نمیدونم مادرم چرا انقدر بده .پنج شنبه ای اومد خونمون اونم ملاقاتی ی نفر توی بیمارستان بعد هم بچمو به زور سوار ماشین کردن ببرن گفتم منم میام بدون بچم‌نمیتونم لعد رفتم اونجا عاپت دارن با همسایه ها سر کوچه میشینن بعد دختر همسایه تعریف میکرد بچم از موقعی دنیا اومده تمام خرجمو مادرم داده لعد مادر منم گفت منم تمام شیرخشک و پوشک رادمهر رو دادم لعد من گفتم کجا دادی مادر رادمهر از یک سالو سه ماه به شیرخشک افتاد حامله شدم بعدش هم ماهی یا دوماهی ی بار دو روز یا سه روز میومدم خونت میموندم اگه شیرخشک بچم تموم میشد شاید بابا میرفت میگرفت پوشک هم از این ده تایی ها بعد همه خندیدن انگار من دارم دروغ میگم و مادرم راست بعد هم گفت حالا ولش کن این خانم منت ممنون خوبی نیست .بعد هم گفت لباسای بچه هارو من گرفتم فقط امسال تابستونی دودست برای رادمهر گرفت دودست هم برای کوچیکه من از عید تا الان بیست دست لباس براشون گرفتم بعد اونجا اینجوری تعریف میکرد . بعد ی جوری جلو‌همسایه ها تعریف میکرد که فلان چیزو من دادم فلان بابای من شرکت کار میکنه بعد بهشون شیر و کیک و شوینده که مبدن اونم شاید سالی دوبتر برای بچه های من بیاره .میگفت جور شوینده خونه منو کشیده یعنی سرک درد گرفت ی شب ی روز بودم عصر همسرم اومد دنبالمون تازه شیر و‌کیک برای بچم آورد منم دوتا پاکت گوشت چرخ کرده گذاشتم روشون گفتم ببر برای برادرم درست کن اخه اون خیلی دوست داره شب هم رفتم اونجا همین غذاهای خودم داده بودم کباب تابه ای کرد فرداش هم ماکارانی گذاشت عصر هم اومدم خونه.نمیدونم ی آدم چقدر میتونه دروغ بگه

۹ پاسخ

دیگه تواین گرونی به فکر یچه هاته واسشون خرید میکنه ازش تشکر کن
شمام کار خوبی نکردی جلو دوستاش وهمسایه ها ضایعش کردی بعدا بهش میگفتی مامان اینجوری گفتی ناراحت شدم
بعضیا عادت به بزرگنمایی کردن دارن دست خودشونم نیس
مادرت مثه مادرشوهراس واست

دفعه ی دیگ ک اورد بگو ن مامان نمیخوام وقتی میری جلو همه میگی من اوردم.پوشیدن خوردن حس میکنم صدقه دادی ک اینجوری میگی محترمانه بگو.بعدم بگو وقتی نیاز ب چیزی داشتم خودم میگم

یه چیزی بگم زهره ولش کن اول اینکه هر کسی رو تو گور خودش میخوابونن بدوم اینکه خداروشکر که دست شوهرت به دهنش میرسه محتاج کسی نیستی سوم اینکه زهره مادرت یه عمره اینجوری زندکی کرده قضاوتش نکن تو سیع کن مثل اون نباشی بعد هم وقتی توقعت و از مادرت قطع کنی دیگه اینکاراش برات عادی میشه اینحوری فقط خودت عذاب میکشی

حق داری دختری چشم داری ولی وقتی طرفت این تو عوض شو تاحالت روخراب نکن

نمیدونم حرف درست یانه ناراحت میشی یانه فدات اشتباه از تو چرا دستت وچشمت دنبال مادرت یاخانواده پدریته ت پو طوقو زیاد داری بشین زندگیتو بکن همسرت واست کم میزاده ول کن خیلی دیر به دیر برو و سرد باش من اینجا کسی رو ندارم جز همسرم نگذشت ول کن خواهر مقسرتوی بزار من بهت بگم

یعنی ی کار کوچیک برات میکنه انقدر بزرگش میکنه که نگو . من موندم چجوری لباس و پوشک و شیرخشک بچه های منو این میگیره .تازه از در مغازه هم شیر و کیک و شوینده نمیده پدرم میدن و بابام خودش میاره وقتی خانم سیر شد اضافه هاشو میاره برای من سهم خودشو که نمیده اونم اول زندگی شوینده داد نه الان .از عید تا الان هم دوبار شیرکیک داد به بچه هام همش خودمون میخریم ی جوری میگه انگار همش اون میده

عزیزم شما باید فاصله بگیری همین دیگه هیچ مدل کمک و خیری ازشون نگیر

نمیدونم چی بگم بهت ولی خوب اینا همیشه برمیگرده به عادت که دیگه توی مادر شما شکل گرفته
میخواد تظاهر کنه که همه چیزش خوبه
و به قکر همه هست و خوبی هاش و زیاد کنه
دیگه مادرته نمیتونی کاریش کنی
و اینجور که میگی یه چیزی داره و نمیده شاید خسیس باشه و بخواد هرچیزی که داره برای خودش نگهداره
و نمیده به کسی

همیشه به پدرم تن ماهی میدن میدونه چقدر دوست دارم ی دونه بهم نمیده دیروز منم گفتم ما همیشه تن ماهی میخریم میگفت به پدرت نمیدن بهت بدیم بعد شب اتفاقی راذمهر رفت در کمد باز کرد ی جین تن ماهی توی کمد بود چقدر دروغ میگه این زن .بعد هم شب پدرم شام نخورد گذاشتم براش پدرم ماکارانی دوست نداره ظهرش گفتم برا بابا کباب تابه ای دیشب بیار گفت نیست دیگه هیچی رفتم یخچال نگاه کردم دیدم کاسه پر کباب تابه ای سهم بابا هست منم هیچی نگفتم نمیدونم برا داداشم خواهرم نگه داشته بود که به بابا نیاورد بابای بیچاره منم لا نقو نوق ماکارانی هارو خورد .

سوال های مرتبط

مامان سیاوش‌وکیارش مامان سیاوش‌وکیارش ۳ سالگی
سلام مامانا خوب هستین عزیزای دل ی راهنمایی می‌خوام ازتون
من اونموقع ک ازدواج کردم مادر شوهرم سکته کرده بود نمیتونست راه بره بخاطر همین بعد اینکه من عروسی کردم من خونشون پخت‌وپز و آب جارو میکردم
قبل من هم جاریم بود
بعد اومد بعد چهار سال من باردار شدم با اینکه دوقلو بودم و لکه بینی داشتم ولی باز رفتم تا یکی دو هفته قبل زایمانم ک هم لکه بینی گرفتم هم سنگین شده بودم دیگه نتونستم برم یکی دوروز جاریم رفت بعد اون قهرمرد رفت خونه مامانش گفت من ی وعده میام براتون غذا درست کنم پدرشومینا هم گفتن شام بیا خلاصه این فقط شبا واسه شام درست کردن میرفت منم واقعا وجدانم قبول نکرد پیرزن پیرمرد ناهار نداشته باشم یا غذای مونده شبو بخورن خونه ناهار درست میکردم می‌بردم براشون یجورایی مثل ناهار شد با من شام با اون تا اینکه بچه‌هام ب دنیا اومدن بعد زایمان هم همینطور باز من ناهار میزاشتم اون شام بچه‌های من ک هفت هشت ماهشون شد رفتم ب جاریم گفتم بیا نوبتی کنیم یروز تو برو یروز من یمدت هم اینجوری کردیم ک خانم هوس بارداری کرد ک دوتا دختر داره پسر نداره رفت دکتر واسه ای یو ای بعد اون رفت نمیدونم چی رحم عمل کرد یکی دوماه نیومد من رفتم جاش بعدش اومد مادر شوهرم فوت کرد تو مراسم مادرشوهر آپاندیس جاریم ترکید رفت عمل باز یکی دوماه نیومد من رفتم جاش بعد اونم رفتiuiکرد یمدت اومد باز افتاد ب لکه بینی دیگه تا الان ک بچه‌هاش نزدیک یکسالشونه نیومده من رفتم
مامان کوچولوهای قشنگم مامان کوچولوهای قشنگم ۳ سالگی
۴ساله ازدواح کردم
موقعی که ازدواح کردم تو کرونا بود رفتیم محضر عقد خوندیم و اومدیم خونه بقیه هم رفتن خونه
۸ماه بعد عروسی هم باردار شدم (چون سه ماه بعد عقد پریود نشدم یهو و فکر کردم حامله ام و اینا بعد دکتر گفت تنبلی تخمدان دارم بعد به همسرم گفتم گفت‌ بخاطر این مشکلت زود باید بچه بیاری که بعدش ۴-۵ماه تو اقدام بود تا با دارو دوقلوهارو باردار شدم بعد الان میگه منظورم اینقدر زود نبود بعد این همه سختی بزرگ کردن بچه ها )تو دوران عقد چوم کرونا بود هیچ جا نرفتیم نه سینمایی نه کافه ای نه رستورانی نه مسافرتی
به دلیل بارداری دوقلوها عروسی هم نتونستم بگیرم چون پرخطر بود و ۹ماه استراحت مطلق بودم الان خیلی به دلم مونده عروسی نگرفتم
همون موقع که گفت زود باید بچه بیاری خودم در مورد تنبلی تخمدان تحقیق کردم خیلی ترسیدم که نازا باشم و ۲-۳ماه هرشب بحث داشتیم سر بچه من میگفتم اقدام کنیم چون ترسیده بودم نتونم بچه بیارم هیچوقت
یه ماه دیگه مادرشوهرم و پدرشوهرم و برادرشوهر مجردم میرن مشهر با قطار
همسرم میگه هم قیمتش خوبه هم مامانشون اینا دست کمک هستن
ولی خانوادشون خیلی آشوب میکنن تا بچه یه ذره آشوب کنه میگن چشه یا میگن بیا بچه رو اینجور اونجور کن مثلا هربار تلفن من کسی زنگ بزنه مادرشوهرم میگه کی بود
من گفتم خردادماه اوج گرما سه تا بچه کوچیک ببرم کجا
بعد هم نمیخوام کسی همرام مسافرت بیاد
همسرم میگه یکی بالاخره باید همراهمون بیاد میگم هروقت بچه ها بزرگ شدن میریم
آخه مادرم هم کمردرد و پادرد هس
حتی برا زایمان هم نیومد کمکم خودم سه تا بچه رو تر و خشک کردم و میکنم
مامان آراز مامان آراز ۲ سالگی
مامانا بیاین هم فکری بهم بدین همم شاید ایده ای شد براتون
من زیاد بیرون میرم باپسرم مثلا مهمونی یا پارک یا مسافرت چندروزه ک پسرم اکثرا بیرون از خونه خودمون چیزی نمیخوره اگرم بخوره چرت و پرت و هله هوله مثل نودل یا چیپس و پفک ک همیشه من بابتش عذاب وجدان داشتم و دارم
ی فکری کردم ک چطور ی غذای آماده ی خشک درست کنم ک توی ۱۰ دقیقه آماده بشه و منم حرص اینو نخورم ک چرت و پرت خوری کرد
راستش رفته بودم فروشگاه چشمم ب سوپ آماده های اونجا خورد گفتم خودم امتحانی درست کنم موادشو یا خوب میشه یا نمیشه بهرحال تجربه ای میشه برام
پس حبوبات (لوبیا چشم بلبلی . لوبیا چیتی . عدس . دال عدس . برنج ایرانی . جو . ی شب خیس کردم بعد گذاشتم روس دستمال خشک بشه روز بعد تفت دادم تو تابه بدون روغن اینا بعد پودر کردم ( لوبیا دلبخواهی من بخاطر خواصش اضافه کردم) بعد پیاز و هویج و قارچ و سبزی جعفری و گشنیز خشک کردم در حدی ک ریز بشه پودر کردم بعد رشته ورمیشل هم تو دستم ی کوچولو خورد کردم اضافه همه مواد کردم
موقع پخت دوتا قاشق غذاخوری از این ترکیب با آب و نمک و زردچوبه و ادویه دلخواه قاطی میکنم میشه سوپ سبزیجات
میتونین عصاره مرغ یا عصاره قلمم اضافه کنین
میتونی شیر و خامه اضافه کنین بشه سوپ شیر
یا رب اضافه کنین بشه سوپ جو
خلاصه چیز راحتی ک هم مزه خوبی داره هم فوری آماده میشه هم برای مسافرت و بیرون رفتن چیز خوبیه وقتی بچه بد غذایی درمیاره حداقل میشه اینو ی جوری داد خورد
اینم چون عصاره قلم اضافه کردم رنگش یکم تیره شده ولی طعمش خوبه
نظر شما چیه؟
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۲ سالگی