سلام مامانایه سوال،لطفا نظرتون روبهم میگین،خیلی ذهنم مشغول این مسئله شده،ماه قبل برای مراسم سالگرد پدرم دوتا بچه هام روگذاستم خونه مادرشوهرم،مثل اینکه دخترم که ۱۱سالشه باپدرشوهرم بحث میکنن،من درجریان نبودم فرداش مادرشوهرم بهم زنگ زدگفت،من دخترم رودعواکردم،درصورتی میدونم پدرشوهرم آدمیه که سربه سرهمه میزاره حتی بچه،بعدخودپدرشوهرم چندروزبعدبهم زنگ زدگفت توبچه رودعوانکنم من خودم باهاش حل میکنم،بعددیگه دخترم روهرجامیبینه باهاش حرف نمیزنه،بماندکه دخترمم اصلا ناراحت نیست چون میگه دوسش ندارم،همش باهام کل کل میکنه،بعدشوهرخاله شوهرم فوت شدمن بامادرم ودوتابچه هام رفتم اونجاتسلیت پدرشوهرومادرشوهرم بودن،پدرشوهرم سلام علیک کرد،مایک ساعت نشستیم پدرشوهرم بادست جلوی صورتشونگه داشت حتی به پسرم یه نگاه نکرد،بچه سه ماهه فرشته خداست،این بچه هی نگاش میکردمیخندید،حتی خاله شوهرم بهش گفت بچه نگات میکنه میخنده،اون اصلا محل نزاشت،مادرشوهرم بچه روبعل کردبردپیشش بازمحل نزاشت،هم من هم مادرم خیلی ناراحت شدیم ازاین حرکتش،شب به شوهرم گفتم پدرت دیگه حق نداره هیچ وقت بچه روبغل کنه،شوهرم گفت خوب نزار،البته شوهرمم دل خوشی ازپدرش نداره،الان امروزپدرشوهرم ودیدم سردبرخوردکردم،به نطرتون چی برخوردی بکنم باهاش که دلم خنک شه،خیلی عصبانی شدم از این کارش،ممنون وقت گذاشتین خوندین❤

۶ پاسخ

مادرشوهرت گفت من دخترتو دعوا کردم یعنی مادرشوهرت دختر شمارو دعوا کرده؟
بعد چی گفتی بهش
بعدم وقتی اینطورین خب نذارشون خونه اونا عزیزم

اصلا برات مهم نباشه،کم توجهی و بی توجهی بهترین برخورده

من شوهرم با خالش بحثش شد بهش حرف زد
الان پدرشوهرم این بچه رو‌نگاه نمیکنه
البته که بچم اصلا نمیشناستشون اینقدر بهش بی محلی میکنن

واااایییی چقدر شبیه پدرشوهر منه 😂
اصلا مو به مو خودشه

من باشم دیگ محلش نمیزارم

بنظرم تو هم محل نزار بهش
هر وقت دعوت تون کردن برو خونه شون و قبل رفتن هم هی من من کن به راحتی قبول نکن
مثلا بگو فلان کارو دارم ببینم اگه تونستم میام و این چیزا

سوال های مرتبط

مامان ال آی کوچلو🫀 مامان ال آی کوچلو🫀 ۷ ماهگی
چند روز پیش مادرشوهر خواهرشوهرم اومده بود خونه مادرشوهرم
بعد به من میگه شیر خشک میدی به بچت
شیر خشک مغز بچه رو کند میکنه
منم گفتم شیر خشک ویتامین هایی داره که شیر مادرنداره برگشته میگه نه شیر مادر خوبه (انگار من خودم خواستم شیر خشک بدم 😐)
بعد ساعت ۹شب بود پخترم تازه بیدار شده بود مادرشوهرم هم داشت تکونش میداد بخوابونه منم گفتم تکونش نده مامان میخوابه شب خوابش نمیاد
از اون طرف مادرشوهر خواهرشوم میگه تو این ادم بزرگ کردی بچه هر وقت خواست بیدار میشه هر وقت خواست ‌پامیشه (خب دخترم تازه بیدار شده بود 😐)
منم گفتم شب اذیت میکنه گفت وااا مادر شدی برا چی شب بیداری باید بکشی
وظیفته منم گفتم وظیفه من تنظیم کردن خواب بچمه بعد رفتم اتاق نیومدم بیرون تا رفت
مادرشوهر خودم هم زود از اون حمایت میکرد
کی میخوان تو کار و تربیت فرزاندانمون دخالت نکنن
جاریم هم میگه ول کن اینا بچه منم خراب کردن نزاشتن خوب تربیت کنم

والا من نمیزارم اون جوری بشه من به عنوان یه مادر تربیت بچمو خراب نمیکنم
م
بعضی وقتا یه جوری رفتار میکنه مادرشوهرم انگار اون دخترمو زاییده

پیش همه میگه انقدر میترسم معصومه حواسش نباشه بچه رو خفه کنه یعنی چیییی نکنه دخترم بچه اونه خبر ندارم

خودشم به بچه سه ماهه همش میگه مامان نمیاره من تورو ببینم چرا نمیزاره
درحالی سه روز یبار میرم
شبا که میریم خونمون به شوهرم میگه چرا میری نرو


خودشم میگه به هیچ کس ربط نداره من دوس دارم نوه هام بی ادب باشه
همشونو بی ادب تربیت میکنم
اخه جاری بزرگم میگه چرا بچه منو خراب کردی برا همین این رو گفت😂
مامان محمد مصطفی🐣🐥 مامان محمد مصطفی🐣🐥 ۳ ماهگی
سلام صبح بخیر
یه سوال میخواستم ببینم همسرای شماهم به بچتون خیلی حساسه؟؟؟
این موضوع داره اذیتم میکنه .
شوهرم خیلی به بچه حساسه
من ناخن پسرم همیشه میگیرم ولی خب پیش میاد با همون یکم ناخن تو خواب صورتش چنگ میگیره یعنی شوهرم خودش میکشه که چرا حواست نیست، وقت نمیزاری ،چرا این بچه صورتش اینجوری، حالا بخدا اندازه نخود یه خط کوچیک رو اینجوری میکنه .
با بغلش میکنم همش تذکر میده که بد بغل کردی اینجوری باید بغل کنی .
اصلااااا اجازه نمیده تنها با خودم خونه کسی ببرم .
یکی بغلش میکنه سریع تو‌جمع میگه خانوم بچه خوابش میاد بیا لطفا بخوابونش دیگه طرف خودش متوجه میشه
چون اون زمان پسر اندازه نعلبکی چشاش بازه
فکر کن طرف ۵ شکم زاییده بعد میگه اون بلد نیست بچه بغل کنه .
اصلا کلافم بخدا من اینجوری نیستم مادر شوهرم از راه دور برا زایمانم اومده بود من میگفتم این بنده خدا دیر به دیر بچه رو میبینه اجازه بدم یه دل سیر نوش بغلش باشه
بهم میگفت اجازه میدی حموم کنم گفتم بله چرا که بعد شوهرم‌میگه نه خطرنامه نمیتونی
من بهش گفتم مادرت ۲ تا بچه داشته ها میگه یادش رفته الان بلد نیست
میرفت حموم میگفت آب داغ نباشه ،
بچه نیوفته ،تو گوشش آب نره....
یا مادرشوهرم بغلش میکرد بهش شیر بده شوهرم غررررر افتضااااااح که خودت بچه رو بگیر شیر بده
چیکار کنم این حساسیت کم بشه
خیلی اذیت میشم اصلا برا بچه کاری میخوام بکنم استرس میگیرم
اجازه نمیده هیشکی بیاد خونمون جز مادر ،پدرا