۱۰ پاسخ

تو عکس معلوم نیس
ولی جای گره هستش بنظرم
جای نگرانی نیس

والا مال من همینطوره
ریزش مو هم افسرده ام کرده

عزیزم هیچ مشکلی نیس اصلا به رحم ربطی نداره رحم اگه یه سوزن بهش بخوره کلی خونریزی داخلی میکنی..من تا یکسالگی بچه م یه سوراخ کوچولو باز بود ازبخیه م اصلا نگرانی نداشت چن بار رفتم دکتر خوب شد

منم دارم اونو سونو هم رفتم گفتن چیز خاصی نیست

نگرانی نداره هر عمل درست و قرینه در نمیاد که .ریزش مو هم ماسک مو بزن و قرص هیروییت بخور و آمپول بیوتین

اگه منو ببینی چ وضعی دارم منم ۸ ماهه زایمان کردم از یه طرف ریزش مو که بیداد میکنه درحال کچلم از یطرف پریودی های نامنظم باحالی که چهل روز پیش شست شو رحم دادم شکمم که بزرگ مونده معده درد یه دوهفته ای میشه گرفتم شدید ، چشمام هم نمیدونم چشونه یدفعه خارش داره یدفعه میسوزه یدفع درد میگیره ....

طبیعیه عزیزم

ریزش مومنم دارم قرص زینک بخور تاحدودی کمترمیشه

مامان نفس منم ایجورم جای گره بخیه س

والا الان که دست زدم مال منم همینه اصلا توجه نکرده بودم
بیخیال

سوال های مرتبط

مامان محمدپارسا مامان محمدپارسا ۴ سالگی
خانوما آنفولانزا و ویارم یه طرف بعد من از اول این بارداری فقط میخواستم خدا کنه بچم دختر بشه خودشم اول نمیتونستم قبول کنم تازگیا دیگه گفتم خدارو ناخوش میاد .حالا از دیروز که دکترم یه بار گفت احتمالا دختره در لحظه انگار دنیارو دادن ولی بعدش اونقده از دیروز فکر وخیال تومده سرم دارم دیوونه میشم .خانوما‌پسرم بیش از اندازه لجباز .میزنه .هرچی میخوادددد رو‌عملی میکنه .حرف هیشکیو گوش نمیده بعضی مواقع حرف منو فقط یعنی تنهاییم بهتره تا یکیو میبینه دیونه میشه بعد ارتباطش با دخترها اصلا خوب نیس .دوتا برادرشوهر دارم دوتاشونم دوتا پسر دارن برا اونا میمیره .حالا فکر وخیال منو دیونه کرده که با این همه شلوغ ولجبازی نکنه دختر رو قبول نکنه یا پسرعموهاش اذیتش کنن بگن ما داداش داریم فلان چون بیش از اندازه غرروره پسرم هرکی یه چیزی بگه زود داد هوار قیامت .
نظرتون چیه یا سوالم خیلی اختصاصی شد یا باید برم مشاوره ؟چون نمیدونم پسرم خیلی اذیتم کرده فقط فکر میکنم قراره چطور بشه نمیدونم اعصابم ضعیف شده افسردگی گرفتم خیلی فکرا اذیتم میکنه که نگفتم درمورد چالش یدونه پسر شلوغ با دختر کوچک.
مامان نیلا مامان نیلا ۵ سالگی
پایان استرسی که ۴ سال و نیم باهام بود ...
دخترم ۲ ماهه بود گفتن قلبش صدای اضافه داره ببریم اکو
شوهرم میگفت هیچی اش نیست نمیخواد .
شبا که دخترم میخوابید تازه حال خراب من شروع میشد درباره صدای اضافه قلب بخونم و اینکه میتونه وضع خیلی بد باشه
پیش شوهرم گریه کردم گفتم بیا ببریمش گفت تو باید استرس ات رو کنترل کنی
بعد از یکسال که چندتا دکتر ترسوندن راضی شد ببریم
دکتر گفت دریچه ریوی اش مقداری تنگه و آئورت
یک سال دیگه ببریم . سال دیگه دخترم اینقدر گریه کرد موقع اکو که باعث شد عدد تنگی رو زیادتر نشون بده
تا امسال ...
مثل خانوم خوابید تا دکتر اکو کنه بعدشم گفت تنگی خیلی کمتر شده و دیگه نیاز نیست بریم
شوهرم مدام میگه اینا فقط کیسه میدوزن برای مردم . از اولم چیزی اش نبود
حالا یه نفر برسه بگه یه بچه بیار
مگه دیده من یکسال چی کشیدم تا بچه رو ببره دکتر
مگه دیده ۴ سال و نیم گوشه ذهنم درگیر بود نکنه پیشرفت کنه
یکی دیگه بیارم و چیزی اش باشه که عمرا بعد از یکسال هم ببره دکتر
همیشه میگن نزدیکتر از مادر نیست . ولی مادرم هم ندید چی به من این سال ها گذشت و راحت میگه یکی دیگه بیار
خدایا شکرت که همیشه تو پناه من بی کس بودی💓