مامان امیرمحمد مامان امیرمحمد ۲ سالگی
بعد23سال زندگی توغریبی وتویع کوچه باقومای شوهرم کلا ی کوچه پررربردیم ک شرررروبی معرفت بودن ک خیلیی سختیاااکشیدم چ کتک هاازشوهرم خوردم ک چراکوتاع نومدی حتی اگرحق باتووبچع هات بودع طایفه تیروتفنگی ودعوایی بودن حالا ک اومدم شهرپدریم درجریانیدک چندخیابون ازخانوادم دورم و میدونید ک شوعرمم اذیتم میکنع واسع رفتن خونع های ابجی وداداشام اینقدرشرط وشروط برام میزارع ک بعدچندوقت اجازه میده ک برم دیگه خیابون رفتن باهاشون ک اصلا اجازع نمیده خلاصع ک باید هفت خوان رستم راردکنم ک بزارع برم خونه هرکدومشون ک شوعرم میگه حالا جالبتر اینجاست ک وقتی خونه ابجیام میرم ن زودب زودمیگم ک دیررر هردفعه خونع هرکدومشون یااخم شوعراشون توهمه انگاررفتیم خونشون بارکنیم یابچه هاشون.هردفعه دلم خون میشه وناامیدبغض میکنم امروزبراتون بگم شوهرم من وپسرکوچیکم راگذاشت خونه یکی ازابجیام پای نهاربودیم ک پسرم حرف زشت ب اون بچه ابجیم زد گف ک و ن ی ک یهویی دامادمون ب پسرم باتندی گف بی تربیتتت. پسرمم رف تودسشویی گریع کرد دلم گرف وپای سفرع بلندشدم دیگع قعرکردم پای سفرع نرفتم فقط گفتم ممنون من سیرشدم جمع کنین سفرع را. ماجای من بودین چکارمیکردین