مامان توت فرنگی مامان توت فرنگی هفته دهم بارداری
مامان بچه هـام👦🏼👧🏼 مامان بچه هـام👦🏼👧🏼 هفته هجدهم بارداری
داشتم به گذشته فکر میکردم…
داشتم به شبایی فک میکردم که با خودم گفتم مطمئنن امشب شب آخر زندگیمه و دیگه تحمل ادامه دادن ندارم،اما اون شب صبح شد و اون دردا کمرنگ تر شدن…
داشتم فک میکردم،به ۳سال پیش وقتی پسرمو باردار بودم و خانواده همسرم سر چیز الکی باهام دعوا افتادن و جوری بهم شوک وارد شد که خوابیدن رو فراموش کردم و هر لحظه فک میکردم این درد این دعوا فراموش نمیشه اما شد…
داشتم به ۸ ماه پیش فکر میکردم که وارد خونه پدریم شدم و جسم بی جون پدرمو لایِ كفن ديدم و تا صبح كنارش خوابيدم و زار زدم و فكر ميكردم هر لحظه امكان داره قلبم از حركت بياسته و بميرم اما نمردم و اون شبم گذشت…
داشتم به روزاي بعد مرگ پدرم فكر ميكنم كه اوج اختلافم با همسرم بود و بجاي درك شدن از طرفش به بدترين شكل طرد شدم و فك ميكردم ديگه هيچوقت نميتونم دوسش داشته باشم و آخراي زندگيمه،اما نبود و الان جونمم واسش ميدم…
ميخوام اينو بهت بگم دوستِ من،همه ي حال بديا گذراست،حتي اگه تو سياهي مطلقي بدون ميگذره و شايد فردا نور بتابه به زندگيت🩵
پس نااميد نشو🦋
مامان mahlin&fandogh مامان mahlin&fandogh هفته شانزدهم بارداری