۱۶ پاسخ

کیاشا هم دیشب نصفه شب تب کرد و من تو داغون ترین حالتم از استرس

خداروشکر که بهترین

ما داغون شدیم نمیدونم کی روندمون رو به خوب شدن میره

منم شوهرم گرفته تب داره و سرفه از دیشب،، از دیشب رفته تو اتاق قرنطینه امروز کلا بیرون نیومده خدا کنه بچم نگیره من خیلی دست تنهام،،،خداروشکر که خوب شدین

خداروشکرکه خوب شدید عزیزم من شنیدم ویروس بدی ولی چون قبل ازاین که پایزبیادقرص سیستم ایمنی فوراوربه رادوین میدادم نگرفت خداروشکروفقط درخدیه سرماخوردگی بودوسرفه همین

سلام مهشید جانم خوبی؟ وای من که از ترسم ۱۰ روز ۱۰ روز توی خونه میمونم نمیرم بیرون ترس از دوباره بستری شدن آرین دارم چیکار کنم دست خودم نیست حاضرم هر کاری بکنم ولی دوباره آرین مریض نشه

سلام عزیزم.بلادور.اگراین مریضیایی ساخت دست بشرهم‌نبودپاییزوزمستون قشنگترمیشدیکم

مامان لیا قد لیا جان چنده؟؟؟

امان از این مریضی
ما چند هفته پیش گرفتیم همگی و چیزی که ازش میترسیدم پیش اومد تب ایلیا قطع نمیشد دکتر بردیم گفت بخاطر آسم و آلرژیه اسپری داد و دارو خوب شد خداروشکر
ولی امروز هم که شنوایی سنجی و بینایی سنجی داشتن تو مهدکودک ی گوشش عفونت داشت
با اینکه درد هم نداره فکر کنم عوارض بیماریه و مونده رو بچه باید مجدد دارو بگیره

سلام مهشید جان، من دختر بزرگم سه هفته هست مریض شدیم هممون خوب شدیم ولی اون سرفه خشک داره شب تا صبح، امروز به پیشنهاد مامان های گهواره شربت برونتیف گرفتم براش ویکبار دادم الان خوابه همچنان سرفه های ناجور داره ، پیشنهادی نداری؟🥲من چکار کنم چندبار دکتر رفتیم بنظرت الان متخصص ببرم بهتره یا بیمارستان کودکان

ماهم نوبتی میگذرونیم مریضیارو

ای خدا از دست این بیماریها☹️انشالله زود خوب بشین

یه ماهه داغون ترین حالتم مریضی از پسرم به من منتقل میشه من ادغام میشه با پریودی😵‍💫۲،۳روز ارامش دوباره پسرم مریض میشه به من منتقل میکنه،امیدوارم با یه بارون این چرخه بریده بشه🤲🏻

کاش این ویروسهای لعنتی و آلودگی هانبودن مثلا قرار بود پاییز رمانتیکی داشته باشیم من برا خودم چتر گرفتم وقتی بارون میاد برم قدم بزنم حالا کوو بارون ببرم چترو پس بدم🤣😂

سلام خانم قشنگ
وای از مریضی. ما هم دو هفته درگیر بودیم. من ک امپول و سرم و داغون بودم

سلام گلم هیچی درگیر مریضی تو خونه افتادم دختری هم پیش باباش خداروشکر ک خوب شدین انشالله همسر تون هم زودتر خوب بشه

آخ مهشید جان نگو از مریضی که یه ماه دقیقردرگیریم من هر روز میرمو میبردم‌ بیرون به ماه فقطبا ماشین بایددبرم دندونم و قالب بگیره جرات نمیکنم کارن و ببرم خلاصه هبج وقت اینجوری خونه نشین نبودم الانم کارن و آوردم پشت بوم‌😐🙂‍↔️

سوال های مرتبط

مامان آیمان مامان آیمان ۳ سالگی
"برای دختر قهرمانم،

از همان اول با اراده‌ات همه را شگفت‌زده کردی. آن وقتی که کوچولو بودی و زود به دنیا آمدی، با قدرت جنگیدی و بزرگ شدی. حالا در سه سال و نیمی، آن اراده آهنین تو، ما را هر روز به حیرت می‌اندازد.

این دو ماه است که گوشی را کنار گذاشته‌ای... این تصمیم تو برای یک کودک، چیزی شبیه معجزه است! و حالا هم با خودت عهد بسته‌ای که نوشابه نخوری و قاطعانه به آن پایبند مانده‌ای.

اما امروز می‌خواهم از ویژگی دیگری از تو تقدیر کنم: از مسئولیت‌پذیری شگفت‌انگیزت!
هر صبح که زودتر از همه بیدار می‌شوی و خودت وسایلت را برای مهدکودک آماده می‌کنی،من با نگاه پر از احترام تو را می‌بینم. این احساس مسئولیت در سن تو، فوق‌العاده است!

دخترم، می‌دانی این قدرت اراده و مسئولیت‌پذیری در سن تو چقدر ستودنی است؟ تو به همه ثابت کرده‌ای که می‌توانی بر هر چیزی که تصمیم بگیری غلبه کنی و مسئولیت کارهایت را بپذیری. من هر روز از تو درس زندگی می‌آموزم.

بدان که من همیشه پشتت هستم. هر قدمی که برمی‌داری، هر تصمیمی که می‌گیری، با نگاه پر از افتخار من همراه است. تو نه تنها دخترم، که قوی‌ترین معلم زندگی من هستی.

همین‌طور بدرخش، دختر قوی، بااراده و مسئولیت‌پذیر من. دنیا منتظر دیدن نبوغ توست!"

با تمام عشق،
پدر/مادر تو❤️
مامان آوا و رها مامان آوا و رها ۴ سالگی
فکر میکنید چند نوع عشق داریم؟
من که میگم با عشق‌ مادر به فرزند هیچ چیز نمیتونه رقابت کنه
اصلا معنی عشق رو‌ از همین حس و حال بین مادر فرزند ساختن انگار
برای اومدنش اذیت میشی زخم میشی درد میکشی اما‌ هنوز عزیز
از شیره ی جونت میدی بهش شب بیداری میکشی اذیتت میکنه نق میزنه بهت شاید بهت بگه دوستت ندارم اما باز شب تا تورو بو‌نکشه نمیخوابه تا نفس هاش رو نشنوی نمیخوابی!
روزها داغونت میکنه شلوغ میکنه عصبی میشه دعواتون میشه دادم میزنی سرش اما شب برای این خشم فقط خودت رو مقصر میدونی و عذاب وجدان میگیری
خوشبختیش از خوشبختیت مهم تره ارامشش از ارامشت مهم تره حاضری جونم بدی بدون چشم داشت چه عشقی این ؟
نمیتونه عادت باشه چون عادت بود فراموش شدنی بود ترک کردنی بود چند تا زن و شوهر دیدید جدا شدن بعد به زندگی عادی برگشتن مجدد ازدواج کردن؟ اما بچه رو میشه فراموش کرد؟ جایگزین کرد؟ نه‌ تا ابد رخنه میکنه تو گوشت و پوستت
حس مشترک بین همه ی موجودات کره ی زمین عشق بین مادر و فرزنده
میدونید وقتی تو رحممون بچه ای داریم یه جورایی با خداوند تو خلقت یه کوچولو همکاری میکنیم و‌اینجوری مجنون مخلوقمون میشیم .. ببینید خدا که خالق مطلق ماست چه عشقی به ما بنده هاش داره...
مامان باران و ستاره مامان باران و ستاره ۴ سالگی
اوایل جوانی با تمام وجودم به خودم قول دادم که روزی، اگر مادر شدم، فرزندی سالم و خوب پرورش دهم. کودکی که از زخم‌ها دور بماند، خوشحال باشد، بااعتماد به‌نفس و آرام.

اما هرچه گذشت، فهمیدم
بچه‌دار شدن، یعنی دعوت شدن به سفری بی‌پایان برای سالم‌ کردن خویش.
یعنی روبه‌رو شدن با سایه‌هایی که سال‌ها در من خانه کرده بودند، با زخم‌هایی که پشت لبخندها پنهان‌شان کرده بودم.

فهمیدم فرزندم قرار نیست به حرف‌های من گوش دهد،
او به زندگی من نگاه خواهد کرد، به شیوه‌ای که دوست دارم یا ندارم، می‌ترسم یا می‌جنگم، خودم را دوست دارم یا نه.

فهمیدم اگر بخواهم او ریشه‌دار، رها و سالم باشد،
باید اول خودم زمینِ امنی شوم
برای ریشه زدن.
باید با خودم آشتی کنم،
تا او یاد بگیرد با خودش در صلح باشد.
باید خودم را ببخشم،
تا او بلد باشد خطا را تحمل کند.

بچه‌دار شدن یعنی فرزندی را به دنیا بیاوری،
که هر روز آینه‌ای‌ست از تو
و چه تلخ و چه زیبا،
تنها راهِ تربیت او
ترمیمِ خودت است

-
مامان شهریار مامان شهریار ۴ سالگی
سلام تا حالا شده کسی به خودتون و بچه‌تون حس منفی بده؟ به طوری که شب تا صبح خوابتون نبره؟!
من مادرشوهرم و جاریم اینجورین. مادر شوهرم مدام بچه منو با بچه جاریم مقایسه می‌کنه در صورتی که بچه من چهارسالشه بچه اون می‌ره کلاس پنجم همه‌اش میگی بچه جاریم اندازه بچه تو که بود فلان کارو می‌کرد فلان بازی رو می‌کرد کاردستی درست می‌کرد. بچه تو هیچی بلد نیست در حالی که بچه جاری من فوق‌العاده بی‌ادبه هنوز بلد نیست سلام کنه سر بزرگتر داد می‌زنه به شدت حسوده ولی هیشکی جرات نداره چیزی بهش بگه جاریم هم هر وقت بچه منو می‌بینه بهش خیره میشه میگه این چشه؟ چرا اینجوریه؟ در صورتی که بچه من عادیه و هیچ مشکلی ندارم
به شوهرم میگم اینا اینجوری به من می‌گن تازه یه چیزی هم بدهکار میشم اینقدر باهام دعوا می‌کنه که تو خودت مریضی و مشکل داری و تا یه مدت منتظر می‌مونه من یه اشتباهی کنم مثلا غذام بسوزه بهم میگه به جای اینکه بگی فلانی اینو بهم گفت آشپزی یاد بگیر.
خسته شدم خیلی تنهام هیشکی نیست باهاش دردودل کنم😔
مامان ۲ تا گل دختر مامان ۲ تا گل دختر ۳ سالگی
من واقعا نمیدونم از حسادت و چشم زخم های زن داداش ام چیکار کنم!!!
سر هر مورد از زندگی ما حرفی بزنه و تعریفی بشه و نظری بده فرداییش کلا اون مورد عکسش اتفاق میفته،همیشه امتحان کردم کلا وقتی خونمون میاد مرموز هست و انرژی منفی میاره و بین من و همسرم اختلاف میفته و یا بچه ها کلا اخلاق و نظمشون بهم میریزه و ...
یه نمونه دخترم ۷ ماه بیشتر بود مرتب و هر روز مهد میرفت یه بار زن داداش ام گفت ارغوان چه فرق کرده از وقتی میره مهد و همه چیز بلد شده و خیلی مثبت بوده براش و منم میخوام دخترم رو همون مهد دخترت ببرم و... از فرداش دخترم افتاد به جیغ و گریه و داد که مهد نمی خوام برم و ار کاری کردیم جایزه و توجه بیشتر مربی و ... اما افاقه نکرد الان ۱ ماه بیشتر هست که نمیره مهد و خونه الکی وقتش رو میگذرونه خدایی مهد مفید بود براش اما الان با اینکه من براش وقت میذارم اما خوب بودن تو یه مهد کودکانه و جمع و اموزشی خوب بود براش...
خلاصه خدا لعنت کنه هر کی که به زندگی یکی دیگه چشم داره و حسادت میکنه!
به همه چیم گیر میده و دقت میکنه ها مارک لباس خودم و بچه ها و سبک چیدمان و خرید و کتاب و .... همه چی کلا زوم کرده روم! یه بار بهش توپیدم گفتم رو لباس و وسیله باز بچه ها یکم تنوع بده چه کاریه همش کپی می کنی!
خلاصه گرفتار شدیم از دستش اساسی! رو ماشین و رفتار شوهر و خونهو ... همه چی نظر میده!حالا هم بچه اش که بارداره پسر شده هی چپ و راست از خوبی های پسر دار شدن میگه و همش میگه وای اگر دختر میشد این یکی بچم باید چیکار میکردم!!و یا میگه تو هم برای خودت فکر پسر و محکم کردن جات باش پسر یه چیز دیگه ست ... منم گفتم من جا پام شل نیست 😂 و اینکه جنسیت برام مهم نیست فرزند سالم و صالح و به جایی رسوندنش برام مهم تر
مامان علي محمد مامان علي محمد ۳ سالگی
امشب علیمحد رو برده بودیم بیرون و دلش فست فود میخواست رفتیم فود کورت ترک مال ی بخشی از اونجارو خانه بازی کردن برای بازی بچه ها
علیمحمد که اونجا رو‌دید بیخیال غذا شد و رفت برای بازی
ماهم درست کنار اونجا نشستیم که دید داشته باشیم
علیمحمد با ی پسر همسن خودش داشتن شن بازی میکردم که اون بچه به زور وسایل رو از علیمحمد میگرفت و علیمحمد هم عصبانی شد و ی مشت شن پاشبد رو صورت بچه🤦🏻‍♀️حالا پدر بچه به سرعت دوید تو و ی سیلی زد به علیمحمد و چون علیمحمد تا به حال نه از من و نه از پدرش همچین حرکتی ندیده هاج و واج مونده بود ما خودمونم حیرون موندیم از عکسالعمل این عاغا
بعدشم هی میگفت که وقتی بلد نیستین بچه تربیت کنین چرا این وحیشی رو میارین خونه بازی همسرم به شدت عصبی شدن ولی من نذاشتم هیچ واکنشی نشون بدن و خودم بهشون گفتم که آقا اینا بچه هستن و شما حق نداشتین که دست رو بچه من بلند کنین و بعد از اون هم بچه رو وحشی خطاب کنین به نظرم تو تربیت خود شما خیلی کوتاهی شده که به ی بچه ۳۰،۴۰سال کوچیکتر از خودتون دست بلند میکنین چون بچه اون عاغا هم اصلا چیزیش نشده بود و الکی داشت کاسه داغ‌تر از آش میشد