تجربه زایمان طبیعی 2


خلاصه بستری شدم و دردهام بیشتر میشدن
سرم وصل کردن هر یک دقیقه یک بار نوار قلب فلان فلان
اصلا یادم میاد و باور میکنم نجات پیدا کردیم خود پسرم میگم خدایا شکرت خیلی سخت بود خیلی
دیگه خلاصه. دردهام بیشتر میشدن و بیشتر معاینه و میگفتن تغییر نکردی و من دردها غیر قابل تامل بود هی میگفتم بیایین کمکم بیایین نجاتم بدین حالم بده کمک خانم دکتر
انگار ن انگارشون. سرم فشار وصل کردن بیشتر بیشتر بیشتر تر شد دردهام و با مشت میزدم ب سرم موهامو میکشیدم جیغ میزدم اندازه این بیمارستان. فقط میگفتم مامانم مامانمو صدا بزنید اونم میومد حالش از من بدتر منو میدید ولی دستمو میگرفت خیلی خوب بود موقعی دردها میومدن بی اختیار میشدم از همه چی
فقط دوست داشتم برم واژنم. و کمرمو خود اب گرم بشورم و نمیزاشتن
دردها میومدن من هی بالا پایین میکردم گریه جیغ
دیگه جیغ هام بیشتر میشدن پدرم و داداشم و همسرم میخواستن بیان منو ببینن پشت در گریه میکردن واسم
مامانمم که هیچی
فقط میگفتم کمک کنید کمک تورخدا نجاتم بدین
خلاصه امپول پشت سر هم میزدن دردها بیشتر
خلاصه نمیدونم چی واسم کذاشتن گفتن فول شدی و خود دو نفر اومدن بالا سرم یکی دست تو پاژنم میکرد یکی رو شکمم رو فشار میداد
منم با اینکه حواس سر خودم نداشتم میگفتم رو شکمم فشار نیارین بچم میمیره بچم دعنمو میگرفتن تا جیغ نزنم
خلاصه میگفتن زور بزن کله اش دیده میشد و اماده بودم واسه زایمان
خلاصه با یکم معاینه اینا بردن رو تخت زایمان
یکی از پایین یکی از بالا یکی از پهلو بهم فشار میاوردن دهنمو میگرفتن خدا ازشون نکذره اینقدر خودمو و بچمو اذیت کردن خدا نبخشتشون
خلاصه با یکم زور اینا با هزار تا بدبدختی پسرم بدنیا اومد

۱۴ پاسخ

چه رفتارای عجیبی میکردن پرسنل 😑

اولین باره میشنوم ک پرستارا دهن ادمو میبندن و هر کدومشون از ی طرف فشار میارن خودمم طبیعی بودم ولی اصلا چنین چیزی ندیدم و اولین باره میشنوم

من تا ۷ سانت درد نداشتم:/

خدابهتون رحم. کرده
خداروشکر بخیرگذشت

وای خدای من🥺🥺من انقد از زایمان طبیعی میترسم خدامیدونه
فکرشو میکنم میگم من طبیعی بزام میمیرم

آخ بمیرممم ک چقد حست آشنا بودهه
چقد انگار خودم بودم سر دخترم ب این شکل درد میکشیدم همسرمو مادرم و مادر شوهرم پشت در از داد من گریه میکردن
اماما و صدا میکردمم حلالیت میگرفتم تلفنی از همسرممم خیلییی بد بوود اونام میردن رو ران پاهام میگفتن ساکت
خیلی تجربش درد اور بود ولی دخترمو ک دادن بغلم خیلی خوب بود
من س ساعته زایمان کرذم
شما چطور؟؟
ولی واس این یکی بی حسی میخام بزنم کمتر درد بکشم حداقل

چقدر سختی کشیدی دختر

وای تمام خاطرات زایمانم اومد جلو چشمم چ عذابی کشیدم تا5سانت وای طبیعی با امپول فشار وحشتناکه باز درد طبیعی بگیرت بهتره

ترسمو از زایمان طبیعی صد برابر کردی 😢باید میگفتی میبردنت سزارین تا اینقد اذیت نشی

خو من ک مردم از ترس😥

خب آخه دختر چرا جیغ می‌زدی
به جای جیغ نفس های عمیق می کشیدی
جیغ هم انرژی خودت رو میبره
هم اعصاب بقیه رویهم میریزه


بیمارستان خصوصی بودی یا دولتی ؟

وااای خدا بخیر کرده ..خدا حفظش کنه نی نیتو گلم

چرا فشار میدادن خوب؟

چند هفته بودی عزیزم
قبلش ورزش و پیاده روی کزده بودی

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
مامان اقا پسر💙 مامان اقا پسر💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

من چهارشنبه نزدیک چهار کیلومتر پیاده روی کردم. بعدش اومدم حموم ابگرم و اسکات دوباره شب پیاده روی و اینا
صب پنجشنبه که پاشدم درد عجیبی تو گودی کمرم و زیر شکمم داشتم ولی خب با سه ساعت یکبار میگرفت ول میکرد گفتم ب خاطر پیاده روی بهش توجه نکردم بعدش دردها شدید تر میشدن مدتشون زودتر و بیشتر میشد
شب جمعه ساعت 11 رفتیم ساعت سه اومدیم گفت یک سانت بازی و دردها شرپع زایمانن ولی هنوز واسه بستری نمیشه بزاریمت خب ان ات سی دادن خب بود و رفتیم خونه
بعدش صبح پاشدم خون دیدم لکع قهوه ای و دردهای بیشتر و غیر قابل تامل و دقیق پنج دقیقه فاصله داشت و یک ثانیه طول نمیکشید قطع میشد شوهرم خیلی نگران بود و هی میرفتم حموم تا بدنم اروم بشه و ولی نمیشد خون زیاد میشد شب شد دردهام بیشتر و منم کلا از لحاظ صورت اخلاق اینا حوصله نداشتم بیحوصله معلوم بود درد دارم ساعت 11 دوباره رفتیم نزدیک های یک اومدیم دوباره گفت دو سانت با سختی بازی دپباره نوار قلب اینا خوب بود رفتیم
صبح پاشدم خیلی بدتر بودم شبش هیچی نخوابیده بودم یکسر اه و ناله یکسر گریه. دردهای بیشتر. دیگه موقعی دردها میومدن من خودمو ب زمین میکوبیدم تا قطع بشه ولی هیچی موهامو میکشیدم موقعی قطع میشد نفس اروم میکشیدم ولی وقتی میومد خیلی سخته بود یادم میاد گریم میگیره
خدا خیر ب مامانم بده گفت بیا بریم ماما بهش گفته بود حالش خیلی بد شد دپباره بیارینش خود شوهرم و مامانم رفتیم خیلی منم ناراحتم حالم بد
معاینه کرد گفت همون دوسانتی و با سختی
وقتی معاینه کرد دودل شد یکی دیگه اومد معاینه کرد گفت کیسه ابش نمونده ترکیده. منم اصلا متوجه این نبودم کیسه ابم ترکیده باشه ولی ظهر فشار جیش داشتم میگفتم بکی کیسه اب نباشه
دیگه واسم نوشتن بستری
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
باز امپول جواب نداد دردام درد داشتم خیلی زیاد وحشتناک دستگاه نشون نمی‌داد اینا فکر میکردن الکی میگم درد دارم خلاصه معاینه کردن تا شدم ۴سانت و سر بچه اومده پشت سرویکس همش هم ادرار داشتم هی میرفتم ای میخوابیدم خلاصه رفتم دوش آب گرم گرفتم ولی خیلی درد داشتم اصلا حالیم نبود ک آب گرمه خلاصه خوابیدم رو تخت گفتن دیگه باید زور بزنی ک بیاد پایین خلاصه تو زور زدن میگفتم دستشویی دارم هی میرفتم از ۳ سانت ک شدم بالا می‌آوردم همینجور دکتر میگفت داره پیشرفت میکنه ک بالا میاره از بس بالا آوردم ک گلوم زخم شد خلاصه معاینه کردن بعد کلی زور زدن مردمو زنده شدم شده بودم ۶ سانت دکتر گفت یه زور بده دارم موهاشو میبینم شدی ۸ سانت سریع بردنم اتاق زایمان یه زور زدم دکتر بی حسی زد برش داد بچه اومد وقتی اومد اینقد زیره میزه بود ک نگو ولی همون لحظه تمام دردا رفت دکتر گفت چندتا سرفه کن ک جفتم در بیاد جفت در اومد دکتر گفت چقد جفتش کوچیکه خیلی کوچیکه بند نافش هم خیلی نازک بود خلاصه بخاطر مسمومیت ک داشتم یه روز بیشتر نگهم داشتن دیگه خون بهم وصل کردن کلی آزمایش و اینا دیگه مرخصم کردن سخت بود ولی گذشت
مامان معجزه ⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦ مامان معجزه ⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦ ۶ ماهگی
سلام خانوما ی عزیز من اومدم با تجربه زایمان ،پنج شنبه هفته پیش درد داشتم میگفتن ماه درده ، هی درد می‌گرفت ول میکرد و حرکات دخترم هم کم شده بود خلاصه اون روز همون‌جوری گذشت تا اینکه روز بعدش از صبح هی درد درد ها بیشتر میشد دیگه رفتم بهداشت ضربان قلبش خداروشکر خوب بود و گفتن شاید این دردها نشانه زایمان باشه منم رفتم پیاده روی اومدم خونه کارهای خونم رو انجام دادم تا ساعت ۷شب که رفتم حمام و دوش آب داغ گرفتم بعدش دردها هی بیشتر و نزدیک به هم شد تا ساعت ۱۱شب که دیگه نتونستم تحمل کنم رفتیم بیمارستان و معاینه کردنند گفتنند ۵ساعت باز شدی تا برام پرونده تشکیل دادند یک ساعت زمان برد تا منو بردنند زایشگاه درد ها بیشتر شد و دیگه قابل تحمل اصلا نبود من به جای جیغ زدنند. فقط نفس عمیق می‌کشیدم و خیلی خوب بود چون دهانه رحمم خیلی زود از ۵سانت به ۸سانت رسید بعد احساس سنگینی بیش از حد داخل واژن داشتم صداشون زدم اومدن دیدن دهانه رحمم خوب باز شد و کیسه آبم رو پاره کردنند به ۱۰ دقیقه نکشید که دیدم داره میاد دکترم اومد بالا سرم گفت بچه داره میاد دو تا زور محکم بزن تا بیاد بیرون منم هر کاری دکترم گفت انجام دادم بعد دو تا زور خدا رو شکر دخترم رو گذاشتند تو بغلم ،درسته طبیعی سخت بود ولی ارزش داشت بعد ش دیگه هیچ دردی نداشتم
مامان راستینم😍 مامان راستینم😍 ۵ ماهگی
#پارت دوم
بعد از دوش رو ی صندلی ورزش کردم ک تو بین همه این ورزشها معاینه میشدم 😥۶سانت شده بودم هعی سرم میزد بهم ماما و هعی باهام حرف میزد من دیگ اخرا جیغ میزدم فقط دلم میخواست ی لحظه آروم بخوابم بشدت خوابم میومد فقط خدارو صدا میزدم باز معاینه شدم ۷سانت بودم دیگه گفتم بخدا من نمیتونم بزار بمیرم واقعا دردش قابل گفتن نیس اونم هعی بهم امید میداد مامانمم گریه میکرد وسطش گفتم منو ببرید سزارین من نمی‌خوام گفتن نمیشه شدم ۸سانت یکم درجا زدم ۹بعد منو معاینه کردن
ریختن سرم ۵نفر بودن درد خیلی شدید بود و من بشدت خوابم میومد اینم یادم رفت بگم وسطا کیسه ابمو ماما پاره کرده بود هعی جیغ و داد خانم همکاری کن من بی حال میگفتم من توان ندارم مامای شیفت بچمو میخواس بگیره گفت زور بزن من بشدتتتتتت جیغ میزدم بجا فشار شکممو باد میکردم😂دیگه دیدن نمیتونم یکی از اون چن نفر از بالای شکمم فشار داد ماما پاییین خیلی جیغ زور بزن منم میزدم وسطا نمیتونسم اونم هعی جیغ بچه خفه میشه زود باش دردم دیگه قابل وصف نیست گف آمپول می‌زنیم نترس برش دادن من انقد درد داشتم برش چیزی نبود بقیشو پارت بعدی
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان ممد جواد مامان ممد جواد ۶ ماهگی
مامان ماهک🎀 مامان ماهک🎀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من 😩😂
روز قبلش دکترم گفت دو فینگر باز شدی فردا صبح برو بیمارستان واسه طبیعی منم اومدم و کارای بستری انجام دادم برام سرم فشار وصل کردن و کیسه آبمو پاره کردن ساعت 11بود تا 12دردا قابل تحمل بود همون دو فینگر بودم بعد از اون دیگه اصلا قابل تحمل نبود برام کل بیمارستان رو ینفری رو سرم گذاشته بودم با جیغ های بنفش😂
خلاصه رسیدم به 3 سانت دیگه داشتم میمردم و جیغ میزدم و موهای سرم رو میکندم یکی از ماما ها گفت مادرت همراهته زنگ میزنم بیاد پیشت حدودا یک ساعتی منتظر بودم نیومد دیگه اعصابم خراب شد سرم فشار درآوردم رگم خونریزی کرد و افتادم توی راهرو دیگه دوباره گذاشتن سر جام معاینه شدم رسیده بودم 5سانت ماما گفت بذار کمکت کنم دهانه رحمت رو باز کنم زودتر تموم شه در همین حین مامانم هم اومد تو اتاق و تا وقتی که به 9سانت رسیدم پیشم بود بعدش دیگه گفتن برو بچه وقتی اومد بیرون کل درد هام تموم شد حدود ساعت 11تا 3ونیم زایمانم طول کشید ولی کلی بخیه خوردم😂😂 خلاصه با این همه دردی که داشتم بازم برگردم عقب طبیعی رو انتخاب میکنم سوالی بود درخدمتم