پارت چهارم
اینم بگم من قرار بود بیمارستان امام سجاد برم ولی دوهفته قبل دختر عمم زایمان طبیعی امام رضا داشت خیلی تعریف کرد اینا مامانم و شوهرم گفت خب توهم برو برو همین بیمارستان
بیمارستان رسیدم چهار سانت بودم بعد ازم nstگرفت گفتن ضربان قلب بچه گهداری افت می‌کنه دیگه هر دکتر و پرستاری ی نظری میداد یکی می‌گفت بره خونه درداش بیشتر شد بیاد یکی می‌گفت نه خطرناکه واسه جنین
داخل اتاق زایشگاه خلاصه منو بردن دیدم همه ساکت دراز کش چون تجربه ای نداشتم فک میکردم ی جای پر سر و صدا و کلی جیغ و داد باید باشه
از ساعت ۳ک منو بردن فقط دستگاه nst بهم وصل بود و هی میگفتن بچه ضربانش افت می‌کنه منم از درد داشتم میمردم و دم ب دقیقه ی دانشجو میومد معاینه میکرد هیچی هم حالیشون نمیشد خیلی اذیتم کردن😭😭😭حتی نمیزاشتتن راه برم تو کل اتاق فقط جیغ و داد من بود تخت کناریم ک خواب بود و خروپف میکرد ک روعصابم بود .دیگه دردا قابل تحمل نبود هفت سانت شدم و دکتره می‌گفت خیلی خوب پیشرفت کردی ساعت ۶:۳۰ویلچر آوردن ک باید بریم اتاق عمل مامانم صدا کردن ک دختر باید عمل بشه و من هیچی حالیم نبود از بس درد داشتم

۱ پاسخ

با این همه درد سزارین شدی چ تلخ

سوال های مرتبط

مامان دلانا 🍓🩷 مامان دلانا 🍓🩷 ۱ ماهگی
پارت پنجم
مامانم گفت از اول چرا عمل نکردین من چهار ساعت و نیم فقط داشتم درد می‌کشیدم تو اتاق عمل ک رسیدم جوری بود ک ببخشید انگار داشت مدفوعم میومد همونجا هم باهم می‌گفت سر بچه دیده میشه و من ک داشتم میمردم
یهو دیدم ی پرده آبی کشیدن و بیهوشم کردن و هیچی نفهمیدم و دخترم ساعت ۸:۱۶دنیا اومد ۱۴۰۴/۸/۱۴
و ساعت ۹بود ک خودم ب هوش اومدم
خیلی تجربه ای بدی بود برای اول اون همه درد بکشی دهانت رحمت فول باشه و در آخر سزارینت کنن
پیشنهاد میکنم تخت هیچ شرایطی بیمارستان امام رضا نرید چون ی عده دانشجو ک از هیچی سر در نمیارن میان بالا سرت و فقط اذیتت میکنن و هیچی براشون مهم نیست
چون من مطمئنم بیمارستان دیگه ای رفته بودم صددذرصد طبیعی زایمان میکردم
نظر من اینه زایمان طبیعی خیلی خیلی خوبه و همچین همونجا تموم میشه ولی سزارین بعدش دهنت سرویسه
امیدوارم هر نوع زایمانی ب صلاحتونه همون بشه و دکترای خوب و باتجربه بالاسرتون بیاین و ب سلامتی نینی های کوچولو رو بغل بگیرین🤗😍
مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان مهوا 🥰♥️ مامان مهوا 🥰♥️ روزهای ابتدایی تولد
خانما تجربه زایمانم
من دوشنبه ساعت ۷ رفتم مطب دکترم ک سرکلاژ و پساری رو در بیارم ک اول آن اس تی گرفتن و گفتن زیاد جالب نیس و باید بعد شام بری بیمارستان دوباره بدی و بعد رفتم واسه باز کردن پساری و سرکلاژ پساری ک خداروشکر راحت درآورد و سرکلاژم ی تیکشو موفق شدن دربیارن و ی تیکش رفته بود توگوشت حدود ۲۰ دقیقه هرجوری ک بود تلاش کرد ولی نشد و منم همینجوری جیغ و داد میکردم از درددددد مردم و زنده شدم .....
رفتم خونه شام خوردم بعدش رفتیم بیمارستان واسه آن اس تی ک آن اس تی خداروشکر خوب بود موقع اومدن دستشوییم گرفت رفتم دستشویی توی بیمارستان و دیدم همین ک نشستم آب میومد و خون و بند نمیومد اومدم بیرون گفتن باید معاینه بشی ک مطمعن بشم کیسه آبه معاینه کردن با درد زیاد ک گفتن بعله پاره شده و بدجوری ازم آب و خون میرفت دیگ نگذاشتن راه برم و سرم وصل کردن ساعت ۴ صبح و سوند وصل کردن و منم انقباض و دردام شروع شده بود و هر ۴ دقیقه یکبار میمردم و زنده میشدم چون داشت فشار هم می‌آورد به اون قسمت رحم ک نخ داشت هنوز وای درد انقباض خیلی بد بود تا ساعت ۶ شد و همینجوری داد میزدم هی میومدن الکی منو هی معاینه میکردن و هی میگفت یکی ۲ سانت بازی یکی میگفت ۳ سانت یکی میگفت ۴ سانت بازی وای از دستشون تا اینک تعریف کردم ک ی تیکه از نخ مونده و من نمیتونم طبیعی زایمان کنم زنگ بزنین دکترم بیاد بعد هی شروع کردن یکی یکی بیان ک تلاش کنن نخرو باز کنن ولی من ۱ نفر بیشتر نگذاشتم چون واقعا درد داشت و گفتم دیگ دستم نزارین تا دکترم بیاد چون دیگ داشتم از درد میمردم .....
مامان ناپلونی 🩷 مامان ناپلونی 🩷 روزهای ابتدایی تولد
💢پارت چهارم زایمان طبیعی 💢
بعد دستگاه وصل کردن به ده دقیقه دیگش دیدم دارم لکه‌ میبینم تند تند شدید ولی هیچ دردی نداشتم هیچی نشستم تلوزیون زدم پایتخت نشون میداد دیدم 🤔😅تخت های کناریم یکم درداشون شروع شده بود من بی درد بودم ان اس تی میدادم ولی فقط انقباضات منظم ثبت میکرد منم میفهمیدم هر بار که میگرفت فقط یکم معده نفسم اذیت میشد
ولی هیچ درد پیروییدی نداشتم ماما اومد میگفت درد نداری منم میگفتم نه اصلا میگفت استانه دردت بالاس شابد اصلا تا اخر حس نکنی منم خر کییییف شدم 🤣😂خلاصه ساعت دوازده ظهر اومد معاینه تحریکی کرد گفت شدی چهار سانت من درد نداشتم یهو دردام شروع شد اولش کم بود قابل تحمل بود پیروییدی یکم بیشتر بود هرچی بیشتر میگزست زمان من طاقتم کمتر میشد 😅 واسه همین دردام فک میکردم بیشتر میشه درحالی بدنم داشت خالی میکرد تا بعد ظهر درد کشیدم تخت کناریم درداش خیلی خیلی شده بود هی بالا میاورد از درد هی میرفت دسشویی یکم ریز درد بود من اینجوری میگفتم بعد نشسته بود جیغ میکشید التماس میکرد که بهش بی دردی اپیدوال بزنن منم کمکش کردم رفتم ماما گفتم چرا نمیایین براش بزنین فلان اینا گفتن شرایط داره باید بچه‌ تو لگن باشه پایین باشه و روند زایمان فیکس باشه دهانه رحم ۶ سانت باشه بعد اومدن معاینه کردن تخت بغلیم گفتن باشه بیا بریم برات بزننن بردنش اتاق زایمان که براش اپیدوال بزنن
مامان آیلین🩷 مامان آیلین🩷 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مامان 🩷دوقلوها🩷 مامان 🩷دوقلوها🩷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
نیم ساعت بعد از وصل کردن سوند ویلچر اوردن ک سوارشم ببرن اتاق عمل اخ سوار ویلچر شدن چ عداب اور بود بااون سوند خلاصه ک منو بردن اتاق عمل  پمپ دردمو بغل گرفتم همراه شوهرم رفتیم تو اتاق عمل دکتر بیهوشی همونجا نشسته بود بهش گفتیم میخوایم پمپ درد وصل کنین برام بعد عمل دکتره گفت چرا و نیازنیستو.... ما اصرار کردیم و برگشت گفت اگه بخواید پمپ درد وصل شه برات بعد عمل 24ساعت باید تو ای سیو بستری شی چون داروهای تو پمپ مخدر وقوی هس باید تحت نظر باشی یهو زیاد وارد خونت نشه حالت بد شه. اخ ک چقدر من از بابت پمپ خیالم راحت بود و بااین حرف دکتر سقف انگار ریخت رو سرم هرچی اصرار کردیم ک مسعولیتش باخودمون شما وصل کنین بعد عمل هم ببرین بخش گوش نکرد دیگه من بیخیال شدم ب شوهرم گفتم اگه قراره ب خاطر این ببرن منو ای سیو نمیخوام اصلا پمپ دردو چون دوس ندازم بعد عمل تنها باشم تو ای سیو (همراه نمیزارن توای سیو ملاقات هم ممنوعه) هیچی دیگه منو بردن داخل اتاق انتظار نیم ساعت اونجا ب هر بدبختی بود سر کردم تا دکترم اومد دنبالم گفت مریض منو ببرین اتاق 3بردنم باولیچر اتاق سه گفتن برو تو تخت حالا من بااین سوند لامصب تخت هم بلند هرکار میکنم نمیتونم برم روش😂ب یه بدبختی رفتم روش چهار پنج نفر دورم جنع شدن یکی دستگاه ضربان قلب وفشارو وصل کرد بهم یکی انزوکد زد برا دستم و سرم وصل کردن له هر دوتا دستم یکی نمیدونم چی چی بود ب پاهام وصل کرد خلاصه ک امادم کردن بعد رزیدنت بیهوشی اومد بیحسم کنه 😢اشهدمو خوندم اخه نه این که اینا وارد نیستن دانشجو هستن ممکنه چندین بار این سوزنو بکنن تو کمرت و درست بیحس نشی
مامان 🩷دوقلوها🩷 مامان 🩷دوقلوها🩷 ۳ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان من
نیم ساعت بعد از وصل کردن سوند ویلچر اوردن ک سوارشم ببرن اتاق عمل اخ سوار ویلچر شدن چ عداب اور بود بااون سوند خلاصه ک منو بردن اتاق عمل  پمپ دردمو بغل گرفتم همراه شوهرم رفتیم تو اتاق عمل دکتر بیهوشی همونجا نشسته بود بهش گفتیم میخوایم پمپ درد وصل کنین برام بعد عمل دکتره گفت چرا و نیازنیستو.... ما اصرار کردیم و برگشت گفت اگه بخواید پمپ درد وصل شه برات بعد عمل 24ساعت باید تو ای سیو بستری شی چون داروهای تو پمپ مخدر وقوی هس باید تحت نظر باشی یهو زیاد وارد خونت نشه حالت بد شه. اخ ک چقدر من از بابت پمپ خیالم راحت بود و بااین حرف دکتر سقف انگار ریخت رو سرم هرچی اصرار کردیم ک مسعولیتش باخودمون شما وصل کنین بعد عمل هم ببرین بخش گوش نکرد دیگه من بیخیال شدم ب شوهرم گفتم اگه قراره ب خاطر این ببرن منو ای سیو نمیخوام اصلا پمپ دردو چون دوس ندازم بعد عمل تنها باشم تو ای سیو (همراه نمیزارن توای سیو ملاقات هم ممنوعه) هیچی دیگه منو بردن داخل اتاق انتظار نیم ساعت اونجا ب هر بدبختی بود سر کردم تا دکترم اومد دنبالم گفت مریض منو ببرین اتاق 3بردنم باولیچر اتاق سه گفتن برو تو تخت حالا من بااین سوند لامصب تخت هم بلند هرکار میکنم نمیتونم برم روش😂ب یه بدبختی رفتم روش چهار پنج نفر دورم جنع شدن یکی دستگاه ضربان قلب وفشارو وصل کرد بهم یکی انزوکد زد برا دستم و سرم وصل کردن له هر دوتا دستم یکی نمیدونم چی چی بود ب پاهام وصل کرد خلاصه ک امادم کردن بعد رزیدنت بیهوشی اومد بیحسم کنه 😢اشهدمو خوندم اخه نه این که اینا وارد نیستن دانشجو هستن ممکنه چندین بار این سوزنو بکنن تو کمرت و درست بیحس نشی