قسمت یازدهم
تجربه زایمانم
بالاخره اوردنم بخش... به توصیه خانم دکتر فرشته منو دادن بخش جراحی گفتن اونجا حداقل از غوغای زایمان و سر و صدا فارغیم
بالاخره پسرمو دیدم.
جونم براش بالا اومده بود
از لحظه‌ای که فهمیدم حامله ام شوهرم اذیتم کرد تا روزی که فهمید شاید بمیرم و یه بچه بی مادر باید بزرگ کنه .
برادرمو خیلی حس کردم . برادر بزرگم پیشونی مو‌ بوسید. من میمردم بچه گربه مم یتیم میشد . اما اینهمه اذیت در حق من ... چی بگم قسمت. من با این شرایط توی زایمان طبیعی تلف میشدم. قطعا هم خودم هم بچه ام. سخت گذشت اما بالاخره گذشت. متاسفانه کتفم توی جابجایی های اورژانسی اتاق عمل و بخش و فلان به شدت دچار کشیدگی شده بود. . درد بخیه ها به کنار و بهم کلی آرامبخش میزدن مدام دکتر های مختلف چک میکرد منو ‌همه چی به کنار ... شباهت پسرم به خودم به کنار ❤️
بعد پنج روز مرخصی شدم از بیمارستان
پسرم یکم زردی داشت ترجیح دادم خودم بهش برسم. روزهای اولم سخت بود اما الان خوبم. انشالله همه راحت زایمان کنن ولی من دست لطف خدا رو روی سرم موقع زایمان دیدم. رنجی که میکشیم رو خدا میبینه.
فقط برام سوال موند اینایی که بعد زایمان چینان پیتان میکنن عکس میگیرن واقعیه!؟ من که مرده بودم رسما 😐🫣

۱۷ پاسخ

خیلی ناراحت شدم برات
گریم گرفته اصلا نمیدونم چی بگم
اولش ک شروع کردی ب تعریف گفتم درکش میکنم چون منم هفته ی پیش دکترم گف زایمان سزارین ممنوعه و فلان ولی میدونم دردش پوله ولی بعد خوندن کامل تایپیکت‌ فهمیدم اصلا درکت نکردم خیلی سختی کشیدب خداروشکر ک خدا ترو برا پسرت نگه داشت ایشالا این اتفاق یه تلنگری بشه برای شوهرت ک آدم خوبی بشه برات برای ادامه زندگی

این همه سختی در تصوراتمم نمیگنجه چی کشیدی ، منم وقتی زایمان کردم خیلی له و ماسیده بودم همش میگم اینایی که بعد زایمان انقدر آرایش دارن واقعی ان ؟!

خداروشکر هم مامان هم نوزاد سالم هستین خداروشکر ❤🌱

اشکام همینجوری میریزه..خدابه دلت نگاه کنه عزیزم خداروشکرکه خوبی

عزیزم بازم خداروشکر هزار مرتبه شکر که خودت و بچت الان سالم آید
واقعا روز های سختی رو گذروندی🥺🥺🥺

نمیدونم چرا جدیدا زایمان ها اینقد سخت شده هزار جور دکتر کوفت زهر مار میریم که زایمان راحتی داشته باشیم ولی برعکس میشه منم زایمانم یه داستانی بود برای خودش.خداروشکر که هردو سالم سلامت هستید

الهی بگردم خداروشکر ک سالمین عزیزم انشالله ک سال های طولانی از این به بعد با خوشی زندگی کنی . خوش قدم باشه گل پسرت عزیزم❤️

عزیزدلم🥹🥹 هم خوشحال شدم برات هم غم عالم نشست رو دلم با دیدن تجربه زایمانت انشالله هرچی سختی کشیدی خدا به بهترین شکل واست جبران کنه سهیلا جان❤️❤️

خداروشکر که الان حالت خوبه🥺❤️‍🩹

ای خدا چقدر زجر کشیدی دختر خدارو شکر که تموم شد همه چی و بچتو بغل کردی .همه چیز میگذره .خدا خیر بده اونی که کار آدمو را میندازه واقعا.

بچه آخرش چندکیلو بود ؟

بسلامتی ودل خوش بغلش کنی

خدای بزرگ 😶،دعامیکنم هیچ نداشته باشم ولی یه شوهر و یه خانواده با محبت داشتم، برای زن همین ک شوهرش کنارش باشه کافیه ، خدایا به زندگی هامون محبت و آرامش بده🙏🙏🙏🙏 عزیزم انشاالله ازین به بعد همه حمایتت کنن و قدر تورو بدونن ، گل پسرت زیر سایه پدرمادر بزرگ بشه انشاللله

خداگلپسرتوواست ببخشه ان شاالله بشه نورزندگیت خداخیلییی هواتوداشته ان شاالله همیشه شادولبخندرولبات باشه عزیزدلم
گلپسرت چندکیلوبود؟

عزیزم چی کشیدی تو، خدا پسرتو برات نگه داره، من بعد از اینکه از اتاق عمل دراومدم جون نداشتم موهامو از صورتم بزنم کنار حتی، چه برسه به آرایش

گریم گرف با تاپیک های تجربه زایمانت🥹
خدا واقعا هواتو داشته
بهت تبریک میگم قدم نورسیده مبارک
برام دعا کن تو خیلی زجر کشیدی خدا دعاتو بی جواب نزاره
منم فردا میرم پیش دکترم دعا کن قبول کنه سزم کنه نزنه زیرش و نامه مو بده
منم خیلی میترسم از طبیعی

الهی که همیشه سالم و خوشبخت باشین
والا منم موقع زایمان داغون بودم
تمام بدنم از شدت درد و انقباض خیس شده بود
قیافم داغون گریه کرده بودم

سوال های مرتبط

مامان باقلوا مامان باقلوا روزهای ابتدایی تولد
مامان علی جانم👼🏻🩵 مامان علی جانم👼🏻🩵 ۳ ماهگی
سلام 🙋🏼‍♀️

اومدم یه توضیح کوتاه هم راجب بیمارستان بدم برای کسایی که سوال کردن🥰

بیمارستانم نیکان سپید (خصوصی)بود

که خدایی من خیلی راضی بودم پرستار ها و ماما ها خیلی پیگیر بودن

زایمانم طبیعی بود که همون اولی که بستری شدم رفتم تو اتاق خودم که هم اتاق درد بود و هم اتاق زایمان یعنی از اولش تا بدنیا اومدن علی جانم تو همون اتاق بودم

همسرمم اجازه داشت کنارم باشه که از همون اول تا اخر پیشم بود🥹(چقدرم حضورش مفید بود برام)

قصدم برای اتاق بخش( بعد زایمان) خصوصی بود که وقتی زایمان کردم خواستم برم تپ بخش اتاق خصوصی ها پر شده بودن

ولی اتاق های معمولیش دو تخته بود که اصلا اذیت نشدم من یه پرده هم بینمون کشیده میشد

برای وسایل هم
به مادر لباس و پوشک دادن
به بچه هم یه دست کامل لباس و دور پیچ دادن و پوشک
ولی خب من هم برای خودم لباس بردم هم برای علی جونم

همراه هم شب مامانم موند پیشم (فقط خانم میزارن بمونه تو بخش زنان)
غذا هم وعده ای به همراه میدادن

مامای همراهمم توی تیم دکترم (لیلا سعیدی ) بود که از اول بارداری همراهم بود که ۱۸۰۰ هم هزینه گرفتن برای روز زایمان که من واقعاااا راضی بودم

دکترمم برای زایمان هزینه ای نگرفتن

هزینه بیمارستان هم شد ۲۵ تومن که شوهرم وقت تسویه که رفته بود
گفته بودن بیمارستان برای زایمان طبیعی بهمون پنج تومن هدیه تخفیف دادن😁😁
که شد ۲۰ تومن کلا

سعی کردم همه سوالا رو جواب بدم باز اگه چیزی جا مونده بپرسین عزیزا😘😘
مامان nazi&nora مامان nazi&nora ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲
آخه میخواستم دکتر خودم منو عمل کنه
اما ساعت ۳نصف شب دردام شدید تر شد و خودم رفتم به پرستارا گفتم وچون زایمان پیشرفت کرده بود اورژانسی منو اتاق عمل بردن و من از درد داشتم میمردم و با بدترین حالت آماده برای سزارین شدم درحالیکه دکتر شیفت میخاست عملم کنه و من با درد شدید بودم خلاصه رفتم رو تخت عمل امپول بی حسی در مقابل اون دردا برا من اصلا درد نداشت من بی حسی تو پاهام رو حس کردم و دردام آروم شد ولی لرزش دستام که نمیدونم به خاطر ترس بود یا بی حسی داشتم که دکتر بی هوشی گفت طبیعیه بعد دو سه دقیقه صدای دخترم رو شنیدم که تو اون شرایط از ته دل خندیدم و خوشحال شدم که سالمه و صورت زیباش که همه ی پرستارا ازش تعریف میکردن عمل تقریبا یه ربع طول کشید ومنو تو ریکاوری بردن اونجا صدای همسرم رو می شنیدم که حالمو از پرستار میپرسه ولی من لرزش شدید داشتم تااینکه داشتن منو به بخش انتقال میدادن که دخترم و خواهرم وهمسرم رو دیدم که همه خوشحالن .
تجربه زایمانم خوب بود ونمیدونم که چه حکمتی بود که به خاطر ۳تا۴ساعت دکتر خودمم عملم نکرد و این ناراحتم میکنه .
مامان رایان و لیلیان مامان رایان و لیلیان ۴ ماهگی
تجربه زایمان بخش ششم و آخر
من سر زایمان اولم وقتی رفتم دستشویی برگشتنی بیهوش شدم، این بود که این بار موقع رفتن به دستشویی خواهرم و دخترخاله م باهام اومدن، هم دفعه اول و هم دفعه دوم بیهوش شدم، دفعه دوم که خودم گفتم الان غش می کنم، نشستم روی صندلی، دکترم اومده بود برای چکاپ، گفت باشه عزیزم پس بیا روی تخت تا وضعیتتو بررسی کنم، اما دیدم همه آدم های دور و برم دارن محو می شن و صداهاشون نامفهوم و باز بیهوش شدم … بعد دیدم که رو تختم و چند تا سرم برام وصل کردن… البته اینو نگفتم که بترسید، من بنیه ضعیفی دارم و روز آخر پیش از زایمان ۶۲ کیلو بودم، پس اگه لاغرید حواستون باشه بعد زایمان حتما یکی باهاتون بیاد برای رفتن به دستشویی…
با وجود داشتن دو تا زایمان طبیعی سخت، پشیمون نیستم، چون در دراز مدت عوارضش کمتر هست، ولی کلا زایمان پروسه سختی هست و در نهایت هرکس با توجه به روحیاتش و شرایط خودش و بچه ش بهترین تصمیم رو می گیره، ان شالله که همه تون زایمان خوبی داشته باشید و اونایی که آرزوی بچه دار شدن دارن هم به خواسته شون برسن🥰😊
مامان ارتین👶 مامان ارتین👶 ۹ ماهگی
...جونم براتون بگه من پارتیم داشتم زنداییم پرستار اونجا بود فشارم روی ۱۶بود بعد عمل میخاستن منو ببرن ایسو اما زنداییم نزاشتو گفت خودم بالا سرش میمونم بچمو اوردن شیرش بدم اما من فقط بچه یک ثانیش که تو اتاق که باید بهوش بیاد یادمه زیاد یادم نیست اما بعد اون دکتر بیهوشی اومدو گفت حق داشتی نتونی بچه دنیا بیاری چون بچم مثل خودم خیلی ورم داشت خلاصه رفتم بخش زندایم تکید کرد که حتما منو تو اتاق تک بزارن چون نیاز به ارامش داشتم فشارم بیاد پایین وگرنه 😂بیمارستان دولتی بود منو قاطی بقیه مریضا کنن بعدتا صبح پمپ درد داشتمو سرم پشت سرم سرم فشارو با سرم این میزدن که خونریزی نکنم 😬ولی بقی نمیزدن اونا خونریزی بعد عمل زیاد داشتن من ن تا صبح یه ذره خون ازم اومد حتی کمتر از پریودی تا ٨صبح درد نداشتم بعد اون دکتر اومد همچی گفت قط کنیدو من باید راه میرفتم دور اول سختم بود اما دور دوم خودم راه رفتم بیشتر تو این اذیت میشدم که دسشوییم میگرفت باید از تخت بلند میشدمو میشنستم اونجا اذیت میشدم اینم بگم هر چهار ساعت شیاف خریده بودمو میذاشتم هر دفع هم دوتا این که تا غروبش مرخص شدمو راحت شدم بخصیمم جذبی بود من از عمل خیلی راضیم اما بخاطر اون امپولا که به کمرم زدن خیلی کمردرد میگیرم اما بازم برگردم عقب سزارینو ترجیح میدم چون من درد اول زایمان که میگیره وصل میکنه کشیدمو نتونستم تحمل کنم وصدرصد بعدش خیلی دردش بیشتر میشد درسته الان دردام هست اما بازم کارامو خودم کموبیش میکنم اما طبیعی قبلش خیلی وحشت ناکه من اون لحظه فقط به اونایی که طبیعی زایمان میکنن فکر میکردم که چه جونی دارن 🥰🥰اینم از تجربم از اولین زایمانم
مامان هیراد مامان هیراد ۱ ماهگی
خانمایی که قراره بیمارستان خاتم الانبیا زایمان کنند :
قسمتی که زایمان می کنید با جایی که بعد از زایمان هستید همه شون تو یه بخش هست . اتاق های زایشگاه یه تخت هست اما بعد از تولد می برن اتاق روبرویی که سه تخته هست اگه اونجا پر باشه تو همون اتاق زایمان می مونی تا خالی بشه .
موقع زایمان یا دردهای قبلش از اتاق های دیگه ممکنه بی قراری های زیادی بشنوید . مثلا من اول هاش ک حدود ۲ سانت بودم از اتاق کناری داد و فریاد بدی میومد و راستش یه لحظه واقعااا ترسیدم (حالا این که واقعا واسه خودم چ طور گذشت رو تو تاپیک های بعدی میگم) ، اگه موقع زایمان شما همچین مواردی بود نترسید آگاهی داشتن خیلی بهتون کمک میکنه و فقط رو خودتون تمرکز کنید.
کاش بخش زایشگاه و قسمتی که بعد از زایمان منتقل میشی جدا بود چون تا آخرین لحظه ک اونجا هستید این صداها رو می شنوید هم قبل زایمان هم بعد زایمان .کلا این بخششون کوچیک بود . پرسنل ها هم اکثرا خوب بودن ولی همه جا گاهی یکی مهربون تر و یکی خشک و جدی تر پیدا میشه .
مامان نفس مامان مامان نفس مامان ۵ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمان
پنجشنبه من رفتم مطب دکترم معاینه تحریکی شدم دکتر نامه داد که فرداش یعنی جمعه بستری بشم از مطب دکتر که برگشتم تا صبح همش انقباض داشتم تا صبح خواب نرفتم صبح جمعه ساعت 9صبح به اتفاق شوهر رفتم بیمارستان ان اس تی که گرفت دید که هر ده دقیقه سه تا انقباض دارم پرونده تشکیل دادم رفتم بخش زایمان تا ساعت 1/30ظهر درد زایمان طبیعی کشیدم اما دهانه رحم فقط دو سانت باز شده بود اونجا بود که سوند زدن و منو بردن اتاق عمل خودم بیهوشی کامل انتخاب کردم بچه به دنیا اومد و حالا حاله منی که تازه بهوش اومده بود وای نگم براتون تا بهوش اومدم انگار که دارن چاقو میزنن توی شکمم سریع بهم مسکن زدن و من دوباره خواب رفتم بعد فهمیدم چرا این قدر درد کشیدم من به پنی سیلین حساسیت داشتم توی پرونده نگاه نکرده بودن و به من تزریق کردن توی بیهوشی فشارم خیلی رفته بود بالا و خونریزی خیلی شدید داشتم خلاصه منو اوردن توی بخش و فقط با مسکن اروم می‌شدم امروز خیلی بهترم اما یه نصیحت از من طبیعی زایمان کنید اگه می‌تونید بدون هیچ دلیل سزارین نشین
مامان فنچ کوچولو مامان فنچ کوچولو ۳ ماهگی
#تجربه زایمان ۶
اونجا با بی حسی سزارین شدم و صدای گریه پسرمو شنیدم
دیگ جونی نداشتم جلو چشمم که گرفتنش باور کنید یک ذره ذوق تو وجودم نبود
گفتن اسمش چیه با لب خونی گفتم آروین
حالم خیلی بد بودم برام آرام بخش زدن و دیگ چیزی نفهمیدم وقتی به خودم اومدم لباس تن بچه بود و داشتن مارو میبردن سمت اتاق
پسرم بالاخره به دنیا اومد اما من حالا سزارین شدم بعد از سزارین واقعا سختیها زیاده
شیردادن ب بچه، انجام کارای شخصی،درد سروگردن، درد بخیه ها،مراقبت‌ها.و....
بنظرمنی که دوتا تجربه رو باهم داشتم حتما حتما تو یه بیمارستان خوب زایمان کنید که براتون خاطره خوب بمونه
شرایط ممکنه باب میل شما نباشه پس بسپارید به خدا انشالله که تهش خیره مسلما
دو تا زایمان پر از مزایا و معایب هستن اما خب با شرایط خودتون بسنجیدهمه چیزو
انشاالله که همه مادرا به راحتی بتونن بچه هاشون رو بغل کنن و عذابی که من کشیدم رو نچشن
برا سلامتی پسر منم که انقدر بخاطرش اذیت شدم دعاکنید
مامان محمد حسین 👼🏻 مامان محمد حسین 👼🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من 5
ماما همراهم خدا خیرش بده خیلی آدم خوبی بود از دکترم اجازه گرفت که موقع زایمان کمکم کنه و دکترم هم اجازه داد بعد از چند بار زور زدن به یک دو سه دکتر ،ماما که زیر پاس یه چهار پایه گذاشته بود که قدش از تخت خیلی بالاتر بیاد با فشار دست روی رحمم و با زور من بالاخره بچه خارج شد 😍حس خیلی خوبی بود چون می دونستم که دیگه درد نمی‌کشم و بچه رو گذاشتن رو سینه ام و واقعا حس فوق العاده ای بود و بعد بچه رو بردن برای وزن و ... و دکتر بهم گفت چون آرام بخش داری می تونی بخوابی تا بخیه بزنم و من آروم چشمام رو بستم و اونجا بود که چند تا ماما وارد اتاق شدن و همه میگفتن ای واااای بیچاره چقدر پاره شده !وای چقدر آش و لاش شده و دکتر هم دعواشون کرد و گفت از اتاق برید بیرون !!اگر بیدار بشه و بشنوه می‌ترسه ،فقط‌یه نفر ماما همراه من داخل اتاق بمونه و همه برن بیرون !!اونجا بود که چشمام رو باز کردم و گفتم خیلی پاره شدن ؟و دکتر گفت بله متاسفانه ولی تحمل کن و طاقت بیار تا خوب بخیه بزنم و خلاصه حدود یک ساعت و نیم بخیه زدن و اینجور کارا طول کشید و قسمت مقعدم هم چون نمی تونست بی حس کنه بهم گفت تحمل کن و اگر درد داشت فریاد بزن و خودتو سفت نکن و من تحمل کردم،متاسفانه به علت پارگی خیلی زیاد دو روز بیمارستان بودم و خیلی درد هم دارم و واقعا وضعیتم سخته ولی خب چه میشه کرد مادر شدن دردسر داره و من به عشق فرزندم این رو به جون خریدم ،امیدوارم تجربه ام به کارتون بیاد اول اینکه مانای همراه حتما بگیرید و بعد هم اتاق خصوصی بگیرید چون برای آرامش بعد از زایمان خیلی موثره 😍😍
مامان پسر مامان پسر ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت پنج

زور بزن افرین دختر داریم میبینیمش زور بزن😭
یه سوزش و صدای گریه های پسرم😭😭😭
وای خدای من باورم نمیشه
ساعت ۱۴:۳۰ هامون من به دنیا اومد💖
بقیه اپیدورالم تزریق کردن، بخیه زدن و پسرم برای کنترل بردن نوزادان و من دو ساعت توی اتاق زایمان زیر سه تا پتو که میلرزیدم از سرما خوابم برد
و ساعت ۱۶:۳۰ بهمراه پسرم وارد بخش شدیم و همه عزیزانم با چشم‌های گریون به استقبالمون اومدن و برای من درد همونجا تموم شد🌸
الان که روی تخت دراز کشیدم و‌پسرم کنارم خوابیده و در کمال آرامش حال خوب هستم باید بگم بنظر من طبیعی و‌سزارین فقط یه انتخابه که باید نسبت به توانایی های مادر و‌وضعیت جسمانی انتخاب بشه،،زمان بستری من سه تا مادر اومدن زایمان کردن و رفتن ‌‌و‌بسیار زایمان راحتی داشتن،،دو‌تا خانم اومدن سزارین شدن که من مدام میگفتم خوشبحالشون ولی فردا توی کلاس شیردهی بسیار آزرده و‌دردمند بودن
برای من سخت گذشت ولی گذشت،،خب پسرمن توی ۳۳ هفتگی ار حالت بریچ دراومد و به دهانه رحم فشاری نیاورده بود که کمک کنه،و اکر الان با همون شرایط به عقب برمیگشتم صبر میکردم شده روزی دوبار nst میدادم ولی صبر میکردم تا جایی که میشد تا حسابی دهانه رحم نرم بشه و سر بچه فشار بیاره
البته بنظر مامای ماهر هم بسیار توی پیشرفت زایمان تاثیر داره
الهی که برای همه این تجربه شیرین و لذت بخش باشه
بیخشید طولانی شد🙏🧡