مامان نیلا مامان نیلا ۱ سالگی
مامان نازنین مامان نازنین ۳ سالگی
آقا من امروز بعد از ظهر با شوهرم دعوامون شد اونم ببین چطور وچی مقصر ایا منم

شوهرم سرما خورده بعد ما ناهار خواستیم بخوریم و اون گفت من سرما خوردم با شما نمی خورم بزار جدا بخورم بچها نگیرن گفتم باشه تا من برم دخترم را بر دارم خودش رفت نشست خورد ورود بلند شد دخترم گریه میکرد بره بغلش گفتم خوردی غذاتا ولش کن برو غذاتا بخور شروع کرد به زل زدن به من گفتم شناختی خوب برو بشین غذا تا بخور بعد بیا بگیرش
برگشته میگه دیگه خسته شدم این از غذات این از زندگی کردنت تو زن نیستی تو لیاقت خوبی نداری به خاطر بچها تحملت میکنم هر چی گفتم درست حرف بزن گوش نکرد منم در جواب گفتم تو اونقدر شعور نداری که درست حرف بزنی حتما تو خانواده شما کسی با زن درست رفتار نکرده مقصر تو نیستی بعد حرف بدی زد به پدر و مادرم منم گفتم به پدر و مادر خودت برسه و چند تا دیگه بعد به چیزش برخورد و گفت چرا پدر و مادر من مرده هستن حرف میزنی
گفتم چه ربطی به مرده زنده داره احترام احترام میاره، بعد میگه به خاطر بچهام تحملت میکنم ببینی کی من دستم باز بشه با چاقو دهنت را پاره کنم گفتم در شان تو همین کار بر میاد البته اینم بگم قبلا من چیزی نمی گفتم اما الان وقتی میگه دیگه جواب میدم
حالا شما باشید چه رفتاری میکنید ایا سکوت میکنید دلم میخواد به خواهرش بگم چه آدم گندیه اما نمیدونم کارم درسته یا نه
مامان ریحانه و محمد مامان ریحانه و محمد ۶ سالگی