امروز خونه یکی از خواهر شوهرام دعوت بودیم
دختر یکیشون الان نامزده با نامزدش اومده بودن اونجا
صاحب خونه تازه مبل خریده بود و خب قشنگ بودن و سبک
از این فرانسوی ها
نامزد دختره بهش گفت این سبک مبل قشنگه هم سبکه راحت جابجا میشه برای خونه مستاجری مناسبه هم قیمتش مناسبه
دختره گفت نه من مبل اینجوری نمیخوام که اون مبلی که من میخوام فقط یک نفره‌ش دو نفر روش جا میشه و سبک مصری میخوام
پسره گفت خب خونه مستاجری سخته این مدل مبل و جا گیره
گفت نه مگه میخوای خونه کوچیک بگیری خونه بزرگ میخوام
و مبلم فقط مصری میخوام خرابم شد خب بشه وسیله برای خراب شدنه
در صورتیکه توی خونه باباش یک سوم این امکانات هم نداشته ولی توی همه چی بهترینشو از پسره میخواد اینم بگم اکثر جهیزیه زو پسره میخواد بخره
بار اولش نیستا توی همه چیز همینطوره کلا
حقیقتش از خودم خیلی بدم اومد
من وضع پدرم خداروشکر خوبه همه ی جهیزیه ام بابام واسم گرفت و انصافا کم نذاشتن برام
ولی جهازم آوردم توی یه خونه داغون و قدیمی نامزدی و عقد جشن نگرفتن برام عیدی و شب چله و چشم روشنی همش خودشونو به کوچه علی چپ زدن عروسی هم از همه چی زدم تا یه عروسی معمولی گرفتم
واسه همه چی کوتاه اومدم در صورتی که هم خودم هم بقیه میدونن که لیاقتم خیلی بیشتر از این چیزاست
نه اینکه حسودی کنما چون کلا آدم حسودی نیستم الانم خداروشکر زندگیم خوبه ولی توی همه چی دارم سختی میکشم و حس میکنم اونایی که پرتوقعن خیلی بهتر بنظر میان
نظر شما چیه؟الان خیلی حس بدی نسبت به خودم دارم

۵ پاسخ

کار خوبو همین دختره میکنه

به منم ثابت شده اونی که پرتوقعه عزیزتره
ببین من ۵ ساله عروس این خانوادم یه بار هدیه تولد ندادن بهم
برادر شوهرم چند ماهه با یکی دوسته همین چندروز پیش تولدش بود مادرشوهرش هدیه گرفت داد برادر شوهرم گفت حتما بهش بگو مادرم داده

برای تویی که تو خونه زندگی خوب زندگی کردی سخته بخوای اینجوری بکن باشی
من نمیتونم انگار چیزکار زشت و سبکی میدونم اینو
ولی جاریم تو یه خانواده معمولی رو به خیلی پایین بزرگ شد
کلا دنبال کندن از شوهرو خانواده شوهرمه
من انگار نمیتونم همچین باشم
🫤

اون دختر قدر خودشو میدونه و به خونه باباش نمیکنه و جلو جلو زندگیش تضمینه

منم مثل خودتم همون اول باید سخت میگرفتیم اگه اینکارو میکردیم خوشبخت ترین بودیم

سوال های مرتبط

مامان نلین مامان نلین ۲ سالگی
اومدم خودمو خالی کنم برم
نلین هیچجوره از روی پا خوابیدن دست نمی کشه هر کاری بگی کردم فقط هم میگه مامان مامان از دو سه هفته دیگه مونده بود دوسالش بشه لجبازی نلین و وابستگیش به من شروع شد از خواب بیدار میشه میگه مامان بیا بغلم کن مامان بیا ماساژم بده من هر جا یه لحظه دراز بکشم مثل این بچه پیشی ها میاد خودشو از پشت می چسبونه صورتشو می چسبونه میگه مامان عاشقتم مامان دوست دارما تمام این کارها رو خودم از نوزادی براش انجام دادم که الان عادت کرده و وابسته اش هستش از ماساژ از لالایی خوندن از یه روزگیش به صورت یکطرفه می خوابید و من بغلش میکردم و کاملا احساس آرامش می‌کرد الان هم کم نکردم این کارهامو ولی الان شدید پا درد و کمر درد دارم یه جور وحشتناک درد دارم به زور دارم تحمل می کنم تمام این کارها رو انجام بدم الان هم نمیخام اذیتش کنم چون توی سن حساسی هستش نمیخام آسیب ببینه فقط اومدم اینجا بنویسم شاید سبک شدم چقدر مادر بودن و زن بودن سخته در عین حالی که درد داریی از اونورم باید حواست به زندگیت به همسرت به بچه ات به خونه ات به آدم‌های اصلی زندگیت همه باید باشه
مامان هلن مامان هلن ۲ سالگی
بچه داری خیلی سخته تربیت از اون سختتره!!دخترم از ساعت۸ونیم خوابه و دل من و شوهرم خونه!!!فقط به این خاطر که براش مسواک زده بودم و آب پرتقال خواست و چون شوهرم گفت نمیشه منم بخاطر تربیت صحیح که حرف پدرومادر باید یکی باشه گفتم نمیشه و صبح میخوری و سعی کردم قانعش کنم ولی بخاطر یه آب پرتقال انقدر گریه کرد که آخرم با گریه خوابید😭😭😭میدونم کار ما اشتباه بود و همیشه فرصت برای جبران اشتباه هست ولی واقعا بچه داری سخته و هرلحظه بعنوان پدرومادر مخصوصا کادر باید نقشای متنوعی بگیری و هزار جور فکر و تصمیم رو آنی و در لحظه بگیری!!مثلا وقتی یه چیزی میخواد باید در لحظه تصمیم بگیری براش خطر داره یا نه خوبه یا نه تربیتی بده یا نه چه میدونم از لحاظ جسمی و ذهنی و جنسی خوبه یا نه و همون لحظه جواب بدی و یا بگی آره یا بگی نه و سر حرفت بمونی و با گریه و... حرفتو عوض نکنی!!واقعا سخته کاش ماهم میتونستیم مثل قدیمیا دیمی بزرگ کنیم بچه هامونو و مسئولیت تغییر سبک به گردن نسل ما نبود واقعا خیلی سخته بعد در کنار همه سختیا یه سختی هم هست اونم ایستادن جلوی حرف و نظر دیگرانه هوووووووففففف