۱۱ پاسخ

ب پدرشوهرت از قول یه کورد بگو لیاقت میخواد با کورد هم سفره شدن

فقط میتونم بگم خونه پدرشوهرت نفرس با این شرایط
یکی دوتا فرش از اینوراونور جور کنید
دیگه اومدن شرایطو توضیح بدین

از مادرشوهرت اینا چندتا فرش بگیر.پنجره رم ملافه سفید بکش بگو قبل اومدن شما دادم بشورن امروز فردا میکنن

اونا مطمعن باش ناراحت نمیشن زنگ بزن قالی شویی بگو زودتر تحویل بدن فرشارو

مبلا بزار نزدیک هم یه روفرشی هم بنداز بگو که فرشا رو دادیم .
پرده هم که مسئله ای نیست ب شوخی بگو ویتامین دی تون تکمیل میشه 😁

سلام مبل ندارین مگه فعلا فرش اتاق یا خونه مادرشوهرت یا مادرت رو بیار پهن کن پرده مشکلی نیست ولی بدون فرش سخته

فرش بگیرازشون ببرخونه خودت
میان چقدبمونن؟

حتما فرش بگیر از کسی پرده هم اشکال نداره

بگو حب خونه تکونی دارم عکسم بفرس باورشون بش بعد بیان

دیگه وقتشه تغیر دکور بدی😅

ممکنه بهشون هم بربخوره که بردید اونجا
چه شرایط سختی🙁

سوال های مرتبط

مامان علیسان مامان علیسان ۴ سالگی
اول از همه از تجربه سزارین اولم بگم سزارین اختیاری شدم با بیحسی اپیدورال واقعا تجربه وحشتناکی بود و دکترم الان گفت به شدت مخالف اپیدوراله که اپن زمان یه دکتر بیهوشی روی ما امتحان میکرد 🤕 سزارین اولم تا تیغ رو دکتر کشید رو شکمم درد و سوزش وحشتناکی رو حس کردم داد زدم و بیهوشم کردن
این ترس و وحشت تا آخر این زایمانم با من بود متاسفانه
اینبار دکترم بهم ۱۲ اسفند نوبت عمل داد هرچقدر سعی کردم بیهوشم کنن دکترا قبول نکردن و فقط گفتن بیحسی اسپاینال
۴اسفند صبح خواب بودم خونه مامانم که یهو یه درد پیچید زیر دلم و رفت سمت مقعد خب بس خوابم میومد توجه نکردم اولش هر ۴۰دقیقه بود بعد نیم ساعت بعدش بیست دقیقه بعدش یه رب دیگه بیدار شدم به مامانم وقتی هر ۲۰دقیقه بود بیدار شدم به مامانم گفتم مامانمم گفت بزار برم یه دوش بگیرم بریم بیمارستان🤕🤦🤦گفتم نه بزار اول من برم شیو کنم یه دوشم بگیرم بریم خلاصه داخل حمام هم اون درد و انقباض وحشتناک منو گرفت دو سه دفعه سریع اومدم بیرون اومدم همینجا گهواره از مامانا پرسیدم گفتن برم بیمارستان دیگه زنگ زدم شوهرم گفتم بره خونه ساک و وسایل نینی و برداره بیاره نگم که اونم یه ساعت طول کشید بیاد وای نگم درد و انقباضام هر ۵دقیقه شده بود فقط داد میزدم منو سریعتر برسونین بیمارستان سریع با شوهرم و مامانم رفتیم من فقط اشک میریختم رفتم علیسان رو بغل کردم و بوسیدم بابام از زیر قرآن ردم کرد و رفتیم اونجا که رسیدم شوهرم رفت ویلچر آورد منو سریع برد زایشگاه ماما کلی باهام دعوا کرد چرا دیر اومدی 😭😭😭
هرچقدر زنگ میزد دکترم جواب نمی‌داد به دکتر آنکال زنگ زد اونم گفت من حالم خوب نیست نمیتونم بیام😏😏
مامان جوجو ممد مامان جوجو ممد ۴ سالگی
خانما پسرم چهارسالشه بی نهایت شلوغ کار شیطون لجباز خیلی همش سر دردم حالا اینا به کنار باباشم مثل خودش لجباز همش باهم درگیرن خیلی پسر اذیت میکنه حرف گوش نمیده اصن منم کتکش میزنم حالا من آروم یبار میزنم ولی شوهرم بد کتک میزنه داشتیم شام میخوردیم پسر سر نمیدونم چی قهر کرد بلند شد خورد به پارچ دوغ کلن خالی شد تو خونه زیادم بود گند زده شد به زندگیم پسرم بدو بدو رفت تو اتاق شوهرم رفت دنبالش کتکش بزنه چون بچه خیلی ترسیده بود گفتم نزنش ها اومد بیرون بعد چند دقیقه دوباره رفت تو اتاق درو بست پسرم کتک زد رفتم جلوشو گرفتم پسرم گفتم برو آشپز خونه به شوهرم گفتم خجالت بکش خودتو با بچه یکی نکن اون اکه بفهمه اینکارو نمیکنه منم آدمم عصبی میشم ولی بجا که پسرتو کتک بزنم میریزم تو خودم حتی سردرد میشم بخدا با کتک زدن به جایی نمیرسی فردا میشه یکی مثل خودن که بچشو کتک بزنه هیچی نگفت ولی از این وضعیت خسته شدم که شوهرم اصن هیچی حالیش نیست پسرم شلوغ لجباز🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️چیکار کنم
مامان هلیا مامان هلیا ۳ سالگی
دخترم خیلی مادرشوهرمو دوست داره
پری روز رفته اونجا
دیشب رفتم دنبالش گفت شام میخوره بعد شام
دیگه خبری نشد تا امروز غروب من ب همسایه مون گفتم بریم دنبال دخترم (مادرشوهرم گفته بود بیا دنبالش غروب میخوام برم بیرون)
زنگ زدم گفت گریه میکنه نیا منم لحنم یکم تند شد گفتم من نمیتونم اسنپ بگیزم پس خودتون شب بیاریذش خونه اگه نیاوردینش هم مهم نیست بمونع گفت نه کار دارم صبح بیرون گفتم من کاری ندارم اصلا کلا بمونه اونجا بچه نمیتونم اسنپ بگیرم بیام دنبالش



(یکی دوبار در ماه میره اونجا چون من هرچقدر سعی کنم نمونه تا ی ذره گریع کنه مادرشوهرم میگه بدار بمونه و این انقدر گریه میکنه تا بذارم بمونه و متاسفانه شوهرمم پشتم نیست میگه بذار بمونه


شوهرم زنگ زد میرم دنبال بچه گفتم نرو بذار بیینم مامانت وقتی بعد س روز میگه گریه میکنه بذار بمونه با چی میخواد بچه رو بیاره
گفت ماشین نداره گفتم ماهم ماشین نداریم چرا ب حرف من ارزش قائل نیستن وقتی بعد س روز میگم میام دنبالش با همسایه ک اسنپ ندم باز میگع بذار بمونه تو تربیت بچه دخالت میکنه من ی کاری میکنم با گریه چیزی ب دست نیاره اون بدتا یادش میده با گریع ب دست بیاره

خلاصه منو شوهرمم بحثمون شد ک میگفت تو مقصری منم گفتم باعث دعوای ما مامانته منکه نمیبخشمش هیچ وقت ایشالله جوابشو میبینه این دنیا

آسمون خدا ب زمین بیاد نمیذارم بچم دیگع شب اونجا بمونه گفت تو یار کشی میکنی و لجبازی این حرفا
منم گفتم اصلا مهم نیست چی میگی یا تو پشت منی یا مقابل من


ولی خیلی حرص خوردم چون حرفم فقط اینکه با گریه نمیخوام بمونه اگه قراره ی روز اونجا باشه خب باشه دیگه وقتی گریع کرد بهش بگید نمیتونه با گریع بمونع باید برگرده خونه و همیشه مقصرم