۱۱ پاسخ

ب پدرشوهرت از قول یه کورد بگو لیاقت میخواد با کورد هم سفره شدن

فقط میتونم بگم خونه پدرشوهرت نفرس با این شرایط
یکی دوتا فرش از اینوراونور جور کنید
دیگه اومدن شرایطو توضیح بدین

از مادرشوهرت اینا چندتا فرش بگیر.پنجره رم ملافه سفید بکش بگو قبل اومدن شما دادم بشورن امروز فردا میکنن

اونا مطمعن باش ناراحت نمیشن زنگ بزن قالی شویی بگو زودتر تحویل بدن فرشارو

مبلا بزار نزدیک هم یه روفرشی هم بنداز بگو که فرشا رو دادیم .
پرده هم که مسئله ای نیست ب شوخی بگو ویتامین دی تون تکمیل میشه 😁

سلام مبل ندارین مگه فعلا فرش اتاق یا خونه مادرشوهرت یا مادرت رو بیار پهن کن پرده مشکلی نیست ولی بدون فرش سخته

فرش بگیرازشون ببرخونه خودت
میان چقدبمونن؟

حتما فرش بگیر از کسی پرده هم اشکال نداره

بگو حب خونه تکونی دارم عکسم بفرس باورشون بش بعد بیان

دیگه وقتشه تغیر دکور بدی😅

ممکنه بهشون هم بربخوره که بردید اونجا
چه شرایط سختی🙁

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من سال۹۶ ازدواج کردم هرسال یلدا خونه مادرشوهر با جاریام بودیم هرکسی هرچی داشت میبرد مادرشوهرمم خدایی تدارک کاملی میبینه بنده خدا
همه دورهم فقط خوراکی میخوریم🤣🤣🤣
پارسال خونه ما بودن دایی های همسرمم اومدن
(امسال خونمون و عوض کردیم)
به شوهرم گفتم اگه اشکال نداره دلم میخواد سه تایی باهم باشیم اولین ساله تو این خونمونیم گفت یلدا حسنش به دورهم بودنه
منم گفتم مگه چکار میکنیم فقط بلدیم دورهم بخوریم اصلا خوش نمگیذره خاطره ای نداریم حداقل سه تایی دورهم باشیم ی خاطره ای از باهم بودنمون داریم
گفت منو گذاشتی تو منگنه گه مخالفت کنم ی جوری اگه موافقت کنم یه جور
منم گفتم تو از اینکه مامانت اینا ناراحتمون کنن یا ناراحت بشن ما نرفتیم میترسی
فکر نمیکردم انقدر ترسو باشی که جرات نکنی بگی میخوایم امسال دورهم باشیم اونا اصلا نمیتونن مارو برای نرفتنمون بازخواست کنن مگه نه سال رفتم چه اتفاقی افتاد من دلم میخواد تو خونه خودم باشم مامانتم زنگ بزنه میگم امسال میخوام تو خونه خودم باشم
گفت باشه بهش بگو

منم گفتم تو دلت نمیخواد با ما سه تایی باشی بهت خوش نمیگذره ولش کن
گفت هنوز که کسی چیزی نگفته تدارکی هم کسی ندیده بذار بیینیم چی میشه گفتم اونا اگه جایی دعوت بشن اصلا ب فکر تو نیستن بگن اینم هست میرن پی برنامه خودشون
گفت خب بریم خونه مامانت یا بگو اونا بیان گفتم نمیخوام میخوام تنها باشیم باهم



بنظرتون شلوغش کردم؟
مامان ایلیا مامان ایلیا ۵ سالگی
#درد و دل


از وقتی که مامان بزرگم رفته یه جوریم یه چیز سنگین روی سینمه نمیدونم از نارحتی هسش یا وسواس فکری گرفتم . یه دوسه روزی میشه که اومدیم بندر توی فکر مامانم هستم چیکار میکنه کمتر خود خوری کنه اینا سمتاییی ما رسم دارن تا چهلم هی میرن سر میزنن اینا . نمی دونم چمه امروز خواستم کمی از خونه بزنم بیرون یه هوایی هم بخورم که کمتر فکر و خیال کنم . از شانس بدم همون موقع خروج از خونه میخواستم در رو قفل کنم کلید روی در از داخل شکست 😖 از اونجایی که پیش بینی نکرده بودم قابلمه غذا هم روی گاز بود کمی با در ور رفتم گفتم شاید باز شد اینا ولی نه در اخر زنگ همسرم زدم گفتم بیا خودت باهاش ور برو ببینم میتونی باز کنی .
واییی قیافه اشو فقط 🫠🫠 میگه حالا واجب بود بیایی بیرون که اینطوری شه .
میگم وا خوب در که از قبل با من هماهنگ نکرده بود اتفاقه دیگه میوفته .
در اخر هم خودم ور رفتم باهاش کلید شکسته رو در آوردم 😖😖 اونم با ناخن گیر .
به این نتیجه رسیدم از این به بعد با جزیئات کامل از خونه بیام بیرون . دیگه روی همسر هم حساب باز نکنم .والا.
میگم اینکه یه کلید یدک خونه همسایه یا جای دیگه از ساختمان جاساز کنم کار اشتباهیی؟ 😢😢زیاد کلید میشکونم یا فراموش میکنم .
با همسایه ها هم زیاد انچنان رابطه ای ندارم همون در حد سلام و علیک .
مامان آرنیکا مامان آرنیکا ۵ سالگی