون سخته مخصوصا برای من .تو فراموش میکنی وقتی بزرگ بشی ولی این منم که هیچ وقت فراموش نمیکنم ....
داشتم آروم گریه میکردم که همسرم صدامو شنید و گفت چرا گریه می‌کنی دلت براش میسوزه.اشکالی نداره باید این کار رو بکنی
و گرفت خوابید .
..
واقعا اون لحظه فهمیدم مادر بودن و پدر بودن چقدر باهم متفاوته وقتی من تمام جونم غم داره از جدایی شیرم از بچم شوهرم راحت حرف میزنم انکاری که کار خاصی نیست
بهشت زیر پای مادران هسته واقعا 🩵🤍
مامان حبه قند مامان حبه قند ۱ سالگی
اومدم یه فکت حق بگم و برم
مادر بود خودش به تنهایی به شدت طاقت فرساست ساعتها کار مداوم و تکراری روزمره رو باید انجام بدی بدون ذره ای استراحت چون تا بیای بشینی قطعا یه کاری داره جوجه که بلندت کنه...
حالا در کنار این خستگی باید حتما ساعت خواب داشته باشه جناب خان،
به این منظور قطعا باید صبح زود بیدار بشه، پس خواب شیرین صبح مادر به فنا میره، برای زود خوابیدن در شب هم باید یه چرت کوتاه ظهر داشته باشه مبادا این چرت کوتاه کمی بلند بشه، وگرنه زحمت کل روزت و صبحت و همه از بین میره و قطعا شب ساعت خوابش میگذره و هورمون کورتیزول جان هی بیشتر و بیشتر میشه و اوووووف.
پس جدا از خستگی کارای روزمره هیچ فرصتی برای استراحت بین روز برای یک مادر نمیمونه.
حتی یه چرت کوتاه ظهر ، برای من که اینطوره چون همسرم دیر از سرکار میاد و تا بیاد غذا بخوریم پسرم بیدار باید بشه.
خواستم بگم مادر بودن تمام ساعت های روزت، تمام انرژیت و تمام وجودت رو میگیره.
اگه به این ایثارگری نرسیدیم بچه داری قطعا براتون یک شکنجه خواهد بود.
پ.ن: در کنار همه این سختیا بچه داری لذت‌های کوتاه و عمیقی داره که با دنیا نمیشه عوضشون کرد.