ای کاش میشد آدم بدون شوهر بچه داشته باشه
من پسرمو از همون اول بردم پیش دکتر حاجی خانی. موقع مریض شدنشم خب میبرم همونجا. این طفلک من دارو خیلی بد میخوره. در حدی که بالا میاره. منم والا نمیدونم با بچه بگم یا بابای بچه
«ولش کن شربت نمیخوره. این چه دکتریه داروی خوب نمیده. یه چیزی بده بچه بتونه بخوره. اونهمه پول میگیره واس چی؟»
میگم خب چیکار کنه؟ چ دارویی بده؟ مگه داروسازه همون لحظه یه دارو باب میل پسرت بسازه؟ این دکترو قبول نداری ببرش جای دیگه. هیچ کاری نمیکنی غر میزنی به جون من؟
در جواب هم میگه من نمیدونم که مگه من دکترم؟ اون باید داروی خوب بده
بخدا اگه داروهای بچه رو میسپردم به باباش هیچ کدومو نمیداد بچم راهی بیمارستان میشد
یک ماهه ما با پی‌پی کردن این بچه درگیریم. رژیم غذایی هم هیچ تاثیری نداشت. هر دو سه روز یه بار با شیون و گریه پی‌پی میکنه
از غرض هیچ حرفی از دکتر نزدم تا اینکه دیدم نه بابا. این مرد انگار نه انگار. امروز با بابام بردیمش دکتر
خلاصه اون آزمایشی که شوهرم از یکسالگی بچه هی میخواست از زیرش دربریم واس بچم نوشت
امشب هم داروشو شروع کردم بار اول بالا آورد. داد و فریاد شوهرم شروع شد. بعد تزش اینه که چون ما بجای قطره یا شربت استامینوفن واس بچه شیاف میذاریم و راحتتره، این داروها رو هم شیاف بده😐
میگم آخه مگه همه داروها شیاف دارن؟
بعدشم هربار که تو‌ رو با خودم بردم مطب حاجی خانی لبخند عاشقانه تحویلش میدی. جواب آزمایشو بردیم نشونش بدیم بزن تو گوشش بگو من ری..........دم به اون مدرکت که بلد نیستی دارو بنویسی. اونجا لبخند عاشقانه میزنی، تو خونه سر من داد میزنی؟

۲۰ پاسخ

شوهرا کلا همشون طلبکارن و رو مخ و دیوونه

یاخدا مردا فکر میکنن عقل کل هستن بچه اس از اسمش معلوم خب بچه نمی تونم که بیاد بهت بگه نمی تونم پی پی کنم زور میزنم فشار به همه جام میاد ما هم که از درد بچه می فهمیم پدراشون قبول نمیکنن

از این لجم میگیره که میگه ا«صلا دکتر لازم نبود ، بچه میزونه. » گفتم تو بعنوان آدم بزرگ طاقت داری هر دو سه روز با گریه و زاری دفع کنی که میگی بچه میزونه؟
نمیدونم دقیقاً چه بلایی باید سر بچه بیاد که از نظرش لازم باشه ببریمش دکتر

بابت سخت پی پی کردنش هر روز بهش یه قاشق روغن زیتون اصل بده
پسر من زود به زود یبوست میگیره روغن زیتون که میدم یکی دو روز بعدش میتونه پی پی کنه
تو هر روز یه قاشق بده یکی دو هفته صبر کن شاید تاثیر بزاره

امیدوارم خودش به درد بچه گرفتار شه

ببخشید ک باجمله اخرت خندم گرفت😂😂

امان از دستشون..ی سری آقایون خودشونم مریض بشن داستاناش مال ماست.
کلا اره سبک دارو های دکتر حاجی خانی یکم متفاوته...منم هر وقت رودسر میام می‌بردم پیشش...اما این سری بردمش پیش دکتر محقق
چقدددددر خوب بود پیگیر...
تب وحشتناک ۳۹ داشت قطع نمیشد ۲ جا دیگه رفته بودم..دارو داد همون شب تبش قطع شد اصلا انگار ن انگار ک مریض بود
تازه دکتر پیگیر حتی بهم زنگ زد دارو ها رو باهام چک کرد و بهتر یکم یاد داد
من خیلی خوشم اومد.دارو هاشم خوب بود

وای ما هم سر دکتربردن کلی چالش داشتیم هفته ای سه بار میبردیم دکتر همش دکتر عوض میکردیم منو شوهرم مدام بحث داشتیم

مردا همشون همینقدر بیخیالن .پسر من ۱۹ ماهشه ۹ کیلو هر دفعه میگم میگه عیبی نداره منو حرص میده .چند بارم بردم دکتر به زور ولی فرقی نکرده

اونوق من پسرم باباشو جا من اشتباه گرفته مث کوالا چسبیده صب تاشب ب باباش ینی یک حوصله ای داره ک باهاش روانی شدم میگم کم این بچه رو بغل کن بازی کنین تو میری یکسره میگ بابا بابا مغز منو میبره.ببین ب حدی عصاب و حوصل داره ها ک نگم برات
بچه گوز میکنه میبره دکتر یبار رو معدش چیزی میمونه بالامیارع سری میبره دکتر میگم پیش میاد بچس یبار بالا اورده اگ باز بیارع میبریم کو گوش شنوا….بارها ساعت ۵ ۶ صب بچه زو بیدار کرده برده دکتر😩😩😩😩😩انگار مادر بچس بخدا من اینجوری اسیرم بچمم ک ولش نمکنه ینی یکسرع بابا عاشق اونه

عزیزم منظورت اینه یبوست داره؟ در طول روز آب خیلی میدی بهش؟ آب خیلی باید بخوره. یا گلابی پوره شده بده بهش.

ب مقعدش وازلین زدی ؟ و بایو لاکت دادی ؟ کره هم خیلی خوبه و آب زیاد بده و دانه چیا هم همینطور

پودرپیدرولاکس دادی؟؟؟

پسر منم یبوست شدید داشت، تو غذاهاش کره وهویج میریزم هر روز اینکارو بکن تا رودش درس شه، سیب وموز ولبنیات اصلا بهش نده ،سیب زمینی هم همینطور
عنابم خیلی خوبه برای یبوست

رودسر زندگی میکنی ؟ من قبلا بچمو می‌بردم پیش امیر عسگری بعد آوردم پیش حاجی خانی ک نبود ی مدت الان فرهمند میبرم راضیم سریع اوکیش میکنه

ایوااای ماهم با این جریان دکتر هم تو چالشیم ببین حس میکنم یه طرف مغزشون کار نمیکنه، باید بشینی چندین ساعت توضیح بدی بلکه درک کنن،

روغن کنجد و زیتون هم بهش دادی؟

من حوصله اینهمه مدارا ندارم، دفعه دوم سوم شدید برخورد میکنم که دگه حرف بدون منطق و تفکر تحویل نده، حداقل کار اینه که وقتی فکر نمیکنه حرف هم نزنه، شمام دفعه دگه جدی برخورد کن و قاطع

تنبلی روده نداره بچت؟
یکی از آشناها مون بچش تنبلی رودی داره دکتر گفته چیزای شیرین خوب نیس براش و یه سری چیزا

در مورد شیاف هم گفتم این بچه در مجموع باید روزی ۸نوبت دارو بخوره. روزی هشت بااااااااار آدم واس بچه یه ساله شیاف بزنه؟ تو آدم بزرگی تحمل میکنی اینو؟

سوال های مرتبط

مامان جانا مامان جانا ۲ سالگی
سلام خانوما وقتتون بخیر
یه چیزی خیلی وقته باب شده اینکه همه فکر میکنن تخصص دارن بابا یا نبرید بچه رو دکتر یا به دکتر اعتماد کنید ماها بیشتر از دکترها که نمی‌فهمیم درسته تجربه داشته باشیم و ...ولی اون درسش رو خونده هزارتا مریض مثل بچه های ما دیده من تا میام خونه داروها رو گوگل سرچ میکنم و میبینم چیه و...ولی اینکه بگم نه دکتر نمی‌فهمید بهش این دارو رو نمی‌دم نمیکنم چون واقعا ما نوع عفونت تو بدن بچه رو تشخیص نمیدیم که یه سری از خانوما هم که منتظرن یکی بگه اینو دکتر گفت هزارتا فحش ببندن به اون دکتر وته دل یه مادر رو خالی کنن و استرس بهش بدن همونا برن دکتر هرچی بگه چشم از دهنشون نمیفته فقط اینجا یه مادر رو استرسی میکنن بابا بیاید تو چیزی که نمی‌دونیم نظرش رو ندیدم اگر اعتماد نداریم بچه هارو با همون گیاه سنتی بار بیاریم اگر داریم خب دیگه حرفی نیست هر چیزی زیادیش ضرر داره و عوارض داره اما بین و بد و بدتر
کلافه شده بودم دیگه
اینم خانومی داره نقشه خرابکاری میکشه
مامان ماهان مامان ماهان ۱ سالگی
از قضا ماجراهای جذابِ منو پدرشوهرم؛
پدرشوهرم از اول همیشه میخواست از هر چیزی ک میخوره یا هر غذایی که سر سفره هست چند قاشقی هم به پسرم بده، از وقتی آقا پسر غذا خور شد هر طوری بود ی چند قاشقی میزاشت دهانش و منم هم حرص میخوردم که روی لباس بچه نریزه هم گاهی اون غذا برای بچه خوب نبود که البته هیچوقت گوش نمی‌داد و کار خودش رو می‌کرد. برای مثال همین عید نوروز خونه برادرشوهرم دعوت بودیم و منم ی لباس خونگی گرونم خریده بودم برای پسر پوشیدم، سر سفره هم روی پای خودم نشوندمش و پیشبند بستم و بهش غذایی که با خودم برده بودم دادم خورد؛ موقع جمع کردن سفره بچه رو دادم دست شوهرم و رفتم کمک کنم همون لحظه پدرشوهرم ی قاشق آبِ مرغ گذاشت دهان پسرم که نصفش ریخت روی لباسش، نگم چقدر حرص خوردم و به شوهرم غر زدم. حالا جدا از اون ماجرا امشب باز لباس نو پوشیده بودم تن پسرم و تا رفتیم شروع کرد با قاشق شربت آلبالو داد بهش لباسشم که سفید بود و با اینکه گفتم نده میریزه روی لباسش کثیف میشه باز اهمیت نداد و داد و ریخت. منم رفتم پسرمو بیارم همونجا گفتم بهش که بابا نذر داره هر بار لباس بچه منو کثیف کنه. آقا هم بهش برخورد دیگه به ما محل نزاشت و بنده بسیار خرسند شدم از حرفی ک زدم. ان شاءالله که بهش بربخوره دیگه این رفتارهای مضخرفش رو تکرار نکنه
مامان آرین مامان آرین ۱ سالگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...
مامان 💕دلوین💕 مامان 💕دلوین💕 ۱ سالگی
دخترم عاشق باباشه شوهرم هم عاشق دخترم و به شدت روش حساسه از وقتی از سر کار میاد از سر و کول هم بالا میرن تا نصف شب..از قب تا شب بچم گوشی من بدبخت دستشه شوهرم هم یه نکن بچه بهش نمیگه میگه بچس کوچیکه نمیفهمه اشتباهه این کار میگم خب ما باید بگیم که بفهمه ولی خودش شوهرم قشنگ میشینه دل سیر با ایکس باکس و گوشی بازی میکنه من یه دور گوشی رفتن تو دلم مونده...حالا اینا کاری ندارم من خب بعضی وقتا داد میزنم میگم نکن اشتباهه بچم انگار از من بدش میاد اصلاااا نمیاد پیشم وقتی باباش میبینه همش میره سمت اون اینقدر بهش بوس میده بغلش‌میکنه ولی به من فقط میزنه دخترم با بند پستونک محکم میزنه بهم انگار کمربند دستشه اینقدر درد میکنه و کبود میشم یکی ندونه فکر میکنه شوهرم بهم زده یا شبا موقع خواب اینقدر رو سینم و سرم پا میزاره فشار میده هرچی میگم نکن این کار اشتباهه میخنده فکر میکنه من دارم باهاش شوخی میکنم😑امشب اینقدر با بند پستونک بهم زد و درد کرد که نشستم کلی گریه کردم یعنی اینفدر از من متنفره؟من که کل جوونیم پای این بچه کذاشتم دکتر منع حاملگی بودم از خودم گذشتم تا این بچه به اینجا برسه یکم پول داشته باشم براش لباس یا اسباب بازی میخرم 😭😭😭
مامان دوتا دسته گل مامان دوتا دسته گل ۵ سالگی
چند وقت پیش دختر سه ماهه ام سرفه میکرد😮‍💨 چندتا دکتر بردم، گفتن ریه بچه عفونت کرده کلی دارو دادن ولی سرفه هاش قطع نشد،درآخر میخواستن بستریش کنن. من خیلی ناراحت بودم😔 که یکی از دوستام یه دکتر تو همدان بهم معرفی کرد و گفت خیلی تشخیصش درسته و زیاد دارو نمیده. فردای اون روز رفتم مطب دکتر، وقتی وارد شدم حس کردم وارد یک مهدکودک شدم فضای بسیار آروم و بچه گانه🏌‍♂🧸 🎨همینطور که داشتم به در و دیوار نگاه میکردم یه برگه توجهم رو جلب کرد، بالای جایگاه منشی نوشته بود هزینه طبابت دکتر اجباری نیست😳 بودند کسایی که بعد از طبابت دکتر وقتی از اتاق بیرون میومدن هیچ پولی پرداخت نمیکردند و منشی هم بهشون کاری نداشت. یه قسمت از مطب قفسه هایی از کتاب 📚در مورد تربیت کودکان و کتابهای کودکانه بود که بالای اون هم نوشته شده بود در صورتی که کتابی رو دوست دارید اجازه دارید همراه خودتون ببرید.وقتی این بخشش و دیدم اشک از چشمام سرازیر شد🥹وقتی نوبت ما شد و وارد اتاق دکتر شدیم یه مرد با موهای سفید و مهربون و دیدیم که با آرامش بچه رو معاینه کرد وهمینطور که با بچه بازی میکرد تشخیص داد که بچه رفلکس پنهان داره🥴یه چندتا توصیه کردکه موقع شیردادن اونا رو رعایت کنم ودرآخر شماره تلفن همراه خودش رو به ما داد و گفت اگر خوب نشد تو ایتا به من پیام بدین من هر شب پیامها رو میبینم. من اینقدر آرامش گرفته بودم که وقتی از مطب بیرون اومدم دوبار هزینه دادم😅واز همدان تا ملایر برای سلامتی دکتر دعا کردم🤲
راستی اسم این دکتر مهربون وبا تجربه دکتر محمدصادق صبا بود. الان چند روزه که بردم دکتر ودخترم الحمدلله کاملاً سلامتیش و به دست آورده😊
ببخشید خیلی طولانی شد، دلم نیومد براتون ننویسم 😉
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام یه سری مامانا خیلی شکایت دارن از اینکه بچشون نق میزنه اول بگم طبق تجربه خودم میگم این یه چیز طبیعیه تو این سن .خودتون رو بزارید جای این بچه ها نمی‌تونید حرف بزنید و نیازتون رو بگید تنها کار همین جیغ و گریه و گاز گرفتن رو بلدید بهتون بی توجهی میشه مادر و پدر عصبانین بچه تنهاست دوست داره یکی باهاش بازی کنه بچه متوجه حال شماها نیست نمیدونه گرونی و دعواهای شماها چیه فکر می‌کنید بچه باید همه چیز رو الان بفهمه چون بشین و پاشو و نکن رو فهمیده پس باید همه چیز رو بفهمه نه بچه داره کشف میکنه داره یاد میگیره .تا همه چیز رو بدونه چجوریه و بتونه حرف بزنه و همه کاری یاد بگیره باید صبور باشید بتونید کمکش کنید .اینکه شما حالتون بده با شوهرتون یه چیز جداست .اینکه بچتون اصلا بلد نیست بازی کنه یاد بگیرید از الان چون باید کم کم شروع کنید مستقل بازی کردن رو .الان خیلی هاتون جای خواب رو عوض کردید ولی الان مهم مستقل بازی کردنه و اینم بگم بچه ها الان ترس جدایی دارن مهراب که قبلا گریه نمی‌کرد برای دوری از من الان یه وقتایی در طول روز اینطور میکنه ولی نباید داد بزنید باید کنارش باشید باشه مامان نمیرم ببین من کنارتم من هیچوقت تنهات نمیزارم با هم بازی می‌کنیم بیا با هم بریم این رو بخوریم خب یکم آروم تر شده حالا میتونی کم کم ازش دور بشید و برید دستشویی یا هرجایی و اینکه ثبات رفتاری داشته باشید اگه الان دستش گوشی دادی یکدفعه نیا بگو فقط تو موقع غذا خوردن یا ساکت کردنت میدم دستت و این میشه باج خواهی
من یه موقع سر غذا دادن مهراب حتما گوشی بدم دستش بعد کم کم ازش دورش کردم با چیزهای دیگه و با رقصیدن و هزار تا جنگولک بازی عادتش دادم یا قاشق میدم دستش یه قاشق اون به من غذا میده یه قاشق من به اون میدم
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
ادامه تاپیک مدیریت احساس خشم
خب حالا ما میایم محرک هارو پیدا می‌کنیم محرک ها برای اینه که نداریم بچه عصبانی بشه نه اینکه به بچم همش بگم باشه هرچی تو بگی و همه چیز رو بهش بدم که عصبانی نشه نه
محرک ها مثل همین ها که گفته شد
ما به محرک ها توجه میکنیم و توجه نمی‌کنیم
حالا به محرک ها توجه نمی‌کنیم مثلا یک نفر هست خیلی من رو ناراحت میکنه میتونیم کمتر ببینیمش یا اینکه اگر دیدیمش خودمون رو با یه چیزی سرگرم کنیم و اگر چیزی هم گفت میریم سراغ بحث تعبیر و تفسیر که گفته شد بهتون
برای اینکه اون خشم سنگینه نیاد
باورهای غلط بنیادین :
این باور های غلط هست که صبح تا شب داره مارو عصبانی میکنه
(جهان طبق انتظار من باشد )بچه من نباید اصلا کار بدی انجام بده
چنین چیزی در جهان وجود نداره که همه چیز طبق خواسته ما پیش برود و همه چیز قابل پیش بینی باشد و فقط خوبی اتفاق بیافتد جهان به این شکل نیست
من اگر مامان خوبی بودم بچم الان فحش نمی‌داد
یا اگر مامان خوبی بودم بچم راحت‌تر ازم جدا میشد
اگر فلان مشکل رو داره ممکنه مثل عموش بشه
بچه یه سری جاها تحرک زیاد داره ولی بجاش همون اول میگن این مشکل رو داره پس مثل اون میشه بعد حالتون بد میشه میگید حالا من چیکار کنم بعد از استرس زیاد رفتارتون کلا با بچه اشتباه میشه
دیگران نگاهم میکنن حتما بچه آن ها خوب هست و بچه من بد
مثلا بچه شما گریه می‌کند
هر بچه ای یه سری مسائل رو داره و شما مسائل کامل اون بچه رو نمیبینید
اون هم یک انسانه و ما باید روی مسائل بچه خودمون تمرکز کنیم که حلش کنیم و نمیشه بگی بچه کلا نباید مشکل داشته باشه چنین چیزی نیست