#ادامه طرحواره ها
طرحواره منفی گرایی:
این طرحواره یعنی یه جور «عادت ذهنی» که باعث میشه بیشتر چیزای بد رو ببینی تا چیزای خوب.
نه اینکه آدم بخواد منفی باشه؛ نه!
ذهنش ناخودآگاه هی دنبال خطر، مشکل، اشتباه یا خراب شدن اوضاع می‌گرده.

چطور خودش رو توی زندگی نشون میده؟

یه کار خوب می‌کنی، اما فقط همون یه ایراد کوچیکش تو ذهنت می‌مونه.

خبر خوب می‌شنوی، فوری می‌گی: «خب حالا ببین آخرش چی میشه!»

رو چیزایی که ممکنه خراب بشه بیشتر تمرکز می‌کنی تا چیزایی که ممکنه خوب پیش بره.

وقتی بقیه خوشحالند، تو تو ذهنت می‌گی: «خیلی ذوق نکنید، هنوز معلوم نیست…»

برنامه‌ریزی برات سخت میشه چون همیشه فکر می‌کنی یه اتفاق بد وسطش می‌افته.
ریشه‌اش کجاست؟
معمولاً از اینا میاد:
خونه‌ای که توش زیاد نگران بودن («مواظب باش! خطر داره!»).

والدینی که همیشه بدبین بودن.
تجربه‌های سخت مثل بیماری، فقر، ناامنی یا اتفاقات ناگهانی.

یا اینکه از کودکی بهت یاد دادن «زیادی خوشحال نشو، چشم می‌خوره، خراب میشه.»
چرا اذیت‌کننده‌ست؟

چون حتی وقتی اوضاع خوبه، ذهن ولت نمی‌کنه و می‌گه:
«نه… یه چیزی درست نیست.»
در نتیجه لذت بردن سخت میشه، انرژی کم میشه و زندگی همیشه یه مقدار سنگین حس میشه.
چی می‌تونه کمک کنه؟

بدون حرفای کلیشه‌ای و درمانی خشک، یه سری کارای کوچیک اما مؤثر:

ادامه زیر تاپیک لایک کنین بالا بمونه ممنون

تصویر
۳ پاسخ

1. هر بار ذهنت میره سمت بدترین سناریو، یه سناریوی “معمولی” هم بنویس.
نه بهترین، فقط “معمولی‌ترین حالت ممکن”.

2. روزی ۲ دقیقه سه‌تا چیز معمولی که خوب پیش رفت رو بنویس.
نه مثبت‌نگری مصنوعی؛ فقط چیزایی که واقعاً اتفاق افتادن.

3. به خودت یادآوری کن: «این فقط یه فکره، نه واقعیت.»
ذهن این طرحواره خیلی قانع‌کننده‌ست، اما همیشه درست نمیگه.

4. یه نفرِ مطمئن پیدا کن که وقتی گیر افکار منفی افتادی، واقعیت رو یادت بیاره.
انگار یه نفر بیرون ذهن کمک می‌کنه ترازوی دیدت تنظیم بشه.

5. کارهای کوچک ولی قابل‌پیش‌بینی انجام بده.
موفقیت‌های کوچیک کمک می‌کنن ذهن کم‌کم از حالت “همیشه خطر هست” خارج بشه.

من یه زمانی که سرکار میرفتم هروقت سرکار غش غش می‌خندیدم بعدش پله برقی های مترو ارم سبز خراب میشدن، خیلی هم طولانی بودن فاجعه بود

یبار سرکار کلی خندیدیم بعد یادم به این موضوع نبود اصلا ولی وقتی رسیدم به مترو، پله برقیاش خراب شده بودن. دیگه حواسمم نبود کائنات برام درست میکردن و پله ها خراب میشد
حتی ازدواج کردم اومدم شرق تهران بازم این اتفاق تکرار میشد

من هروقت خوشحال و بیخیال میشم ی درد میاد سراغم از دهنم درمیاد واقعا بعد بهش فکر میکنم ب این نتیجه میرسم ،یا میترسم مثبت فکر کنم ناامید شم

سوال های مرتبط

مامان پسر وروجک مامان پسر وروجک ۲ سالگی
#ادامه طرحواره ها
🧠 طرحواره منفی‌گرایی:

طرحواره منفی‌گرایی (یا بدبینی) یعنی اینکه یه نفر همیشه نیمه خالی لیوان رو می‌بینه. یعنی چی؟ یعنی:

**"همیشه منتظر اتفاق بد بودن، حتی وقتی همه چیز خوبه!"**
😟 این طرز فکر چطوریه؟

آدمی که این طرحواره رو داره:

- مدام نگران اتفاقات بد آینده‌ست، حتی وقتی دلیلی برای نگرانی نیست.
- وقتی یه چیز خوب براش پیش میاد، سریع فکر می‌کنه که «الان یه اتفاق بد می‌افته که خرابش کنه!»
- به جای تمرکز روی چیزهای خوب زندگی، بیشتر روی مشکلات، خطرات یا اشتباهات تمرکز می‌کنه.
- ممکنه بگه:
- «اگه خوشحال باشم، حتماً یه بلایی قراره سرم بیاد!»
- «همیشه یه مشکلی هست، فقط هنوز پیداش نکردم!»
- «اگه همه چیز خوبه، یعنی یه جای کار می‌لنگه!»
🧒 این طرز فکر از کجا میاد؟

معمولاً از دوران کودکی. مثلاً:

- اگه توی خونه همیشه دعوا، بیماری یا مشکلات مالی بوده.
- یا اگه پدر و مادر همیشه نگران بودن و این نگرانی رو به بچه منتقل کردن.
- یا وقتی بچه بوده، یه اتفاق بد افتاده و یاد گرفته که «نباید زیاد خوشحال باشم، چون بعدش یه چیز بد میاد.»

### 🛠️ چطور می‌شه باهاش کنار اومد؟

- تمرین **شکرگزاری** برای چیزهای کوچیک و خوب زندگی.
- نوشتن **اتفاقات خوب روزانه**، حتی اگه خیلی کوچیک باشن.
- **چالش با افکار منفی**: مثلاً بپرسیم «آیا واقعاً دلیل منطقی برای این نگرانی دارم؟»
- کمک گرفتن از **روان‌درمانگر** برای شناسایی ریشه‌های این طرز فکر و تغییرش.
مامان پسر وروجک مامان پسر وروجک ۲ سالگی
#ادامه طرحواره ها
طرحواره های مربوط به نیاز سوم خود دوستی:
🧠 «طرحواره تأییدطلبی» یعنی چی؟

طرحواره تأییدطلبی یعنی یه جور باور یا حس درونی که آدم فکر می‌کنه باید همیشه دیگران ازش راضی باشن، تأییدش کنن، دوستش داشته باشن، وگرنه انگار ارزشش کم می‌شه.
💬 به زبان ساده:
یعنی کسی که همیشه دنبال اینه که بقیه بگن «آفرین»، «خوبی»، «دوستت داریم»، و اگه یه نفر ناراحت بشه یا انتقاد کنه، حسابی به هم می‌ریزه.
اگه یکی ازش انتقاد کنه یا دوستش نداشته باشه، حالش بد می‌شه و ممکنه حس کنه «بی‌ارزشه» یا «کسی نیست».
🔍 نشونه‌های تأییدطلبی

- نمی‌تونه «نه» بگه، چون می‌ترسه طرف ناراحت بشه 
- همیشه دنبال جلب رضایت همه‌ست، حتی اگه خودش اذیت بشه 
- از انتقاد خیلی ناراحت می‌شه، چون فکر می‌کنه یعنی «دوست‌داشتنی نیست» 
- زیاد خودش رو با بقیه مقایسه می‌کنه 
- تصمیم‌هاش رو بر اساس نظر دیگران می‌گیره، نه خواسته خودش🎯 چرا مهمه بشناسیمش؟

چون تأییدطلبی باعث می‌شه آدم خودش رو فراموش کنه، همیشه نگران باشه، و نتونه راحت زندگی کنه. شناختنش اولین قدمه برای اینکه یاد بگیریم:

- خودمون رو دوست داشته باشیم 
- بدون ترس از ناراحت شدن دیگران، حرفمون رو بزنیم 
- تصمیم‌هایی بگیریم که واقعا برای خودمون خوبه
مامان پسر وروجک مامان پسر وروجک ۲ سالگی
#ادامه طرحواره ها: طرحواره های مربوط به خود دوستی:
طرحواره ایثارگری:
## 🧠 توضیح ساده و خودمونی:
طرحواره ایثارگری یه جور «الگوی رفتاری» یا «باور درونی»‌ـه که معمولاً از بچگی شکل می‌گیره.عادت داری نیازهای بقیه رو همیشه مهم‌تر از خودت بدونی.
همیشه حواست به بقیه‌ست، اما کسی حواسش به تو نیست — چون خودت اجازه نمی‌دی!
🔹 نشونه‌های آدمی که طرحواره ایثارگری داره:
زود می‌فهمی دیگران ناراحتن و فوراً سعی می‌کنی حالشون رو خوب کنی.
وقتی کسی ازت چیزی می‌خواد، نه گفتن برات خیلی سخته.
اگر به خودت برسی، حس می‌کنی «خودخواه» شدی.
از «رنج کشیدن برای دیگران» حس خوبی می‌گیری یا فکر می‌کنی وظیفه‌ته.
گاهی خسته‌ای، ولی لبخند می‌زنی چون نمی‌خوای کسی ناراحت شه.
وقتی کسی ازت قدردانی نمی‌کنه، در دلت دلخوری ولی باز هم ادامه می‌دی
⚙️ این طرحواره معمولاً از کجا میاد؟
اغلب از دوران کودکی. مثلاً:
پدر یا مادری داشتی که همیشه ازت انتظار داشت «بزرگ‌تر از سنت رفتار کنی».

ادامه در پایین تاپیک لایک کنین بالا بمونه
مامان پسر وروجک مامان پسر وروجک ۲ سالگی
#ادامه طرحواره ها
طرحواره کمال گرایی
🧠 طرحواره کمال‌گرایی به زبان ساده:

طرحواره کمال‌گرایی (یا همان "کمال‌طلبی افراطی") یکی از الگوهای فکری ناسالمه که باعث می‌شه فرد همیشه از خودش توقع داشته باشه همه چیز رو بی‌نقص انجام بده. یعنی چی؟ یعنی:

- **همیشه باید بهترین باشم**، وگرنه شکست خوردم.
- **اشتباه کردن یعنی بی‌عرضگی**.
- اگر کاری رو کامل و بی‌نقص انجام ندم، اصلاً ارزش انجام دادن نداره
همیشه باید بهترین باشم**، وگرنه شکست خوردم.
- **اشتباه کردن یعنی بی‌عرضگی**.
- اگر کاری رو کامل و بی‌نقص انجام ندم، اصلاً ارزش انجام دادن نداره
پس چی شد: توی ذهنشون یه صدای درونی دارن که مدام می‌گه:

> «کافی نیست»،
«می‌تونستی بهتر باشی»،
«اشتباه کردی، نباید این‌جوری می‌شد».
یعنی هر کاری بکنن باز خودشون رو قضاوت می کنن و از خودشون راضی نیستن
🧩 این طرز فکر چه تأثیری داره؟

- باعث **استرس و اضطراب زیاد** می‌شه.
- فرد ممکنه **هیچ‌وقت از خودش راضی نباشه**، چون همیشه فکر می‌کنه می‌تونست بهتر عمل کنه.
- گاهی باعث **تعلل و اهمال‌کاری** می‌شه، چون فرد از ترس اینکه نتونه کار رو کامل انجام بده، اصلاً شروعش نمی‌کنه.
- ممکنه باعث بشه فرد *به خودش یا دیگران سخت بگیره*.
😣 ریشه‌اش از کجاست؟

اغلب از دوران کودکی میاد. مثلاً:

پدر و مادر فقط وقتی بچه رو تشویق می‌کردن که عالی باشه.

اشتباه کردن باعث سرزنش یا شرم شده.

یا محیطی بوده که «موفقیت» تنها معیار ارزش بوده.
مامان پسر وروجک مامان پسر وروجک ۲ سالگی
#ادامه طرحواره ها
آخرین طرحواره ی مربوط به نیاز خود مختاری و استقلال:
😤 طرحواره‌ی بی‌اعتمادی / بدرفتاری یعنی چی؟

یعنی یه باور درونی و ناخودآگاه که می‌گه:

> «آدم‌ها قابل اعتماد نیستن؛ اگه بهشون نزدیک شم، آسیب می‌زنن، تحقیرم می‌کنن یا ازم سوءاستفاده می‌کنن.»



این آدم از ته دلش حس می‌کنه که برای بقا باید همیشه مواظب خودش باشه چون «دنیا امن نیست».


---

🧒 از کجا میاد؟

از تجربه‌های دردناک دوران کودکی. مثلاً وقتی:

والدینش گاهی مهربون بودن، گاهی خشن یا بی‌رحم (رفتار دوگانه).

بچه رو مسخره یا تهدید می‌کردن تا مطیع بشه.

احساساتش رو بی‌ارزش می‌دونستن («گریه نکن، بچه لوس!»).

یا حتی در مواردی آزار فیزیکی، کلامی یا احساسی دیده.


کودک در این فضا یاد می‌گیره:

> «اگر احساساتم رو نشون بدم یا نزدیک کسی بشم، آسیب می‌بینم.»



پس برای محافظت از خودش، یه دیوار نامرئی می‌سازه به اسم بی‌اعتمادی.


---

🧠 این طرحواره در بزرگسالی چطور خودش رو نشون میده؟
🔸 ۱. همیشه گارد داره
مامان پسر وروجک مامان پسر وروجک ۲ سالگی
وقتی بچه حدود دو ساله میشه، تازه داره می‌فهمه که احساسات مختلفی مثل خوشحالی، ناراحتی، عصبانیت یا ترس وجود داره. اما هنوز بلد نیست این احساس‌ها رو درست بشناسه یا بیانشون کنه. نتیجه‌اش چیه؟ گریه، جیغ، لجبازی یا حتی کتک زدن، چون نمی‌تونه بگه "ناراحتم" یا "می‌ترسم".

حالا اگه ما از همون موقع کمکش کنیم که احساساتش رو بشناسه و اسمشونو یاد بگیره، مثلاً بگیم:

> "می‌بینم ناراحتی چون اسباب‌بازیت شکست"
یا
"عصبی شدی چون نوبت بازی نبود"،
بچه یاد می‌گیره احساسش رو با کلمه بیان کنه، نه با رفتار بد.



این کار باعث میشه:

1. اعتمادبه‌نفسش بالا بره چون می‌فهمه احساساتش مهم و قابل فهمه.


2. روابطش بهتر بشه چون یاد می‌گیره با حرف زدن مشکلاتش رو حل کنه.


3. کنترل هیجان پیدا کنه و کمتر لجبازی یا پرخاش کنه.


4. هوش هیجانی بالایی داشته باشه که در آینده براش خیلی مفیده — توی مدرسه، کار و حتی زندگی زناشویی.
در واقع، آموزش احساسات مثل یاد دادن الفباست؛ اگه از کوچیکی یادش بدیم، توی تمام مراحل زندگی ازش استفاده می‌کنه
البته حتما لازم نیست مثل واو به واو کتاب بخونید بلکه جملاتش رو تبدیل به زبون بچه کنین و از رو شکل ها میتونین بهش توضیح بدید
مامان سام مامان سام ۲ سالگی
برای مامانای خیلی حساس
از اول و ازل توگوشمون خوندن که مادر فرشته اس، نیکی به مادر و یجور قداست به مادر دادن
بله حاملگی و زایمان از سخت ترین کاراییه که یک زن میتونه انجام بده و خیلی قابل احترامه اما این که تو با زایمان یک نسبت بهت داده میشه برای تو قداست نمیاره ،،پس تو قدیسه نیستی تو یه مادری که با زایمان بچه تبدیل شدی به مادر
پس مامان عزیز انتظارتو از خودت به اندازه ی قدیسه ای که قراره کامل ترین آدم باشه نبر بالا
تو قبل اینکه مادر بشی یه انسان بودی با هزاران ضعف و مشکلات
و قرار نیست یهو با مادر شدن تموم اون ضعف ها تموم بشه و تبدیل بشی ب یه آدم عالی که نه بچشو دعوا میکنه نه سرش داد میزنه و نه خسته میشه و تماما محبته و بقول معروف قدیسه میشه...
قطعا یه تروماهایی در کودکیت داشتی که هنوزم تو وجودت هست و همینکه اونارو ۳۰درصد کم کنی خودش کلی هنره...
همین که اگه‌ ۱۰بار مادرت داد میزده تو ۵بار بزنی و امثالهم یعنی تو مادر آگاهی هستی و در تلاشی برای تربیت خوبه بچت..
به هرحال بچه ها هم گاهی لازمه داد زدن ببینن ،گاهی لازمه دعوا بشن...
پس لطفا کمتر خودتونو اذیت کنید کمتر احساس ناکافی بودن و مادر بدی بودن بگیرید و از جریان و مسیر رشد بچه ها لذت ببرید..
هیچکس کامل نیست و این ناکامل بودن نشونه ی مادربدی بودن نیست...
مامان پسر وروجک مامان پسر وروجک ۲ سالگی
زیر 7 سال آموزش مستقیم نداریم هر چی هست تو قالب اموزش غیر مستقیم برای کتاب ذکر شده در تاپیک قبلی از روش های زیر استفاده کنید:
💛 ۱. هدف اصلی: بازی و لذت، نه یادگیری مستقیم
بچه‌های زیر ۳ سال که الان بچه های ما توی این رنج سنی ان هنوز توی مرحله‌ای‌ان که با تجربه و احساس یاد می‌گیرن، نه با توضیح.
پس بهش نگو "بیا رنگ‌ها رو یاد بگیریم" 😅
فقط باهاش بازی کن، حرف بزن و ارتباط بگیر.
یادگیری خودش اتفاق می‌افته
💙 ۲. کتاب رو با حس و حال شروع کن
قبل از شروع، یه فضای آروم و شاد درست کن.
مثلاً بچه رو بغلت بگیر یا کنارت بشونه و بگو:
> «ببین امروز چه کتاب خوش‌رنگی داریم!»
«می‌خوای ببینیم توش چی قشنگه؟»
یعنی انگار داری باهاش یه ماجراجویی کوچیک میری، نه درس دادن.
❤️ ۳. فقط اسم نگو، احساس بساز
به‌جای اینکه فقط بگی:
> «این قرمزه، اون آبیه»
بگو:
«وای نگاه کن چه سیب قرمزی! شبیه اون سیبیه که امروز خوردی؟»
«آبیه! مثل آسمون، ببین قشنگه نه؟»
یعنی رنگ رو با چیزی واقعی یا احساسی ربط بده. این‌طوری توی ذهنش می‌مونه
ادامه زیر تاپیک