اینکه دائم تو هر جمعی آدم قرار بگیره و اصرار اصرار که بچه شبیه کیه
مثل این میمونه که وقتی بچه بزرگتر شد هی دائم ازش بپرسی باباتو بیشتر دوست داری یا مامانتو ؟؟
مادرشوهرم تو هر جمعی باشیم غریبه آشنا فرقی نداره اینقدر طرفو تو ذو دربایستی قرار میده و هی دائم چندین بار ازشون میپرسه که بچه شبیه کیه
که همه بگن باباش و اونم ذوق کنه
اینقدر ازاین حرفاش و اخلاقیاتش بدم میاد که حد نداره
همشم میگه بچمو چشم میزنن
دعا بنداز گردنش
اصلا از این واژه بچه هم که گذاشته رو بچه من بدم میاد
همش میگه این بچه منه
منم یه بار بهش گفتم نوه تونه
گفت نه بچه امه اختیارشو دارم
اگه فامیلا خودش بخاد بیاد خونشون بچه رو چشم نمیزنن ولی اگه از فامیل پدری همسرم بخان بیان میگه چشم میزنن و حسودن
همشم میگه من نسبت به همه برتری دارم چون سه تا پسر دارم بقیع ندارن
کلا پسر دوسته
اون موقعم که من باردار بودم خدا خدا می‌کرد بچه پسر باشه

عزیزم رها کن
نرو نیا
در رو که نمیتونن بشکنن بیان تو خونه شما
یا به زور نمیان بچه رو از بغلت بکشن بیرون که
شوهرت هم که پشت توعه

دقیقاااااا مادرشوهر من
دختر من کپ خودمه ولی مادر شوهرم اصرااار که شبیه خودشه شبیه عمو و باباشه ولی هیچیشو تاخالا نگفته به مامانش رفته ....

گشاد کردن بهترین کاره
بی اهمیت

مادرشوهرم و پدرشوهر من خیلی خوبن خدایش
وای از وقتی کیاشا دنیا اومده بود مادرشوهرم دوست داشت که اونو مامانی صدا کنه و به نظر من کلمه مامان فقط برا مادر بچه است و از همون اول گفتم به شما عزیز میگه این قضیه گذشت و همچنان خودش صدا زدنی به کیاشا صدا میزد مامانی که مثلا پسرم بگه بهش مامانی
چندبار به همسرم گفتم خوشم نمیاد اونم بهشون یه حور دیگه گفت تا اینکه چند وقت پیش خواهرشوهرم زنگ زده بود و داشت با کیاشا حرف میزد بعد گوشی رو داد به پدر شوهر و مادرشوهرم باز پشت تلفن بهش گفت چطوری مامانی جون
بعد قطع شدن گوشی با خواهر همسرم صحبت کردم و بهش گفتم که به شدت از این کارا متنفرم و اگه بخوان تکرار کنن دیگه نه زنگ میزنم نه جواب میدم نه میرم اونجا تا بچه ام بزرگ بشه و بدونه فرقا رو
اتفاقا دو روز پیش رفتیم اونجا و خودم دیدم بارها مادرشوهرم به کیاشا میگفت عزیز جون بیا اینجا یا ...
اینارو گفتم که به اینجا برسم
عزیزم شاید واقعا از حس درونت بی خبرن خوب باهاشون حرف بزن

مادر شوهر منم همینه
پسر من کپی بچگی خودمه یعنی موووو نمیزنه
بعد همش میگه شبیه شوهرمه یا حتی فلان حرکتش شبیه مادر بزرگ(مادر پدرشوهرم) هست ولی ابدا قبول نداره بچم به من کوچیک ترین شباهتی داره.
همشم میگه رادمهر پسر منه بعدی مال خودت😐
مادر من ۲ تا دختر داره مادر شوهرم ۲ تا پسر! همش میگه مامانت خیلی دوست داشت پسر دار شه نصیبش نشد(حالا مادر من عاشق دختره همیشه هم میگه دوست نداشت پسر داشته باشه!)
مادر شوهر منم همش تا ما تو خانواده من میریم میگه بچمو چشم زدن هم واسه پسرم هم شوهرم تخم میشکونه فقطم به اسم فامیل من میگه و میشکونه

خلاصه که منم یه آدم سمی دارم غصه نخور تنها نیستی

عزیزم مادرشوهرت از کمبود شدید دوران نوجوانیش داره رنج میبره این اخلاقا ریشه در گذشته داره و باید با روانشناس صحبت کنه و شما هم میتونی یکم از راه شوخی مسخرش کنی تا دیگه نگه مثلا هرکسی میاد سریع بگین راستی بچم شبیه پدرشه بلاخره بچه همسایه ک نیست بچه باباشه و....... باید ب صورت غیر مستقیم و با قدرت باشی وگرنه کم میاری

عزیزم منم همین شرایط رو دارم بهترین کار بی تفاوتی

پدرشوهرمنم پسرمومیبردم جایی میگفت لباس بیرونی نپوش چشش میکنن لباس پاره پوره بپوش ولی به دخترم اصلا نمیگه اینا ادمای سمی ان دیوونن اینایی که فرق میزارن

تو فقط راه چارت اینه خونتو‌جدا کنی
ارتباطتو یا قط کنی با حداقل خیلی کم‌کنی
وگرنه هرروز با اینا داستان داری

واااای چ ادم سمیه شاید باورت نشه اکثرا اینجورن تفکر سمیشون
پدرشوهر منم همیشه باخنده میگ هروقت رفتارخوبی از پسرم ببینه میگ بمن رفته با میگ ب شوهرم رفته اصلا هیچییی ندیدم بگن ب تورفته😂😂😂😂فقط پسرم هرچی برداره میزاره سرجاش اینومادرشوهرم میگ ب تورفته

خدا به دادت برسه اگه تو یه خونه هم باشین واقعا سخته