تجربه سزارین ۴🌸
فقط گف صدا بچتو شنیدی خندیدم گفتم اره....تایم عمل برای من خیلی طولانی بود همه میگفتن عملیه که زود تموم میشه ولی من حس میکردم ساعت هاست توی اتاق عملم
من رحمم دوشاخ بود حین عمل دکتره گف وای رحمشو ببینین چه خوشگله شکل قلبه و بیاین باهاش عکس بگیریم😂😂😂دیگه کلی عکس با رحم من گرفتنو گفتن حیفه برش بزنیم شکل قلبه
خلاصه تموم شدو گذاشتنم روی یه تخت دیگه و بردنم ریکاوری
اونجا خییییلی خوب بود انگار مرده بودم برده بودنم بهشت😂😂😂یه احساس خلسه داشتم هنوز بیحال بودم اونجا سکوت بود دردی نداشتم بچمم ک دنیا اومده بود خیلی حال داد
وقتی تونستم پاهامو تکون بدم بردنم بخش
دیگ شوهرمو مامانمم اومدن کنارمووووو رفتیم توی اتاق
اونجا گفتن پشتی نزار و سرتو تکون نده البته من ک کلی سرمو تکون دادم چون نمیشد
توی اتاق ک رفتیم خود پرستاره برام پوشک و شورت گذاشت و لباسمو دراورد لباس بخشو پوشوند که خیلی خجالت اورد بود😑😑😑😑😑گفتن تا ۸ ساعت چیزی نخور بعد با نسکافه شروع کن
۱۲ ساعت بعدم راه رفتم که مرگو جلو چشمم دیدم
ادامه بعدی....

۳ پاسخ

به سلامتی مبارک باشه ، یه جوری تعریف میکنی همین الان دوس دارم بزام😀

بسلامتی فارق شدی نینی خوبه چند هفته سزارین شدی

یعنی کنارم بودی میزدمت بخدا😂😐

مقالات مرتبط

نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه صحیح خوابیدن بعد از عمل سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
بازی با نوزاد
اهمیت بازی با نوزاد + ایده‌هایی برای بازی با نوزاد

سوال های مرتبط

مامان دیاکو مامان دیاکو ۸ ماهگی
#تجربه سزارین اختیاری پارت ۲
بعد اینکه سوند گذاشتن نوار قلب و سونو گرفتم و ساعت ۷ عصر منو فرستادن اتاق عمل خیلی استرس داشتم که واقعا کادر اتاق عمل عااااالی بودن کلی روحیه دادن واقعا ساعت ۸ بود که دکترم اومد و گفتن بشین آمپول بی حسی بزنیم اصلا نفهمیدم که خودش گفت دراز بکش من فهمیدم تموم شده یه احساس گرمی داخل پاهام‌بود بعد بی حسی دستامو از دو بغل بستن و پرده کشیدن جلوم و شروع کردن واقعا دکترم و کادر اتاق عمل عالی بودن که ساعت ۸:۲۰ دقیقه تاریخ ۲۴ فروردین پسر قشنگم به دنیا اومد و گذاشتنش بغلم بعد از به دنیا اومدن واقعا به شدت خوابم گرفته بود به دکترم گفتم‌ گفت بخواب خوابیدم فقط تکون هایی که به شکمم میدادن باهاش سرم تکون میخورد همینو متوجه شدم دیگه بردنم‌ ریکاوری ساعت ۹ تا ساعت ۱۰ بازم خوابیدم آخرش بیدارم‌کردن‌که پاهامو تکون‌بدم تا دکترمم در طول یک ساعت بالای سرم‌نشسته بود دیگه بردنم بخش….
مشاهده ۱ پاسخ
مامان ملوری🦢 مامان ملوری🦢 ۳ ماهگی
#تجربه سزارین

زایمان من اختیاری بود با اینکه زایمان دوم بود ولی زیر میزی دادم
روز زایمان خیلی استرس داشتم با همسرم و خواهرم رفتیم بیمارستان چون مادرم بچه هامون و نگه داشته بود اول همسرم کارای بستری رو انجام داد بعد من رفتم بلوک زایمان لباسامو عوض کردم بهم سرم زدن خیلی از سوند میترسیدم ولی درد نداشت فقط حس بدی بهم میداد مثل کلافگی رفتم طبقه بالا اتاق عمل خیلی ترسیده بودم سردمم بود بعد از پرسیدن چندتا سوال مثل گروه خونی و نداشتن بیماری بردنم اتاق شماره ۲ البته من فیلمبردارن داشتم و مدام از همه جام داشت فیلم و عکس میگرفت🤣نشستم روی تخت اتاق عمل اومدن برام امپول بی حسی بزنن یه لحظه حس کردم برق از توی پام رد شد به ثانیه نکشید بی حس شدم اون حس بد سوندم از بین رفت واقعا اونقدر درد و ترسی که میگفتن نداشت سریع خوابوندنم روی تخت یه پرده کشیدن جلوم از ترس شروع کردم به گریه کردن ولی همه دلداریم میدادن که نترس چیزی حس نمیکنی واقعا هم چیزی حس نکردم فقط انگار یکی داشت شکممو ناز میکرد حس خوبی داشتم یه دفعه صدای گریه دخترم اومد وای بهترین لحظه عمرمو برای بار دوم تجربه کردم اوردنش پیشم کلی بوسش کردم بعد از بخیه شکممو دوبار فشار دادن که بازم دردی حس نکردم بعد بردنم ریکاوری بعد از ۱۰ دقیقه بردنم توی اتاقم تا ۸ ساعت باز ناشتا بودم فقط سرم بهم میزدن بعد از ۸ ساعت گفتن مایعات فقط بخور بعدم اومدن سوندمو کشیدن من بلند شدم راه رفتم اولین بلند شدن واقعا یکم درد داشت ولی قابل تحمل بود
مشاهده ۳ پاسخ
مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 ۷ ماهگی
پارت ۳
تجربه زایمان سزارین
.
دراز کشیده بودم که ساعت عمل برسه . دکترم اومد و من یکم استرسم کم شد .
با کلی انرژی خوب اومد با صدای بلند و خنده صحبت میکرد و به پرستارا گفت ساعت ۷ بیاریدش اتاق عمل . چن دقیقه به ۷ همسرم و راه دادن اومد پیشم . ویلچر اوردن و نشستم روش . پرستارا همش دورم بودن .
از همسرم خداحافظی‌کردم و فیلم گرفت ازم و بردنم تو اتاق عمل .
توی اتاق عمل انگار وارد یه دنیا دیگه شده بودم . همه پرستارا پسر دختر با حال خوب حرف میزدن ک استرس نگیرم ‌ و هی میگفتن حال و احوال .
تا بردنم تو اتاق عمل
مشاهده ۵ پاسخ
مامان مهند مامان مهند ۲ ماهگی
پارت ۵ تجربه زایمان
کلا فک کنم ۴۰ دقیقه تو اتاق عمل بودم و بردنم ریکاوری که با کمال تعجب ۵ دقیقه بیشتر تو ریکاوری نموندم چون بهم گفتن پاهاتو تکون بده میگفتم نمیتونم اما میگفتن تکون خوردن انگشتات خیلی زود بیحسیه پرید و یه دردی مثل پریودی داشت میومد سراغم که بردنم تو بخش و بدیش این بود که باید خودم تلاش میکردم میرفتم رو تخت و من هنوز حسی نداشتم و اینا میگفتن خودتو بکش و اینجا اینقدر خودمو تکون دادم که شبش از درد سرشونه هامو گردنم درد بخیه هامو فراموش کرده بودم‌..اما تا اومدم تو بخش و برام دوتا شیاف گذاشتن دردم قابل کنترل بود و هر ۴ ساعت ۲ تا شیاف میزاشت خواهرم برام که اذیت نشدم.
مشاهده ۱ پاسخ
مامان نور 💫 مامان نور 💫 ۴ ماهگی
پارت پنجم..
ضربان قلبم بالا بود ک پرستاره گف نمیبرم بخش تا دکتر بیهوشی امضا نده ک من ترسیدم اونجا گفتم ن من حالم خوبه ک دکتر بیهوشی امضا داد گف بخاطر استرس ترسش خلاصه رفتیم بخش گفتم اخششش اتاق عمومی بود ک ۴تا تخت بود و تمیز بود جابجام کردن لباسامم عوض کردن و شیاف سرم
اینو یادم رفت بهتون بگم من از اول اول هعی میگفتم پمپ درد میخوام و تواتاق عمل بهم دادن و خیلی خوب بود هم تختیام درد داشتن ولی من ن
و اینم بگم یادم رفت بود ک نباید تکون میدادم سرمو و تکون دادم🥲🥲
مشاهده ۱ پاسخ
مامان الارا مامان الارا ۵ ماهگی
تجربه سزارین دوم بیمارستان دولتی ۲۹ بهمن
پارت سوم

بالاخره ساعت ۱۰ شد و بردنم اتاق عمل
کادر اتاق عمل خییلی بااخلاق بودن اصلا انتظار نداشتم اینقدر مهربون و با خلاق باشن اصلا حس ترس نداشتم تنها حس بدی که بود برای آمپول بی حسی بود
اومدن فوری آمپول بی حسی رو زدن و منو خوابوندن رو تخت کم کم پاهام گرم شد و بی حسی اومد تا بالای معده ام اونموقع بود که احساس حالت تهوع داشتم و حس میکردم شدیدا خوابم میاد
گفتم خوابم میاد گفتن بخواب اشکالی نداره
ولی زود خوب دم و دوباره حس حالت تهوع اومد سراغم بهم آمپول زدن و زود خوب شدم
بعد حدودا ۲۵ دقیقه دخترم بدنیا اومد 😍صداش بهم حس آرامش میداد
یه پرستار اومد بعد تمیز کردنش گذاشت زیر تاپی که تو بسته بستری بود و پوشیده بودم خیییلی حس خوبی داشت با بچه بردنم اتاق ریکاوری اونجا یه پرستار اومد و سینمو گذاشت تو دهن بچه و کمکش کرد تا شیر بخوره
نیم ساعت همونطوری روی شکمم خوابیده بود و شیر می‌خورد البته شیر که نه همون آغوز بود
بعدشم بردنم بخش و همراهم و صدا کردن بیاد منو بزاره روتخت
......
مشاهده ۶ پاسخ
مامان نــیــلا✨ مامان نــیــلا✨ روزهای ابتدایی تولد
پارت یک
تجربه سزارین
من چون عملم مرکز استان بود و من شهرستان بودم ساعت سه صبح راه افتادیم رفتیم به سمت مرکز استان و من پر استرس بودم ساعت شیش رسیدیم منو پذیرش کردن منم از شب قبلش چیزی نخورده بودم خیلی احساس ضعف داشتم خلاصه همه دکترا اومدن مریضاشونو عمل کردن جز دکتر من تا ساعت دوازده معطل شدم تا دکتر اومد بجز من ی نفر دیگه ام بود که دکترش دکتر من بود خداروشکر منو زودتر فرستادن برا عمل نمی‌دونم چرا اصلا دیگه هیچ استرسی نداشتم فقط خیلی گشنه و تشنم بود استرسم کلا رفته بود رفتم اتاق عمل چند دقیقه نشستم تا دکترم آماده شد صدام زدن رفتم تو ی اتاقی ی تخت وسط اتاق بود دوتا لامپ بزرگ ام بالا سر تخت
مشاهده ۲ پاسخ
مامان Nafasm 🎀🩷 مامان Nafasm 🎀🩷 ۶ ماهگی
#تجربه سزارین پارت دوم
بعد اومدن بچه رو گذاشتن کنار صورتم وای که نگم چقدر حس خوب داشت اون لحظه .... من قبل از عمل به دکترم گفته بودم که اگه میخوایید خون های شکمم رو فشار بدین لطفاً تو بی حسی باشه من بیهوشیم بره نمیتونم طاقت بیارم ولی دکترم اینقدر دکتر خوب و درجه یک و عالی بود که موقع عمل ساکشن انجام داد برام و همه خون ها رو خالی کرد و وقتی اوردنم توی ریکاوری اصلا کسی دست به شکمم نزد فقط من توی اتاق ریکاوری خیلی میلرزیدم همین دیگه هیچ حسی نداشتم چون ریکاوری خیلی سرد بود البته بگم پمپ درد هم توی ریکاوری اگه بخوایید بهتون وصل میکنن بعد ساعت ۱۰:۳۰ بردنم توی بخش که تا ساعت ۲ظهر من نمیتونم پاهامو تکون بدم و کاملا بی حسی روم بود
مشاهده ۶ پاسخ
مامان کیان🩵 مامان کیان🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۱
دکترم بهم گفته بود ساعت ده بیمارستان باش که برای ساعت دو میام اتاق عمل و کارت رو انجام بدم . من اون شب تا ساعت چهار نخابیدم . خلاصه ما ساعت ده بیمارستان بودیم و تا کار پرونده ها رو انجام بدیم ساعت دوازده و نیم شد . من تو اتاقی بودم که کلا دوتا تخت بودیم خداروشکر خیلی خوب بود . دکترم ساعت یک اومده بود و منم ساعت یک و نیم رفتم اتاق عمل . خیلی خیلی ترسیده بودم همین که رفتم تو اتاق عمل دکتر بی‌حسی اومده بود و امپول کمر کرخ رو واسم زد بنظرم درد داشت اما قابل تحمل بود.
مشاهده ۰ پاسخ
مامان زندگی مامان مامان زندگی مامان ۱ ماهگی
تجربه سزارین ۲
خب مامانا بریم سراغ ادامه داستان زایمان من
خانومه با ویلچر اومد نشستم رو ویلچر رفتیم دم آسانسور گفتن یه نفر میتونه فقط تا دم اتاق عمل باهاش بیاد که شوهرم اومد باهام رفتیم بالا منو تحویل پرسنل اتاق عمل دادن و بعدم شوهرم رفت پشت در اومدن باز فشار ازم گرفتن منو خوابوندن رو تخت و بردن سمت اتاق عمل
اونجا خیلی ترسیده بودم از دیدن اتاق عمل و وسایلی که اونجا بود حتی تختشم برا من وحشتناک بود
دیگه خوابیدم که دکتر بیهوشی و یه دکتر آقا دیگه که فک کنم جراح بود و دوسه تا خانوم و یه پرستار که بالا سرم پیشم بود
دکتر بیهوشی اومد پرسید چند ساعت ناشتایی که من از ساعت ۱۰ شب به بعد چیزی نخورده بودم تا همون موقع که حدودا فک کنم ۱۰ صب بود
که گفت هم میتونم بیهوشت کنم هم بی حسی کمر خودت کدوم میخوای
پرسیدم کدوم بهتره گفت از نظر علمی و پزشکی و نظر من و اذیت بعدش من میگم بی حسی که من گفتم پس بی حسم کنید
مشاهده ۶ پاسخ
مامان فندوق مامان فندوق ۷ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه زایمان سزارین
روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان اول رفتم زایشگاه ازم nstگرفتن گفتن خیلی انقباض داری درد نداری ک نداشتم بعد بردنم بهم انژیوکت وصل کردن و کلی شرح حال گرفتن و بعد سوند وصل کردن من از سوند خیلی میترسیدم و خودمو سفت میکردم ولی اصلا اونجوری ک‌فکر میکردم نبود ساعت ۸ گفتن آماده ای بریم اتاق عمل رفتم رو‌ولیچر بردنم اتاق عمل یکم محیطش برام ترسناک بود چون اولین بارم بود ولی زیاد استرس نداشتم کلی آدم اونجا بود هرکسی مشغول ی کار بود دکترمم اومد کمک کردن رو تخت نشستم گفتن کمر و گردنت رو خم کن آمپول بی حسی بزنیم من ترسی نداشتم از اون ولی چون دریچه نخاعی من تنگ بود یکم اذیت شدم و چند بار سوزن زد تا تونستن جای درستی پیدا کنه وقتی تزریق تموم شد پام شروع ب داغ کردن کرد درازم کردن و جلوم پرده کشیدن سرم وصل کردن حس میکردم چیزی روی شکمم میکشن گفتم من بی حس نیستم هنوز شکمم رو پاره نکنید گفتن نه نترس هنوز داریم بتادین می‌زنیم بعدش دیگه نفهمیدم کی شکمم رو پاره کردن صدای گریه بچم پیچید و دنیا مال من شد تمیزش کردن آوردن کنار صورتم بوسش کردم بعد بردنش لباس تنش کنن..بعد حس کردم حالت تهوع دارم گفتم بهشون ی آمپول تو سرم زدن اما خوب نشدم و بالا آوردم بعدش باز گفتم سردردم بهم آرامبخش زدن دیگه چیزی نفهمیدم یهو چشامو باز کردم دیدم چنتا مرد می‌خوان بزارنم رو تخت دیگه ببرن ریکاوری تقریبا یک ساعتی تو ریکاوری بودم دوبار اومدم شکمم رو فشار دادن ک چون بی حس بودم زیاد درد نداشت بعدش هم بردن بخش و پسرم رو آوردن برای شیر خوردن ..در کل از انتخابم راضی ام بازم برگردم عقب سزارین انتخابمه الآنم درد ندارم ۸ ساعتی شیاف میزارم تو بیمارستان هم پمپ درد داشتم که اصلا دردی حس نکردم
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان دلآنا مامان دلآنا ۳ ماهگی
تجربه سزارین من دوشنبه رفتم پیش دکترم دکتر بهم نامه داد گفت فردا ساعت ۴ عصر چیزی بخور دیگه هیچی نخور منم دیگه وسایل هامو جمع کردم حرکت کردیم سمت بیمارستان یه ساندویچ مرغ و دلستر هم خوردم دیگه رفتیم بیمارستان پرونده مو گرفتن خواهرم فرم هارو پر کرد همسرم اومد امضا انگشت زد دیگه دکترم ساعت ۱۱ شب بردتم اتاق عمل نمیدونید تو راهرو که میرفتم اتاق عمل چه استرسی داشتم وقتی رسیدم دکتر بیهوشی اومد خیلی خانوم مهربونی بود باهام کلی حرف زد دیگه سوزنو زد شروع کرد پاهام به بی حس شدن حالم داشت بد میشد حالت تهوع شدم همه چیو کامل حس میکردم اما بی حس بودن پاهام دخترمو در آوردن آوردن جلو صورتم نگاهش کردم دیگه بردنش خودمم بردن اتاق ریکاوری یه ۱۰ دقیقه اونجا نگهم داشتن دیگه بردنم بخش صبح شدو دیگه درد من شروع شد خیلی گریه میکردن نمیتونم خودمو تکون بدم دیگه بزور عصر منه بلند کردن نمیتونستم فقط گریه میکردم خلاصه که خیلی سخت بود
مشاهده ۱۱ پاسخ
مامان شاهان کوچولو مامان شاهان کوچولو ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳
بعدش بردنم ریکاوری خیلی سرد بود ولی من هیچ دردی نداشتم و هنوز بی حس بودم پاهام عین میخ چسبیده بود زمین چون گفته بودن سرتو‌ تکون نده سر درد میشی منم تکون ندادم . من همش استرس داشتم ک الان میان شکممو ماساژ میدن همش استرس داشتم چون شنیده بودم بعد عمل شکمو ماساژ میدن ولی اصلا از این خبرا نبود ماساژ ندادن 😍دست ب شکمم نزدن بعد نیم ساعت منو اوردن بیرون ببرن بخش شوهرم و. مامانم دم در بودن با خوشحالی اومدن حال منو نینی و پرسیدن بعد رفتیم بخش پرستارا اومدن بهم دو تا شیاف زدن بهم شورت توری پوشوندن😂اسم شورت بلد نیستم پوشک زدن و رفتن من پنج شش ساعت بی حس بودم ینی‌ از ساعت ۱۰ تا ۴ عصر بی حس بودم بعدشم ک‌ بی حسیم رفت اومدن گفتن مایعات شروع کن بخور بعدشم غذا گفتم باشه چن لیوان نسکافه و چایی خوردم بعدشم اومدن گفتن راه برو بازم میترسیدم راه برم استرس داشتم اومدم پایین راه رفتم حتی ی ذره ام درد نداشتم😂مثل اینکه پریود باشی و پاشی راه بری البته اینکه من پمپ درد ام داشتم شاید بی تاثییر نیست بعد اونم ک دیگ هیچ دردی نفهمیدم فرداش ک میخواستم مرخص بشم بخیه هامو ضد اب کردن گفتن میتونی بری حموم بعد دو روز بکن چسبو بخیه هاتو هر روز بشور و بعدشم پماد بزن و داروهاتو مصرف کن گفتم باشع راستی شبش از پسرم ازمایش زردی ام گرفتن نداشت شنوایی سنجی ام‌ مشکلی نداشت بعدشم من ترخیص شدم اومدم خونه الان شش روزه زایمان کردم هیچ دردی نداشتم تو بخیه هام گاهی اوقات عین درد پریودی شاید اونم خیلی کم ولی من از پری شب یخورده سر درد میشم با اینکه سرمو تکون ندادم اونم حس میکنم از بی خوابی باشع خلاصه ک‌ عالی بود زایمانم دکترمم فاطمه مردی بود خیلی راضی ام ازش بهترین انتخاب واسه زایمان سزارینه😍
مشاهده ۸ پاسخ
مامان فرهان💙نورهان💖 مامان فرهان💙نورهان💖 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین ۱ 🌸
۳۶ هفته و ۱ روز بودم که صبح بلند شدم برم سونو بیوفیزیکال(چون همیشه وزن بچم کم بود و اینا باید هرهفته سونو میدادم) توی سونو گف آب دور بچه صفره!!!!!گفتم صفرررررر؟گف بعضی جاها ۴ ولی در کل کمه و ختم بارداری....من شوکه شدم چون اصلا حس آبریزش نداشتم و مثل همیشه تا صبح صدبار رفته بودم دستشویی،گف چطور نفهمیدی حرکت بچه کم شده؟گفتم اخه همیشه صبحا کم بود حرکاتشو میخوابید بعد خودشو می کشید مثل همیشه بود...خلاصه گفتن برو آمینوشور بده که مثبت شد و سرییییع لباس اتاق عمل اوردن گفتن بپوش زود برو اتاق عمل،مثل چییی ترسیده بودم دستو پام میلرزید اخه اصلا آمادگیشو نداشتم هیشکی باهام نبود
زیر لبم هی میگفتم خدایا خودت کنارم باش هیشکی کنارم نیست من میترسم...لباس اتاق عمل دادنو گفتن هرچی داری بزار کنار همراهت ک اومد میدیم میبره
ادامه بعدی.....
مشاهده ۳ پاسخ
مامان دلارز🐥🥹 مامان دلارز🐥🥹 ۴ ماهگی
من بعد عمل با این ک هم خیلی حرف زدم هم سر و گردنمو خیلی تکون دادم خداروشکر سردرد و کمردرد نشدم
دیگ بعد چند ساعتی اجاره خوردن مایعات دادن و گفتن راه برو
نگم براتون وااای اولین راه رفتن بعد سزارین وحشتناک تربن قسمت بود
ماساژ شکمی هامم موقعی ک هنوز بی حس بودم انجام دادم ک دردی نداشت فق یکیش درذ داشت اونم بخاطر این بود ک بی حسی تقریبا رفته بود

فق اولین راه رفتن خیلی سخته با این سونو های مسخره
سوند واسه من خیلی دردناک بود خیلی سوخت اولش ک گذاشت قبل اتاق عمل
مشاهده ۳ پاسخ