نمیدونم من حساس شدم یا شوهرم خیلی نسبت بهم بی توجه شده 😔
از وقتی زایمان کردم همش دل دردم و بیشتر موقع ها رحم و تخمدان هام یهو تیر می‌کشه و بیشتر وقتا خونریزی یا لکه بینی دارم پیش ماما و دکتر عمومی هم رفتم همشون میگن ما اینجوری نمی‌تونیم هیچی بگیم یه سونوگرافی برو تو شهرمون سونوگرافی نداریم و من با خودم میگفتم حالا شوهرم باید یک کاره مرخصی بگیره و باز بچمو چکار کنیم ببریمش سرما می خوره خدایی نکرده مریض میشه نبریمش پیش کی بزاریم خیالمون راحت باشه من به فکر اونام و اصلا به خودم اهمیت نمیدم که دارم از درد میمیرم حالا یه دکتری قراره هفته آینده بیاد دستگاه آنالیز بدن بیاره اینطور که میگن تمام هورمون های زنانه از جمله کیست و همه اینارو بررسی می کنه تازه تخفیف هم گذاشته چون شهر کوچکی هست تقریبا
به شوهرم گفتم حداقل برم پیش این ببینم چی میگه یهو دخترم شروع کرد بهونه بگیره گربه هم نمی کرد فقط بهونه می گرفت شوهرمم گفت تو به فکر بچت باش هوای اینو داشته باش نمیخواد خرج علکی کنی خیلی از حرفش ناراحت شدم بهش گفتم این بچه که الان حالش خوبه خداروشکر تو اصلا به فکر من نیستی اصلا من برات مهم نیستم بمیرمم مهم نیس برات اونم عصبانی شد که چرا ناراحت شدم و رفت بیرون الانم اومد هیچی نگفت و خوابید 😑

۷ پاسخ

مردا همینن یه روز خوبن از همه چی تشکر میکنن یه موقع از یزید بدترن با حرفاشون انگار خنج میزنن رو دلت،هیچی رو نمیبینن توقع دارن تو هیچ حرفی نزنی هیچ درخواستی نداشته باشی فقط بکوب در اختیار خودش و بچشون باشی،خواسته تو مهم نیست
حالا بزار فردا تو هیچی نگو ببین خودش چی میگه چ کاری انجام میده

منم خیلی حساس شدم
البته اونم خیلی بی تفاوت شده و درگیر شده
و این ک انگار توجهاش تقسیم کرده بینمون و این برا من یکم سنگینه

بعد زایمان کلا حساس شدیم همگی

نه عزیزم تو حساس نشدی کاراشون بده من از صبح تاشب هزارتا کار میکنم دخترم داشت غر میزد راس بردم بازم غر زد بعد شوهرم میگه عرضه بچه آروم کردن نداری

مردا همیشه طلبکارن خواهر

شاید بخاطر بهونه های بچه عصبی شده یه‌چیزی گفته خسته بوده حالا تو فعلا هیچی نگو تا اون فردا چه رفتاری میکنه بهش زمان بده به کارش فک کنه و ازت معذرت خواهی کنه

ای بابا.

سوال های مرتبط

مامان نخودفرنگی مامان نخودفرنگی ۵ ماهگی
واقعا اشتباه کردم دیروز با دخترم رفتم ختم عمه شوهرم
دیروز چهلم عمه شوهرم بود نمی دونم چی شد یهویی تصمیم گرفتم که برم هیچ کس هم بهم نگفت نرم رفتنم واقعا خریت بود چون هیچ کس هنوز دخترم رو ندیده بود به خاطر محرم هنوز هیچ کس واسه دیدنی نیومده بودن بعدشم که عمه ش فوت کرد همه دخترم رو بوسیدن چه مرد چه زن اصلا دوست نداشتم اینقدر آدم دور دخترم جمع بشن انگار اصلا بهش فکر نکرده بودم که چه اتفاق هایی قراره بیفته همه دورمون جمع شده بودن حالم از خودم بهم می خوره بعد مجلسم موقعی که اومدیم سوار ماشین شدیم نمی دونم یهو چی شد که اینطوری دخترم زد زیر گریه اصلا نفسش بالا نمی یومد هر کاری می کردم حتی سینمو نمی گرفت اصلا از روزی که به دنیا اومده بود تا حالا چنین گریه ای نکرده بود فکر کنم کل گریه های این مدتش اندازه همین یه گریه بود اصلا انگار یه اتفاقی براش افتاده بود هیچ جوره آروم نمی شد هر کاری خودم و مامانم و شوهرم کردیم آروم نشد واقعا گریه عجیبی بود
شوهرم پسرخالمه ،به خاطر خاله های فضولم که حرف در نیارن رفتم و اصلا فکر نکردم امکان داره به دخترم چ صدمه ای بزنم موقع تشیع که بود چهل روز پیش من و مامانم نرفتیم خاله بزرگه زنگ زد به مامانم که خیلی کارت اشتباه بوده باید می اومدی من از ترس که بعد بگن عروسشون همه جا می‌ره فقط اینجا نمی تونست بیاد فکر کردم که برم در صورتی که همیشه میگفتم جایی که خیلی شلوغه یا صدا خیلی بلنده نباید دخترم رو ببرم ولی اینقدر از تلفن خالم ناراحت بودم و می ترسیدم دوباره حرف در بیاد که بدون فکر دخترم رو برداشتم و رفتم
خاک بر سر خاله هام که همیشه از دستشون عاجزم و آرامش ندارم
مامان اسما مامان اسما ۲ ماهگی
حس میکنم افسردگی گرفتم یه هفته هست همش می‌خوام گریه کنم اصلا حالم خوب نیست امشب می‌دیدم خونواده دور هم جمع هستن میگن میخندن اینقدر اعصابم بهم ریخته بود اصلا دست خودمم نبودا ولی داشت حتی در و دیوار های خونه رو سرم خراب میشد دیگه صداشون که به کنار پاشدم به بهونه لباس آوردن رفتم خونه همه درارو محکم می کوبوندم بهم خیلیی حالم بد بود منی که خیلی صبور بودم هیچ موقع عصبانی نمی‌شدم هیچ موقع نشده بود که هیچی حالمو خوب نکنه من عاشق عکاسیم ولی الان این یه هفته حتی از دخترمم‌ عکس نگرفتم یه جورایی متنفر شدم از عکس گرفتن هیچی حالمو خوب نمی کنه
نمی خوام ناشکری کنم میگم شوهرم باشه بچم باشه من هیچی دیگه نمی خوام نه پول نه ماشین یه اتاق باشه فقط دلمون خوش باشه همش میگن آقایون خیلی سختی می کشن هرچی مشکله برای آقایونه ولی هر چی درده برا ما هست زایمان پریودی کوچیک ترینشه که همونم زیادیه برای ما چرا باید تو ماه هر دو دردشو بکشم قبل اینکه چهل روز بشه که لکه بینیم تموم شه پریود شدم با حجم خونریزی زیاد الانم دوباره اومده دیگه خسته شدم 😭
مامان نی نی ناز🤍 مامان نی نی ناز🤍 ۴ ماهگی