۸ پاسخ

سمت ما که بچه تا۴۰روز جایی نمیره ،بنطرم نزار ببرن پایین بگو بیان ببینن بعد هم الان فصل سرما هست بزارن یکم جون بگیره بعد بیان هی ببیننش

تا ۴۰روز نباید جای ببرن

مثل من خیلی حرصم دادن سر بچه اولم هم سر این بچه م بعد که دنیا میاد دلسوز میشند این بچه که تو شکمم همون بچه س که حرصش دادن چقدر من حرص خوردم از دست شون خونشون نمیرم که حرص نخورم آخرش حرص میدن بهم دخالت می‌کنند فقط خدا روشکر میکنم که تو یه خونه نیستم باهاشون

همشون همین ان عزیزم سعی کن فکر نکنی بهشون که حرص بخوری اون ساعتی که بچه رو میبرن به خودت برس حموم کن تمام سعیت رو بکن از این روزای بچت لذت ببری تو الان تو دوره سختی هستی فکر کردن به این چیزا برات خوب نیست

منم با خانواده شوهرم تو یه ساختمونیم می‌دونم بعدا از این جور داستانها خواهم داشت فقط باید با سیاست رفتار کنی با شوهرت صحبت کن البته خیلی بنظرم خیلی سخت نگیر بزار بیان ببرنش تو هم یه استراحتی بکن اوناهم نوه شونو دوست دارن اینکه ما توقع داریم تو بارداری بهمون سر بزنن یا کمک حالمون باشن و نسل های قبل ما زیاد درکی ازش ندارن چون خودشون تو شرایط سخت باردار میشدن و زایمان میکردن اینو بزار پای اینکه طرز فکرشون مال دوره خودشونه نه اینکه تو رو دوست ندارن یا اینکه با تو خوب نیستن

۲۶ روزه درسته ؟
بچه ۲۶ روزه توی این هوای سرد ویروس کجا می‌بره تو چرا اجازه میدی بچه ۲۶ روزه رو ببرن پایین

عزیزم بیخیال باش
کاریش نمیشه کرد چون خانواده شوهرت ان
اگ شیر خودتو میدی الکی اعصاب خودتو خورد نکن
رو شیرت تاثیر میذارع
همه دل خوشی از خانواده شوهر ندارن
چون اونا هیچ وقت مثل خانواده خودت نمیشن

براچی میزاری بچه چله دار رو ازت جدا کنن؟اصلا برای چی اجازه میدی بچه ای که شیر خواره هست رو ازت جدا میکنن دختر تو مسعولی در مقابل اون بچه هاااا

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۴ ماهگی
خانوما شما به چشم نظر اعتقاد دارین من بچم وحشتناک بهم ریخته الان یه هفتس خواب نداره همش گریه شبا که دیگه وحشتناک
خشک میشه دیگه نفسش می‌ره دیشب مادر شوهرم اینجا بود اون که اومد رفتن بچه وحشتناک باز شروع کرد که فقط پرواز نمی‌کرد از دیشب هم که جلوشون شیر خورد بعد دیگه حتی شیر نمیگرف به بدبختی
خودم می‌دونم مادر شوهرم اینا اینجورن الان دیگه ثابت شد امروز بردم بچم پیش یه خانومی گفته چشم نظر داره و خودمم میدونستم تا میان بعدش دیگه بچه دیوونه میشه فرار کردم اومدم خونه مامانم دیشب اومدن باز بچه اینجور شد
از وقتی وسایل بچه دید
کلا حسودی همش هم شوهرم مقصر نشون داد خدایی یه گهواره کریر چندتا تیکه وسایل ضروری واسه بچم بعد یازده سال خیلی 🥺لعنتیا همه جا هم گفتن حالا اینا چندتان که به شدت حسودن
باید چیکار کنم واسه چشم نظر
چقد هم خودم اذیت می‌کنه همش میگه امنه مقصر هی آمنه فلان اومدم خونه مامانمم باز هم اومد دیشب شوهرمم گیر داد پسفردا برگردیم خونه برم این دیگه ول نمیکنه خونمون یه جا روانی فکر می‌کنه خیلی حالیش