پارت پنجم
خلاصه که ساعت ۴ منو اوردن بخش ادرار کردم مامانم اومد پیشم اتاق وی ای پی میخاستیم پر بود یه اتاق سه تخته دادن ولی فقط من و مامانم هستیم
من بعدش مقعدم خیلی درد میکرد بهم شیاف دادن هنوزم درد داره صبحش رفتم پسرمو دیدم گفتن بهش اکسیژن وصله اگر خوب بشه میارنش بعد فقط هم منو میزارن برم ببینمش خلاصه دوباره ۱۱ رفتن که گفتن نمیتونن اصلا اکسیژن رو قطع کنن باید سرم و دستگاه هم وصل بشه بردن یه بخش دیگه گفتن حداقل باید ۷ روز بمونه
منم اکشب شیرمو دوشیدم یه حالت ژله ای داشت
و اینم بگم من از زایشگاه اکبرآبادی خیلی راضیم چاقعا خیلی خوب هست و بود فقط اورژانسش خیلی داغونه اونم زیاد اهمیت ندین
و گرنه من از همه جهت برای زایمانم ازش راضی ام رسیدگی غذا و پرستارا مخصوصا خانم صفایی و دکتری که بچمو اورد خیلی خوبه اسم دکترمم تهمینه اعزازی بود ماما هم خانم شیخ میری خوب بود نسبت به بقیشون حالا مامانا برای بچم دعا کنین خیلی نفس کشیدن سخته براش ببخشید خیلی زیاد شد

۹ پاسخ

درداش قابل تحمل بود گلم؟
منم بخوام اپیدورال میزنن بهم ؟

ان شاءالله که زودتر حالش خوب بشه و مرخص بشه🤲🤲🤲

آها انشاالله سریع بچتو بغل بگیری

آمپول ریه زده بودی؟

انشالله خوب میشه عزیزم♥️♥️

ان شاءالله بسلامتی زودی میبریش پیشت💙

عزیزم رفتی بخش ادرار کردی
چرا منو اذیت کردن من نمیدوستم دوباره رفتم بلوک زایمان برای ادرار
خیلی بد بوددددد اذیت شدم شدید

پسر منم تنفسش مشکل داشت چهار روز تو ان ای سی یو بود❤️‍🩹

الهی زود خوب بشه
صحیح و سالم ببریش خونه

سوال های مرتبط

مامان آراد مامان آراد ۱ ماهگی
پارت سوم
دیگه من با گزارش رفتم دوباره اناق زایمان پیش خانم صفایی و یه ماما جدید هم اومد دیگه دوتاشون پیشم بودن برای اینکه خاتمه بدن قرص زیر زبونی دادن ولی بار اول با آبرگ خوردم سوند گذاشتن توی رحمم که انقباض هام شروع بشه دردی نداشت خیلی کم بود دردش بعد یه ساعت که هم ان اس تی وصل بود هم این من چون دیابت داشتم و هی خوراکی هم میخوردم خیلی دستشویی میرفتم دو ساعت گذشت ساعت ۸ بود ادرار داشتم گفتم میرم دستشویی بعد یه دفعه سوند در رفت از توم‌موقع ادرار بعد تا اومدم بیرون شوهرم اومد پیشم بعد چک کردن دیدن هنوز همون ۲ و ۳ سانتم بعد دیگه توپ هم اوردن من هر ۲۰ دقیقه رو توپ ورزش میکردم ان اس تی میدادم دوباره ورزش میکردم وسطشم دردام شروع شده بود سه سانت که بودم بعد کسی که قرار بود اپیدورال بزنه رفته بود زایمان طبیعی ساعت ۱۰ اومد اپیدورال کردن یه حالت سِر کردن دندون داشت بعد یه مسکن ساده زدن رفتن یعنی من درپ رو حس میکردم تا ۱۱ شب همینجوری گذشت ولی اینم بگم ساعت خیلی تند می‌گذشت من که چیزی نفهمیدم از زمان بعد دیگه دوباره معاینه کردن گفتن ۳ و ۴ سانتم قرص زیر زبونی دادن ولی خب این دفعه زیر زبونم گذاشتم و انقباضام شروع شدن درد داشتم واقعا تا ساعت ۱۲ خیلی درد داشتم چک کردن گفتن ۴ سانتم ۶۰ درصد بعد من چون کلاس رایمان رفتم خیلی چیزا میفهمیدم همسرم همش کنارم بود بعد دیگه درد داشتم جوری که گریه میکردم بعد اومدن دوز اول اپیدورال رو زدن دردام آروم شد خانمه گفت این تا ۳ ساعت اثر داره ساعتم ۱۲ بود دیگه خانم صفایی گفت بخواب همسرمم از سرکار اومده بود ان اس تی هم همش وصل بودا ولی زیاد خوب نبود یه ساعت تند گذاشت
مامان حلما🎀🩷 مامان حلما🎀🩷 ۳ ماهگی
پارت دوم سزارین من🫧💛
بلاخره انقدر به دکتر زنگ زدن جواب داد قضیه رو بهش گفتن اونم گفت ۱۰دقیقه دیگه خودشو میرسونه و به پرستارا گفت اماده اتاق عملش کنید تا من میرسم اماده باشه.سریع بهم اکسیژن وصل کرد و امدن سوند وصل کنن اصلا سوند وصل کردن درد نداشت من خیلی شنیدم میگفتن درد داره میترسیدم ولی اصلا درد نداشت بعدش فقط یذره سوزش امد بعدش دیگه هیچی.لباس هامو پوشیدمو منو گذاشتن رو ویلچر و بردن اتاق عمل وقتی اتاق عمل رو دیدم خیلی ترسیدم و استرس گرفتم دلم داشت کنده میشد میخواستم بگم نمیخوام زایمان کنم منو نبرید داخل ولی چاره ایی نداشتم دکتر بی هوشی امد منو بردن روی تخت با کمک همکارش سوزن و زدن سوزنش درد داشت و یکمم سوزش .بعد سوزن سریع منو خوابوندن رو تخت همون لحظه پاهام داغ شد و بدنم سِر شد.بقیه پرستارا امدن دوتا رگ گرفتن و سرم بهم وصل کرد با دستگاه فشار و اکسیژن و چیزای دیگه که اسمشون رو نمیدونم که دیدم دکترم امد جلومو یه پرده زدن من از بس استرس داشتم اصلا حالم خوب نبود داشتم سکته میکردم از بس میترسیدم.حرکت دستای دکتر و حس میکردم
مامان الیاس و لیا🍇 مامان الیاس و لیا🍇 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانای عزیز خسته نباشید
منم به نوبت خودم اومدم از تجربه ی سزارینم بگم البته دومین سزارینمه
خوب من از چند روز قبلش درد لگنم خیلی بیشتر از قبل شده بود و اتقباضات رحمیه شدیدی داشتم و نفخ زیاد از شب تا صبح داشتم
خوب اونروز وقتی که از خواب بیدار شدم به زور می تونستم پامو تکون بدم و راه برم زنگ زدم به شوهرم گفتم درد ناحیه ی لگن دارم و انقباضات رحمیه زیاد به دکترم زنگ بزن چیکار کنم خوب اونم زنگ زد دکترم گفت باید امشب ساعت ۱۲ بستری بشه فردا صبح اورژانسی سزارینش کنم . خوب وسایلامو که از قبل آماده کرده بودم برداشتیم و شب رفتیم ارومیه بستری شدم اون شب بیشتراز ۲ ساعت خوابم نبردخیلی گریه کردم به خاطر یه سری مسائل خودمو خیلی تنها حس کردم و خیلی هم دلتنگ الیاس کوچولوم بودم
خوب صبح شد و سوند اینا بهم وصل کردن درد سوند هم فقط مثل یه آمپول می مونه دردش زیاد نیست مامانا اونایی که می ترسن
بعدش منو بردن یه اتاق با ویلچر اونجا یه کم نشستم و اومدن گفتن بیا اتاق عمل خوب منم بلند شدم و رفتم رو تخت عمل بهم سرم اینا زدن و آمپول بی حسی اونم یه کم درد داشت ولی خیلی زیاد نبود دردش.. بعدشم سر شدم دکتر اومد عملم کرد و دختر نازمو بیرون آوردن و بهم نشونش دادن بوسش کردم دخترم خیلی ریزه وزنش کمه
بعد دخترمو بردن و هنوز من اتاق عمل بودم وکارم تموم نشده بود و عمل منم با لیزر بود خوب بعدش بردنم اتاق ریکاوری و اونجا کم کم سریه بدنم داشت تموم می شد و دردای منم شروع شدن و پمپ درد هم گرفتم بعد ۲ ساعت رفتیم بخش خلاصه ببخشید خانما طولانی شد
دردای منم کم کم شروع شدن و با پمپ درد و شیاف قابل حل بود و کلا دوشب بستری شدم و دیروز هم مرخص شدیم و الانم خونه ی خودمم واقعا خونه ی آدم یه چیز دیگست خدایی 😍😍❤️❤️
مامان نوزاد محمد مامان نوزاد محمد ۵ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۳
خوب بلاخره بستری شدم با کلی استرس یخورده نوار اینا سوند بهم وصل کردن از دفعه های قبل درد این خیلی زیاد بود تحمل کردم بلاخره یه ساعت طول کشید تا دکتورم اومد رفتم اتاق عمل از چیزی که بدم میومد ومیترسیدم همون آمپول که به کمر میزنن بود خیلی دردم داره بعدا یه ساعت طول کشید تا بچه رو دربیارن اینبار نمیدونم چرا طول کشید گفتن سخت ترین سزارین رو داشتی گفت از خاطر همین بوده بچه که اومد گذاشتن رو دلم وبهم گفتن بزار مامانی رو ببینه خوب بچه رو بردن بعدا با من بودن هی نفسم بند میومد هی فشارم بالا می‌رفت قلبم تند تند میشد با کلی وقت از ساعت ۲ رفتم اتاق عمل ساعت شیش و سی بود اومدم گفتن خیلی چسبندگی داری خوی وقت بخیه هامو دوختن آوردن بخش بهم گفتن کجا سونو میرفتی خیلی چسبندگی داشتی که اصلا نمیشد کارش کرد ولی دکتورم همه چی رو اوکی کرد دوباره رحمم رو به حالت قبلی برگردوند وگفت سخت ترین سزارین که داشتم از شما بود گفت خیلی سخت بود گفت خوب از اینا که تموم شدم اتاق آوردن منو چون جراحیم خیلی زیاد بود وسخت بود خیلی درد کشیدم یعنی چه بگم تا الانم اصلا خوب نشدم همش کمرم وبخیه هام درد میکنه اینبارم از کمر بی حسم کردن ولی خداییش خیلی درد دارم الانم به بچه های قبلیم نداشتم چون اینبار چسبندگی داشتم علتش هم همینه ولی فعلا قابل تحمله از روز های اول کرده بهترم فعلا هم ۸ روز میشه زایمان کردم گفتن ۱۰ روزت شد برو بخیه هاتو بیگیر
مامان آدرین❤️ مامان آدرین❤️ ۷ ماهگی
‌پارت دو سزارین.
بعد یکساعت که رفتم بخش ،اتاق خصوصی گرفتیم البته واقعا هم راحت بود حتما پیشنهاد میکنم شماهم خصوصی بگیرین چون هیچ مزاحمی نیست و همراه هم راحتتره، ی پرستار اومد با کمک مامانم لباسای اتاق عمل دراوردن سریع شکممو و واژنمو با ی زیرانداز پاک کرد زیر پامم زیرانداز انداخت و دوتا پوشاک گذاشت لباس شیردهی پوشیدن تنم، وباز سرم زدن و دوتا مسکن زد داخل سرم منتظر نی نیم بودم هرچی منتظر بودم نیاوردن گفتن تو اتاق نوزاد هست میارنش الان بعد دیدم شوهرم ومامانمو مادرشوهرم ی جوری هستن فهمیدم یچی شده انقد گریه کردم گفتن کلا همه ی نوزادا گفتن دوساعت میذارن زیر اکسیژن منم دیگه یکم استراحت کردم بعد دوساعتم گفتم کو بچم؟که باز منو گول زدن وتا ساعت ۲بچمو آوردن بعد که آوردن فهمیدم اکسیژنش کم بوده و میخواستن بستریش کنن که خداروشکر حالش خوب شده بود بهش شیر دادن دیدن تحمل آورده دیگه بستری نشد،وقتی آوردنش حال روحیم خیلی خوب شد دیگه راحت شدم ،خلاصه همه چی خوب بود تا موقعی که گفتن بلندشو راه برو که اونجا ازشکم درد داشتم میمردم و مجبورم کردن برم دستشویی وبرگردم رفتم و با بدبختی باز برگشتم ساعت سه واسم سوپ آوردن واجازه خوردن مایعات دادن .همه چی کلا عالی بود بجز شکم درد که هربار خیلی سخت بود بلندشم هنوزم بعد از ۲روز‌با کمک بلند میشم ‌وخستمه ۳شبه نخوابیدم😔🤦🏻‍♀️ به محضی‌خوابم میره نی نی بلند میشه
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۷ ماهگی
من خیالم راحت شد و بعدش ماما و یه پرستاره اومد گفت دراز بکش گفتم باز چیه گفت باید یه ذره دیگه تحمل کنی دیگه تمومه منم دراز کشیدم ماما همراهم شکممو چند بار فشار داد و حجم خیلی خیلی خیلی زیادی خون ازم رفت و واقعا درد داشت و من فقط جیغ میکشیدم ، بچه رو بهم دادن تا وقتی تو اتاق زایمان بودم سه بار شیر دادم و گفتم اروغشو نگرفتم گفتن نمیخواد که بعد بخاطر همون بچم کلی نفخ کرد و شبش کامل نخوابید و فرداش دکتر اطفال اومد بهش گفتم گفت خانم بچت نفخِ خالیه ، و سرش بخاطر دستگاه خیلی بد شده بود حالت اتوبوسی گرفته بود و پشت سرش نرم نرم که چند بار اومدن سایز گرفتن و تغییر سایز نداد و خداروشکر خوب شد و فرم سرش قشنگ شد ، دوستام فورا تو بخش اومدن پیشم و بعدش مامانم اومد ک من بخاطر مامانم هیچی نگفتم و گریه نکردم ولی دلم خیلی پر بود ، رفتارشون تو بخش افتضاح بود ، من اصلا جون نداشتم ، یه تخت و یه گهواره بچه بود و هی میرفتن و میومدن میگفتن این چه وضعیه جمع کنید برای ما فقط یه لیوان یه بار مصرف رو میز بود اومدن کلی صدا دادن ک جمع کنید انگاری تو روستا هستید ک همه چی ریختید گفتم خو جمع کنم کجا بزارم داریم توش اب میخوریم
مامان دلانا 🍓🩷 مامان دلانا 🍓🩷 ۱ ماهگی
پارت چهارم
اینم بگم من قرار بود بیمارستان امام سجاد برم ولی دوهفته قبل دختر عمم زایمان طبیعی امام رضا داشت خیلی تعریف کرد اینا مامانم و شوهرم گفت خب توهم برو برو همین بیمارستان
بیمارستان رسیدم چهار سانت بودم بعد ازم nstگرفت گفتن ضربان قلب بچه گهداری افت می‌کنه دیگه هر دکتر و پرستاری ی نظری میداد یکی می‌گفت بره خونه درداش بیشتر شد بیاد یکی می‌گفت نه خطرناکه واسه جنین
داخل اتاق زایشگاه خلاصه منو بردن دیدم همه ساکت دراز کش چون تجربه ای نداشتم فک میکردم ی جای پر سر و صدا و کلی جیغ و داد باید باشه
از ساعت ۳ک منو بردن فقط دستگاه nst بهم وصل بود و هی میگفتن بچه ضربانش افت می‌کنه منم از درد داشتم میمردم و دم ب دقیقه ی دانشجو میومد معاینه میکرد هیچی هم حالیشون نمیشد خیلی اذیتم کردن😭😭😭حتی نمیزاشتتن راه برم تو کل اتاق فقط جیغ و داد من بود تخت کناریم ک خواب بود و خروپف میکرد ک روعصابم بود .دیگه دردا قابل تحمل نبود هفت سانت شدم و دکتره می‌گفت خیلی خوب پیشرفت کردی ساعت ۶:۳۰ویلچر آوردن ک باید بریم اتاق عمل مامانم صدا کردن ک دختر باید عمل بشه و من هیچی حالیم نبود از بس درد داشتم
مامان ماهلین و مهوا🩷 مامان ماهلین و مهوا🩷 ۱ ماهگی
پارت ۴
خلاصه هر مرحله که رد میشد میگفتم این دیگ درد داره اما شکر خدا هیچی درد نداشت
تا اینکه از اتاق ریکاوری بردنم بخش از اتاق دراومدم پشت سرم هم مهوا می اومد اومدم دیدم شوهرم و ماهلین مامانم منتظرن انقد لحظه خوبی بود کیف کردم رفتیم بخش که اتاق های دو تخته بود پرستار اومد چندتا دارو زد یه سرم وصل کرد گفت این ممکنه یکم درد ایجاد کنه میزنم که رحم برگرده سر جاش
که دردش مثل درد پریودی یا درد شکم درد وقتی اسهال داری هست
ک اونم چند ثانیه می‌گرفت و ول میکرد یک ساعت همین درد رو داشت دوتا شیاف هم گذاشتن برام
که دیگ همسرم اومد منتظر بود مامانم و باباش برن خجالت می‌کشید کاری کنه اونا رفتن تو سالن موقع رفتن یکی منو بوس کرد گفت دستت درد نکنه همون لحظه ک خم بود رو من باباش اومد 😁😁
اونا برگشتن شهرمون ماهم با مامانم موندیم
دیک تا ساعت ۵ گفتن شروع کن به خوردن که من شکلات تلخ و نسکافه خوردم اصلا هیچ دردی نداشتم تا شب ساعت ،۹ گفتن آروم راه برو تکون خوردن برام یکم سخت بود اما نه اون قدر چون بدنم از صبح ثابت بود خشک شده بودم هربار ک حرکت میکردم بعدش مکث میکردم دردش هم کاملا قابل تحمل و کم خیلی کم
یکم تو سالن راه رفتم شیش دوباره رفتم سرویس هربار ک راه میرفتم دردم کمتر و کمتر میشد خلاصه فردا شب تا صبح هم گرفتم خرخر خوابیدم 😁 هم نداشتم فردا صبح دکترم با دکتر اطفال معاینه کردن گفتن مرخص میشد ساعت ۱۲
پمپ درد هم راستی نداشتم
هزینه ام هم ۴ تومن
فیلمم هم ۱۰ تا عکس با یه فیلم ۵ دقیقه ای هست
شکر خدا خیلی راضی بودم تجربه زایمان قبلی رو شست برد برام
این زایمانم برام یه رویا بود انشالا قسمت همه مامان های باردار
یه زایمان راحت
دکترم فاطمه مردی بیمارستان بهمن
مامان لیانا خانم 😍 مامان لیانا خانم 😍 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دوم
اصلا تو درداتون داد نزنید بدتر میشه فقط نفس بکشید تند تند دم و بازدم ، ساعت ۱۱:۳۰ ماما اومد و رفتیم اتاق خصوصی خیلی عالی بود خانم رحیم دل بلافاصله دکتر اومد معاینه کرد گفت اینکه ۸ سانت شده 😂 تعجب کرده بود گفت خیلی خوب پیشرفت داشتی ، بعدم حس فشار داشتم خیلی درد تو کمرم بود ، هر لحظه حس میکردم الان بچه میاد بیرون خیلی حس فشار داشتم ،ساعت ۱۲:۳۰ من فول شده بودم و بعد از اون ماما گفت فقط زور بزن جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ،زورت هم باید حساب شده باشه الکی فشار نیار به خودت ، من فقط نفس عمیق میکشیدم و زور میزدم ، توصیه من به شما اصلا جیغ نزنید تو این لحظه و فقط سینتون رو بچسبونین و نفس عمیق بکشید و زور بزنین ، فقط هم موقع درد زور بزنید ، خلاصه زور میزدم کله بچه میومد بیرون دوباره می‌رفت تو 😂😂 دیگه ساعت ۲ رفتم اتاق زایمان ، شکممو فشار دادن بچه اومد بیرون ، بهترین حس دنیا بود یعنی
من خودم به شخصه مثل چی از زایمان طبیعی میترسیدم ولی بستگی به بدنتون و آمادگی شما برای زایمان داره اونقدرا هم که برا خودم بزرگش کرده بودم سخت نبود ، تونستم کنترل کنم دردامو خداروشکر زایمانم خوب بود بیمارستان هم از لحاظ رسیدگی عالی بود ، حتما حتما مامای همراه بگیرین واقعا خیلی تاثیر داره ، دکترمم خانم سجاد نیا بودن ولی روز زایمان خانم دکتر میروکیلی اومدن بالا سرم ، و تمام 😁