زایمان پارت ۳

تیغ ک روی شکمم گذاشتن گفتم حس میکنم قشنگ فهمیدم ی سوزش ریز کرد دکتر خندید گفت پاتو تکون بده ببینم سعی کردم ی تکون ریز دادم بعد گفتن خب وایسید تا سر شه ولی اونا کار خودشونو نمیکردن درواقه من فک میکردم میغهمم ولی بیحس بودم قشنگ میفهمیدم شکممو لایه لایه دارن باز میکنن و من از ترس استرس هی ضربان قلبم بالا بالاتر میرفت هی منتظر بودم صدای بچمو بشنوم تموم اون مدت برای همتوننن همه اوناییی ک زایمان میخان بکنن همه اونایی ک منتظر بچن تو زندگیشو برای همه دعا کردم شمام همین کارو بکنید همشو سوره حمد و قل هو الله میخوندم تا بالاخرهههه
صدای گریسو‌شنیدم قربونش برم الهییییی همه چی یادم رفت اون لحظه اوردش کنار صورتم بوسش کردم و سریع شرو کردن به بخیه زدن و بردنم داخل ریکاوری اونا حدود یک ساعت خابم برد و کم کم حس کردم قسمت بالای شکمم شرو کرده ب درد گرفتن اومدن شکممو کلی فشار دادن البته داخل اتاق عملم فشار داده بودن ولی تو ریکاوری ک فشار دادن قشنگ دردشو حس کردم
تا

خوب خداروشکر عزیزم بسلامتی چشمتون روشن مبارکتون باشه ..عزیزم درست بی حسی از کمر الان درد نداره ولی به مرور زمان کمر دردی میشی وچون از نخاع بی حس میکنند من تو زایمان اول بی حسی از کمر بودم هشت سال بود کمر درد باهام بود الان که باردارم به هیچ وج نمیتونم کمر دردم رو تحمل کنم

خداروشکر که به سلامتی زایمان کردید

شکمو فشار میدن برای اینکه خونای اضافه خارج شه ؟
بعدشم باز فشار میدن ؟🥲🥲

چقد طول کشید عمل