پارت پنجم
مامانم گفت از اول چرا عمل نکردین من چهار ساعت و نیم فقط داشتم درد می‌کشیدم تو اتاق عمل ک رسیدم جوری بود ک ببخشید انگار داشت مدفوعم میومد همونجا هم باهم می‌گفت سر بچه دیده میشه و من ک داشتم میمردم
یهو دیدم ی پرده آبی کشیدن و بیهوشم کردن و هیچی نفهمیدم و دخترم ساعت ۸:۱۶دنیا اومد ۱۴۰۴/۸/۱۴
و ساعت ۹بود ک خودم ب هوش اومدم
خیلی تجربه ای بدی بود برای اول اون همه درد بکشی دهانت رحمت فول باشه و در آخر سزارینت کنن
پیشنهاد میکنم تخت هیچ شرایطی بیمارستان امام رضا نرید چون ی عده دانشجو ک از هیچی سر در نمیارن میان بالا سرت و فقط اذیتت میکنن و هیچی براشون مهم نیست
چون من مطمئنم بیمارستان دیگه ای رفته بودم صددذرصد طبیعی زایمان میکردم
نظر من اینه زایمان طبیعی خیلی خیلی خوبه و همچین همونجا تموم میشه ولی سزارین بعدش دهنت سرویسه
امیدوارم هر نوع زایمانی ب صلاحتونه همون بشه و دکترای خوب و باتجربه بالاسرتون بیاین و ب سلامتی نینی های کوچولو رو بغل بگیرین🤗😍

۱۱ پاسخ

من شریعتی زایمان کردم خوب بود
خود بیمارستان هم خیلی تمیز بود

وای خدا بزنشون
بگردمت

مبارکه عزیزم
آره بیمارستان های دولتی خیلی اذیت می‌کنن

چقدر اذیت شدی عزیزم

خب چرا سزارین شدی

من از همین میترسم که زجر طبیعی بکشم هزار بلا سرم بیارن بعد ببرن سزارین بخاطر همین همین اولش سزارین اختیاری انجام میدم🥲

شما ک ۷ سانت شدی خوب پیشرفت کردی چرا سزارینت کردن ؟؟؟

قدم نورسیده مبارک باشه عزیزم

مبارک باشه عزیزم قدم گل دخترت

چرا سزارین شدی مشکل چی بود

مبارکه عزیزم. از حالت بعد سزارین بگو که دردای طبیعی بدتر بود یا سزارین

سوال های مرتبط

مامان دلانا 🍓🩷 مامان دلانا 🍓🩷 ۱ ماهگی
پارت چهارم
اینم بگم من قرار بود بیمارستان امام سجاد برم ولی دوهفته قبل دختر عمم زایمان طبیعی امام رضا داشت خیلی تعریف کرد اینا مامانم و شوهرم گفت خب توهم برو برو همین بیمارستان
بیمارستان رسیدم چهار سانت بودم بعد ازم nstگرفت گفتن ضربان قلب بچه گهداری افت می‌کنه دیگه هر دکتر و پرستاری ی نظری میداد یکی می‌گفت بره خونه درداش بیشتر شد بیاد یکی می‌گفت نه خطرناکه واسه جنین
داخل اتاق زایشگاه خلاصه منو بردن دیدم همه ساکت دراز کش چون تجربه ای نداشتم فک میکردم ی جای پر سر و صدا و کلی جیغ و داد باید باشه
از ساعت ۳ک منو بردن فقط دستگاه nst بهم وصل بود و هی میگفتن بچه ضربانش افت می‌کنه منم از درد داشتم میمردم و دم ب دقیقه ی دانشجو میومد معاینه میکرد هیچی هم حالیشون نمیشد خیلی اذیتم کردن😭😭😭حتی نمیزاشتتن راه برم تو کل اتاق فقط جیغ و داد من بود تخت کناریم ک خواب بود و خروپف میکرد ک روعصابم بود .دیگه دردا قابل تحمل نبود هفت سانت شدم و دکتره می‌گفت خیلی خوب پیشرفت کردی ساعت ۶:۳۰ویلچر آوردن ک باید بریم اتاق عمل مامانم صدا کردن ک دختر باید عمل بشه و من هیچی حالیم نبود از بس درد داشتم
مامان آیلا مامان آیلا روزهای ابتدایی تولد
ادامه تجربه زایمان
ی دفعه احساس کردم پوست شکمم رو میکشن گفتم بی حس نشده گفتن بی حسه ولی احساس کشیدگی و اینا داری فقط درد نداری چن دقیقه بعد احساس تهوع داشتم ک گفتم بهم دارو زدن چن دقیقه بعد صدای گریه بچه م اومد بهم گفتن مبارکه و.. عمل تموم شد از این تخت انتقالم دادن ب ی تخت دیگه ک برم بخش خیلی لرز داشتم برام بخاری برقی گذاشتن بالا سرم بچه م رو نشونم دادن ک گفتن ی ساعت میبرن دستگاه ک تنفسش بهتر بشه از مدفوعش هم خورده بود ک کاری کردن بالا آورد
بردنم بخش ی ساعت بعد دخترم رو دادن شب اول خیلی درد داشتم مثل زایمان طبیعی بعد چن ساعت بهتر شدم گفتن تا ۱۲ ساعت ن تکون بخور ن چیزی بخور بعد ۱۲ ساعت مایعات خوردم و پاشدم راه رفتم موقع کشیدن سوند باز نفس عمیق زیاد درد نداره
سعی کردم کامل توضیح بدم ک سوالات بعضی از عزیزان برطرف بشه حقیقتا من خودم خیلی از اینارو نمیدونستم
امیدوارم راحت زایمان کنین و ب سلامت نی نی هاتون رو بغل کنین
سوالی بود در خدمتم
مامان گلبرگ🧚🏼‍♀️ مامان گلبرگ🧚🏼‍♀️ ۳ ماهگی
تجربه ي زايمان- پارت ١:

سلام ب ماماناي عزيز💖.بعد از ٧ روز از ب دنيا اومدن دخترم، الان فرصت كردم بيام راجع ب زايمان و بيمارستانم بگم براي مامانايي ك مثل خودم ، نياز ب تجربه ي ديگران دارن.
زايمان كردن شهامت و شجاعت ميخواد. چه طبيعي، چه سزارين.
و ب نظر من هيچ كدومش نسبت ب ديگري برتري نداره، تفاوت فقط در نوع پذيرش و توان بدني هر فرد هستش. پس از همينجا ب تمام مامانايي ك ميان از بقيه نظر خواهي ميكنن ك كدوم بهتره و بر اساس اون تصميم ميگيرن، ميگم كه فقط و فقط روحيه و توان جسميتون رو در نظر بگيرين و اطلاعاتتون راجع ب هر دو نوع زايمان رو بالا ببرين و آگاهانه و باتوجه ب شرايطتون تصميم بگيرين. اينجا هيچ كس نميتونه براتون تعيين كنه. چون خوب و بدي وجود نداره.
من خودم سزارين رو انتخاب كردم چون اول شرايط خودمو آناليز كردم و ديدم پذيرشم نسبت ب اين نوع زايمان بهتره، بعد حسابي راجع بهش تحقيق كردم، از طريقه ي بي حسي اسپاينال بگير و مشكلات احتمالي بعدش تا جزيي ترين مسايل. و با يك آگاهي كامل، وارد اتاق عمل شدم چون فوبياي اتاق عمل داشتم.
خلاصه من هيچ صحبتي از برتري اين يكي ب اون يكي نكردم. چون بدن با بدن، روحيه با روحيه ، بسيار متفاوت هستش. امكان داره كسي ك خاطره ي خوبي از زايمان طبيعي براش مونده باشه، واسه يكي ديگه شكنجه بوده باشه، و برعكس براي سزارين.
من خداروشكر از انتخاب آگاهانه ام خيلي راضي بودم و خداروشكر ميكنم كه خاطره ي خوبي تو بهترين روزهاي زندگيم برام ساخته شد.
اميدوارم بقيه ي مامانا هم بهترين تصميم رو بگيرن و بهترين لحظات براشون ثبت شه.

پي نوشت: اينم عكس ديروز. مطب دكترم بودم براي چكاپ و تشكر و قدرداني
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان آرسام♥️ مامان آرسام♥️ ۲ ماهگی
تایپک قبلیم گفتم هر سوالی دارین از سزارین بپرسید
توضیح کلیو الان میدم خدمت کسایی که سزارین اختیاری میخان انجام بدن
سزارینم اختیاری بود
بیمارستان مادر تو مشهد بودم
از عمل خیلییی میترسیدم از همه چی حتی سون و سوزن بیحسی
سون اصلا درد نداشت
امپول بیحسی نسبت ب اون چیزی ک تو اینستا نشون میداد پشت کمر میزدن. دردش مثل ی امپول معمولی بود. من فکر میکردم تو کمره خیلی درد داره ولی اینجوری نبود فرقی نداشت با امپول معمولی
بهترین چیزم تو سزارین ک مهم بود از همه مهم تر بود پرستارا بودن تو اتاق عمل وقتی از ترس میلرزیدم با حرفاشون بهم ارامش میدادن در نهایتتت ارامش میفهمیدم ک دارن ی کاری با شکمم میکنن ولی خیلی حس خوبی بود
دو نفر. فقط بالا سرم بودن موقع عمل حرف میزدن باهام هواسمو پرت میکردن ک نترسم
خیلییی بینظیر بود من چون قبلش فیلم سزارینو دیده بودم همه چیزو میفهمیدم از صدا یی ک میومد میفهمیدم تو چه مرحله ای هستن
بچه رو ک برداشتن بهم نشون دادن قد و وزنشو اندازه گرفتن. و بردنش بیرون من نزدیک۱۵دیقه۲۰ دیقه بعد ک‌بچه رو بردن تو اتاق عمل بودم
بعدشم رفتم ریکاوری ۱ساعت اونجا بودم
۳بار شکممو فشار دادن ک تقریبا تو ب یحسی بودم درد داشتم ولی بعدش ک مسکن میزدن اوکی بود من خودم خونریزی داشتم برا همین بعد عمل میلرزیدم تا توی بخش میلرزیدم از خونریزی بود
چون خونریزی داشتم ۶بار شکممو فشار دادن تا خونا تخلیه بشه
درد داشت نمیشه پنهون کرد ولی با مسکنی ک میزدن اوکی بود همه چی
فشار دادنشون ک تموم شد. واقعا دیگه ن درد داشتم ن سر درد داشتم
حالمم اوکی بود هیچی درد نداشت با مسکن همه چی قابل تحمل بود
مامان مبین و هامین مامان مبین و هامین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۱
من ۳۵هفته و۶ روز بودم ک شبش کار سنگین انجام داده بودم دکترم بهم گفت چون اولی رو زود زایمان کردی اینم زود زایمان میکنی دیگ من داشتم کارای خونه قبل از ب دنیا اومدن نینی رو انجام میدادم ک از یک شب کمر درد و انقباضاتم شروع شد انقباض انچنانی نداشتم هر نیم ساعت میگرفت صبح ب ابجیم زنگ زدم گف درد زایمان خلاصه رفتم دوش گرفتم تا اماده شدیم ساعت ۱۱شد گفتم بزار برم ی بیمارستان نزدیک اگ گفت درد زایمانته میرم بیمارستانی ک خودم میخوام رفتم خلاصه معاینم کرد و ان اس تی گرفت گفت درد زایمان ولی چون سزارینی هستی خونه نرو یا همینجا بستریت میکنیم یا برو همون بیمازستانی ک میخوای خلاصه من چون تعریف بیمارستان ایت الله کاشانی رو شنیده بودم رفتم اقا ساعت ۲رسیدیم نگم از بیمارستان مضخرفی ک داشت اونجام معاینه کرد گفت دهانه رحمت بستس ولی ان اس تی انقباض نشون میداد در حد هر بیست دقبقه ی بار گفت من جای ندارم تو رو بستری کنم برو بیمارستان مهدیه رفتم مهدیه و اورژانس زنان بستری شدم ی چند ساعت تحت نظر بودم ک انقباضاتم بیشتر شد دیگ خلاصه گفت برو بلوک زایمان تا شب بمون ک اگ درد زایمانی بود سزارینت کنیم منم هیچی نخورده بودم و نمیزاشتن بخورم اینم بگم محیط بیمارستان مهدیه بهتر بود من راضی بودم
ادامه پارت۱ میزارم
مامان Nil🦋 مامان Nil🦋 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت اخر

خلاصه تا ازم امضا گرفتن‌امادم کردن رو پابند نبودم ک بعد ۲۰ ساعت درد قراره یربع بزام
امپولو ک ب کمرم زد اروم شدم
دردایی رو کشیده بودم ک مهم نبود دردسزارین چقده ...
عمل شرو شد و صدای گریه دخترم اومد پشت بندشم گریه من...
دیگ نفهمیدم چیشد و بعد اونهمه بیداری و درد ...ب خاب رفتم
بیدار ک شدم ریکاوری بودم
شکمم ماساژ دادن تو بیحسی ک‌چیز خاصی نفهمیدم
بعدم اوردنم بخش
پاهام اول سر و سنگین بود اما الان خوبم
درد بخیه ها اونقد ناچیزه که هنوز کمرم بخاطر مشتا و ماساژایی ک میگفتم بم بدن دردبیشتر درد میکنه ...
من ارزوم بود طبیعی زایمان کنم و بچمو بزارن رو سینم ...
ولی خدانخاست و من فهمیدم وااااقن همیشه اونیک میخای ب صلاحت نیس
تاالان سزارین برام جک بوده
بااینک تو همون بیمارستان دولتیی بود ک میخاس بزور طبیعیم کنه
هنوز ۱۲ ساعت نشده و ساعت ۳ باید بلند شم راه برم
ولی مطمئنم شرف داره ب اون دردایی ک کشیدم ...
من طرفدار طبیعی بودم واز ۷ لایه پارگی میترسیدم ولی خب برای بدن من و شرایط من مناسب نبود...
امیدوارم ک شما تجربه خوبی داشته باشین💙
نیلا خانوم ما ساعت ۱۳:۲۲دیقه ۲۸ آبان دنیا اومد
درحالیک مامانش ۲۰ ساعت خودشو پاره کرد😂
مامان رادین👼🏻💙✨️ مامان رادین👼🏻💙✨️ ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴
اون مامایی ک بالا سرم بود اومد تمام نوک انگشتام رو سوراخ کرد ک فشارم بیاد پایین ولی فایده نداشت ک دیگ زنگ زدن سریع اتاق عمل رو اماده کنید بیمار اورژانسی داریم و من اصلا نفهمیدم چطور بردنم دیگ بردنم اتاق عمل و سریع واسم بیحسی زدن و دراز کشیدم اون پرده رو زدن جلوم از استرس داشتم میمردم و از اون لامپ هایی ک بالا سرم بود چون دورش اینه ای بود داشتم میدیدم ک یهو حالم بد شد و تپش قلب گرفتم اون مرده ک بالا سرم بود گفت فقط تا میتونی دیگ ببخشیدا بدتون هم میاد گفت استفراغ کن و یکم انگار بهتر شدم ک دیدم صدای پسرم اومد اشک تو چشام جمع شد و فقط میگفتم سالمه ک دیدم دکتر گفت نگران نباش همه چیش خوبه خیالم راحتش د ولی گفتن چون خودم تبم بالا بوده و کیسه ابو خیلی وقته پاره کردن بچه تب داره و از آب دور کیسه خورده باید بستری بشه دنیا رو رو سرم خراب کردن ولی بازم خداروشکر میکردم ک بچم صحیح و سالم بدنیا اومد این همه سختی ک بهم اادن ارزششو داشت پسرم ۵ روز بستری بود و بعد ترخیص شد امیدوارم خوشتون اومده باشه 😘
مامان پسری مامان پسری ۴ ماهگی
مامان نون خامه ای🩷🧁 مامان نون خامه ای🩷🧁 ۵ ماهگی
پارت دوم داستان زایمان
و من دیگ واقعا استرس گرفته بودم و ضربان قلب بچه هم رفته بود بالا تا و خب برای بچه دارو و اینا تو سرم ب من زدن ک بهتر شد ولی خودم هنوز سردرد و اینا رو داشتم ک دکتر اومد گفت این دوز آخر ضد سردرد تو سرم رو بگیر اگر بهتر نشی باید اورژانسی ببریمت سزارین و من دیگ از نظر زایمانم خیالم راحت شد و این رو بگم ک واقعا از طبیعی ترسیده بودم و خوف ورم داشته بود ک این شرایط رو بدتر کرده بود..
سرم سردردم هنوز کامل تخلیه نشده بود ک ماما ها اومدن و برام سوند وصل کردن و من رو برا اتاق عمل آماده کردن و با همون تخت چون سردرد داشتم من رو منتقل کردن اتاق عمل رفتم داخل اتاق عمل ی اتاق گرم بود ک پرسنل داشتن لوازم عمل رو آماده میکردن و منم گفتم نگاه ب لوازم نکنم ک بترسم ولی خب واقعا ی حس بیخیال نسبت ب خودم داشتم اما نگران بچه بودم چون سن بارداری من ۳۶ هفته و ۶ روز بود و داشتم زایمان میکردم دکتر اسپاینال اومد و من رو سرگرم کرد و کمرم رو سِر کرد و یهو پاهام داغ شد و بی حس شده م همش قرآن میخوندمو دعا میکردم ک یهو گفتن مبارک باشه دختر نازت بدنیا اومد و از بالا پرده نشونم دادن منم گریه کردم حسابی..بردنش وضعیتش رو چک کنن ک من همش خبر گرفتم و میگفتن خداروشکر کامل و سالم هست و بعد آوردن گذاشتن رو صورتم و حسابی بوسش کردم