دچار غم‌ نیابتی شدم 🥺🍬
الان که باید به فکر این باشم که بعد سرکار زود برم به مهمونی برسم که دیر نشه طبق معمول
نشستم یه گوشه و دارم غصه میخورم 🙃
برای تنهایی آدما ، برای تنها بودن بعضی از عزیزام 🙃
غصه ی اینکه خدایا ببین من بین خانواده و عزیزام ولی فلانی تنهاست
دلم شور میزنه ک فلانی رفته فلان جا دوره مادر و پدر کنه نداره حتی از همین چندتا دوستاشم دور شده این شبا و تنهاست 🚶‍♂️
شایدم خودم دلتنگ شدم غمه شون افتاده به جونم 🫠
مادر بزرگ درونم با دختر نوجوون درونم هزارتا غم و دلشوره به جونم انداختن🥺❤️‍🩹
به نظرم به جای غم نیابتی باید بگیم غم‌نباتی 😅🥲♥️

تصویر
۲ پاسخ

چه دل مهربونی داری شما گلم
قدر بدون

مرض در بدر من ازت ماشین میخواما چراسین‌نمیکنی😒😒😒😒😒

مقالات مرتبط

وابستگی کودک به مادر
وابستگی نوزاد و کودک به مادر از چند ماهگی است؟ | علائم و ر...
افسردگی در کودکان
افسردگی در کودکان | علائم، دلایل و بهترین روش‌های درمان
چگونه کودک را از پوشک بگیریم
چگونه کودک را از پوشک بگیریم ؟+ فرآیند سه روزه
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری

سوال های مرتبط

مامان 💙❤️آرمان ❤️💙 مامان 💙❤️آرمان ❤️💙 ۳ سالگی
⛔️️ تحت هیچ شرایطی وقتی پدر و مادری در حال دعوا کردن با فرزندشان هستند، از کودک طرفداری نکنید


چون کودک احساس تنفر بیشتر از پدر و مادر خود تجربه می‌کند.
کودک خیلی زود احساس می‌کند که افراد بهتری نسبت به پدر و مادر در دنیا وجود دارد و قدرت و اقتدار پدر و مادر از بین می‌رود.


حواسمان باشد با یک اقدام کوچک، که به نظر خودمان برای لحظه‌ای به کودک کمک می‌کند، اثرات منفی مهلکی به جا نگذاريم...
مشاهده ۳ پاسخ
مامان علی و حسین مامان علی و حسین ۲ سالگی
پارسال یه همچین شبی داشتم ساک میبستم که ۸ صب برم بستری شم واسه زایمان
که خیلی یهویی ساعت ۳ صبح دردم گرفت و راهی بیمارستان شدم
یه سال گذشت از روزی که برای دفعه دوم مادر شدم🥲
یکسال سختتت 🥴
به معنای واقعی کلمه به فنا رفتم تو این یکسال ولی خوشحالم که تونستم از پسش بربیام🥲🥺
بچه ای که اوایل نمیخاستم نگهش دارم الان همه‌ی جونم شده
خیلی شیطون و شروره پدرمو داره درمیاره ولییی عاشقشم🥺❤️
مشاهده ۷ پاسخ
مامان هامین مامان هامین ۳ سالگی
پسرم، عزیزترینم

با تو بودن احساس قشنگی در من به وجود می‌آورد که به هیچ عنوان قادر به توصیفش نیستم.

شنیدن صدای دل‌نشینت گرمایی را در وجودم بیدار می‌کند که هرچه درد و غم هست را از من دور می‌کند.

دیدن چشمان زیبا، شیطون و مهربانت در من شور زندگی به وجود می‌آورد.

دستان کوچک و کودکانه‌ات وقتی که به دور گردنم حلقه می‌زنند مرا با خود به دنیایی می‌برند که هیچ چیز را با آن معاوضه نخواهم کرد.

حرف زدن و درد دل کردن با تو آرامشی دارد که همه‌ی چیزهای دیگر را از یادم می‌برد.

عزیزترینم، از صمیم قلبم دوستت دارم و بهترین‌ها را برائت آرزومندم.

روز جهانی پسر مبارک
مشاهده ۶ پاسخ
مامان گلسا مامان گلسا ۲ سالگی
امروز مادرشوهرم گفت ، گلسا رو از ۶ ماهگی ( من از‌پایان ۸ ماهگی رفتم سر کار گزاشتم پیششون) که میزاشتی اینجا موقع بردنش با چشماش به من التماس میکرد نزار منو ببرن. من غم دنیا می شینه توی دلم با این حرفاش.... گناه من مادر شاغل بودنه که باید یکی بهم بگه بچه ات میخواست پیش من بمونه با تو نیاد.
مشاهده ۴ پاسخ
مامان ماهان🌙🫀👶🏻 مامان ماهان🌙🫀👶🏻 ۲ سالگی
باپسری که همیشه موقع رسیدن به مهمونی خوابش میگیره باید چیکار کرد؟؟تازه معتادم هست به پستونک با سلیقه خودش رفته با باباش خریده🫠🫠چون قایم کردم که نبینه بخوره این مدلی بهتره یا اونت؟از موقع تولدش تاالان فقط چیکوو و اونت دادم این بیبی لندِ
مشاهده ۲ پاسخ
مامان آسنا مامان آسنا ۲ سالگی
دخترم وقتی تنها یه دی شش رو میگه وقتی هوش به بازی هست نمی که به نظرتان زمان از دیش گرفتن هست وقتی تنهاست هردودیشش رو میگه یا مثلا بهش میگم جایزه بهت میدم ویشنو بگی زود میگه؟؟ چه کار کنم
مشاهده ۱ پاسخ
مامان حُسنا مامان حُسنا ۲ سالگی
یعنی افتضاح ترین حسی رو دارم ک یک زن و یک مادر میتونه داشته باشه…
از شوهرم خسته شدم
از زندگیم خسته شدم…
مادر شدم اما ذره ای شبیه به چیزی ک فکر میکردم برای بچم مادری نکردم
تنهای تنهام، خودمم و دخترم
بچم انقدررررر بهونه میگیره و جیغ میزنه سر هرچیزی قشقرق به پا میکنه اصلا دیگه مغزم کشش صداش رو نداره
نمیدونم چیکار کنم دیگه😭واقعا کم اوردم
نمیخوام مامانه عصبی یا حرصی‌ای باشم ک یه بچه مثل خودم بار بیارم، دوست ندارم بهش آسیب روحی بزنم ، اعتماد بنفسش رو خورد کنم و روحیاتش رو از بین ببرم ولی واقعا کم اوردم😭
نمیدونم چیکار کنم ک خودمو کنترل کنم، دوباره مثل قبلم انگیزه داشته باشم و به زندگیمو خودمو دخترم برسم😭
دلم هم برای بدبختی و تنهایی خودم میسوزه هم برای دخترم ک گیر مادره عصبی‌ای مثل من افتاده😭😭😭از خودم متنفرم
تو هیچ چیزی هیچ وقت درست نیستم😭
مشاهده ۱۳ پاسخ
مامان محمداحسان مامان محمداحسان ۲ سالگی
سلام عزیزان من یه مدته فکر بچه دارشدن مثله کنه افتاده ب جونم دوتاهم گل پسر دارم تموم دنیامن ولی خیلی دوس دارم یه دختر هم داشته باشم
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان آیوار مامان آیوار ۲ سالگی
اینستاگرام رو که باز میکنی همش راجب اوتیسم هس ترس به جونم انداختن، خیلی از علایم رایجی رو که همه ی کودکان انجام میدن هم نوشتن نشانه ی اوتیسم هستش اه
مشاهده ۶ پاسخ
مامان علیرضا مامان علیرضا هفته سی‌ام بارداری
سلام خانما یه سوال شما هم شب ها با خواب رفتن بچه مشکل داریدبچه من به سختی میخوابه هیچ وقت قبلی که ما بخوابیم خواب نمیره حتما باید همه جا تاریک بشه که بدونه باید بخوابه وگرنه هیچ و اینکه این شربت پدیابست برای تنظیم خواب واقعا تاثیر داره و فکر کنم برای سه سال به بالا باشه نه؟
مشاهده ۹ پاسخ
مامان samyar 👼 مامان samyar 👼 ۲ سالگی
از وقتی پسرم دنیا اومده همه ی فکر و ذکر من این بود ک کمی بزرگتر بشه برم سرکار
بعد دو سال و نیم بالآخره تصمیم گرفتم ک برم رفتم یه جا فرم پر کردم
یه کار عالی با حقوق خوب بیمه و مهمتر از اینا اینک پسرمم میتونست پیشم باشه
امروز از صبح بیدار شدم با ذوق آماده شدم و رفتیم ساعت دوازده به مدیریت گفتم دیگه نمیام ممنون
انقدر ک این بچه منو اذیت کرد گریه داد و بیداد
خلاصه ک شاغل بودن و بوسیدم گذاشتم کنار حتی دیگه فکرشم نمیکنم
مشاهده ۱۱ پاسخ
مامان عشقام مامان عشقام ۶ سالگی
میگم این چندروز خیلی فکرکردم راجع به این که برم سرکار یانه دیدم مثل زمانی که میخواستم تصمیم بگیرم ازدواج کنم یانه شده همیشه باخودم میگفتم چرا بچه ازدواج کردم و واقعا هنوزم مطمئن نیستم از تصمیمم چون دغدغه هاو سختیای زیادی برام داشت وهمسرم اخلاقای بدش زیاده اما اونموقع من همش به شیرینیاش فکرمیکردم که ای وااای عروسی میکنی مورنگ میکنی برای شوهرت ارایش میکنی با چهارتا رمانتیک بازی که توفیلما دیده بودم اماخیلی سختهو این چیزاهم اونقدرا خاص نبود به نظرم الان... حالاهم همش به موقعیت اجتماعی سرکاررفتن هدف داشتن هرروز تواجتماع رفتن وتجربه های جدید و.. پوووولش البته و این که اینهمه سال پس درس خوندم واسه چی فکرمیکنم اماااا اونطرف قضیهههه اینه که من همین الانشم زیر بار کارای خونه بادوتا بچه پشت سرهم له لهم بزووووور میرسم به کاراااام به سختی زندگیمو فقط رد میکنم هیچکسو ندارم بچمو بهش بسپارم و حساااااس ترین مادرروزمینم که یه بارم غذای بیرون به بچش نداده و بیشترین تایمی که از بچهاش دور بوده بجز زایمان دومم یک ساعت دکتر و نیم ساعت ارایشگاه اونم چندوقت یکبار بوده به سختی اصلا از من حساس تر نیست موندم چطور بازم این فکرتوسرمه که برم سرکار هم اینورو میخوام هم انورو ببین کارخونه هم دوس دارم از مرتب کردنو غذای تازه به بچه دادن وباهاشون بودن لذت میبرمااا اماخب کی تنوع دوس نداره یا پول برااای خودش که شوهرش یه قهر کنه دلت بمونه پیش فلان ماتوولباس... از طرفیم مثل همون ازدواجه که الان یکم پشیمونم بابت سختیاش میگم شاید بعدا سنم بالاتر رفت بچهام بزرگتر شدن پشیمون بشم که چرا نرفتم واسه خودم سرکار یا اگه برم شاید پشیمون بشم که اگه بالاسر بچم میموندم بهتر بود.... هیچوقت تو دوراهیام نمیتونم تصمیم بگیرم
مشاهده ۱۳ پاسخ
مامان Roza مامان Roza ۲ سالگی
از دست شوهرم خسته شدم هرچی و به دخترم میگم نه هر کاری و میگم نه انجام نده پشت من به دخترم میگه برو انجام بده اونم جدیدا شکایت من و میکنه تا بهش میم فلان چیز خوب نیست الان وقتش نیست نمیدم میره به شوهرم میکه مامان فاان چیز و نمیده یا فلان کار و نمیزاره انجام بدم اونم بهش میگه بیا من بهت بدم یا میگه برو انجام بده
علنا من و کوچیک میکنه بچه به حرفم تره خورد نمیکنه خسته شدم از نفهمیاش خستههههههه
شب بهش میگم تو تخت جای بازی نیست بازی کردید بسه بازیای خطرناک میکنن بعد که بچه داره خوپشو پرت میکنه من عصبانی میشم چون نزدیک از تخت با مخ بیوفته پایین بچه رو بغل میکنه به من میگه پدر سگ مادر فلان بعد به بچه میگه ریه نکن بابا عیب نداره خودم هستم
بچه ام تا اخر شب از من فرار میکنه که میترسم مامان نیاد و از این حرفا
واسم مهم نیست بچه میوفته دنبالش از این که من و خراب میکنه و دارم با یه مرد نفهم بیشعور که خیر سرش مدیره و تحصیل کرده اس و ریده با این شعور و شخصیتش زندگی میکنم خسته ام خیلی خسته ام
مشاهده ۲ پاسخ
مامان آراد مامان آراد ۲ سالگی
سلام دوستان
بخدا خسته شدم از دسته پسرم دسته بزن که داشت به کنار الان یک ماهه به شدت لجباز و نق نقو شده واسه یک چیزه کوچیک الکی یک سااااعت گریه میکنه امشب از سره شب واسه یک خمیر گریه کررررد تا همین الان باباشو اذیت میکنه منم میبینم باباش دعواش میکنه عصبی میشم سره پسرم خالی میکنم امشب جونم به لبم رسید زدم رو پاش خوب گریه کرد بعدم خوابید
یعنی بخدا هیچ جا دلم نمیخواد برم با بچه ها نمیسازه همش میزنه همه بهش میگن وحشی دورهمیا که جرعت ندارم ببرم از بش که بچه هارو اذیت میکنه براش کوچیک بزرگ نیومده از حرفه مردم هم بدم میاد ناراحت میشم بابا مگه دسته این بچه اینجوریه
مشاهده ۱ پاسخ
مامان مارتیافرفری🤴🏻 مامان مارتیافرفری🤴🏻 ۲ سالگی
هیچوقت فک نمیکردم روزی برسه اینقد عاجز تو پروسه (مادری کردن) بمونم🥺💔
هروقت کسی ازینجور تاپیکا میذاشتم قلبم یخ میزد از ترس
ولی خودم شدم همون مادر بی رحم😔👊
نمیدونم چیکار کنم
روزی چنبار داد میزنم سر پسرک🪽
حتی بگم زدمش😭
خیلی استانه صبرم پایین اومده بی دلیل بهش میپرم
منی که تو صبوری کردن گندشو دراورده بودم
حالا شدم بدترین مادر دنیا
میدونم اثرات تخریبشم خودم میبینم
قبلا از همه چالشای سخت . با کمک راهای روانشناسی سالم عبور میکردیم
ولی حالا... انگار طلب مو از این بچه میخوام
هرچیم خودمو تمرین میدم
بخودم میگم تنها پناه این بچه منم ولی انگار گوش و چشم و عقل و قلبم نمیفهمه
کسایی که تو این شرایط مشابه بودین چیکار کردین
دیگه گفتم ارامبخش بخورم🥺❤️‍🩹
لطفا اگه دوسداشتید دعا کنید برگردم به همون مادر عاقل و صبور 💔🫂
به شدت از خودم بیزارم........
مشاهده ۲۶ پاسخ