#تجربه_زایمان
#زایمان_سزارین
#پارت_سوم
خلاصه که صبح شد و من نیم در حد یک ساعت خواب سبک، خوابیده بودم. پرستار ها شیفت شب رو تحویل شیفت صبح دادن. پرستار شیفت صبح قبل صبحانه شربت منیزیم داد بهم که زودتر دفع داشته باشم و مرخص شم. دکتر هم اومد ویزیت و آموزش مصرف دارو هارو بهم داد و ترخیص شدم.
من تو خونه هم هفته اول مدام سر درد داشتم و نمی تونستم سرم رو بالا بگیرم با اینکه هر ۶ ساعت ۲ تا کاپوچینو میخوردم، چای هم جدا میخوردم.بازم عوارض داروی بی حسی دیر از بدنم خارج شد. همه این عارضه هارو نمیدن. ولی بعد از مرخص شدن من سر پا بودم و خودم همه کارهام رو انجام میدادم و درد شکم و جای جراحی فقط شب که میخوابیدم و جابجا میشدم داشتم تو طول روز که راه میرفتم و نشسته بودم اصلا درد نداشتم. در کل سزارین یه جراحی نسبتا ساده محسوب میشه و ترس اصلا نداره. خیلی روال عادی و ملایمی داره و زود تموم میشه. فقط عوارض داروی بی حسی من رو اذیت کرد چه موقع بستری و چه بعد از مرخص شدن. نمیدونم اینکه سر و گردنم رو تکون دادم تاثیر داشته یا نه. ولی من خیلی سر و گردن و حتی شونه مو برای شیر دادن به بچه و حرف زدن با بقیه تکون دادم. شاید دلیلش این بوده. اگه خواستین بیمارستان خصوصی عمل کنین حتما حتما اتاق تک نفره بگیرین که رفت و آمد بقیه اذیت تون نکنه. من اشتباه کردم اتاق تک نفره نگرفتم. هزینه اتاق یک تخته۱۵۰۰ بیشتر از اتاق معمولی بود. دیگه اینکه هر چیزی که ممکنه لازم بشه با خودتون ببرین. من طبق لیست همه چیز با خودم داشتم و خیلی هاش رو استفاده کردم. دیگه اینکه امیدوارم هر کس هر نوع زایمانی رو انتخاب می کنه با حال خوب بره و با حال خوب و خوشحال برگرده.🌱

۲ پاسخ

مرسی که تجربت به اشتراک گذاشتی❤️

عزیز ۱۲ساعت خوابیدی بچه رو پس چحوری باید شیرداد؟شیرداشتی؟دوروز مونده ب زایمانم استرس گرفته منو

سوال های مرتبط

مامان مسیحا مامان مسیحا ۴ ماهگی
#تجربه_زایمان
#زایمان_سزارین
#پارت_دوم
قبل و حین و بعد تحویل به پرستار بخش چند بار ماساژ شکمی شدم. که چون بیحس بودم فقط سنگینی فشار رو حس کردم و درد نداشت. کم کم اثر بی حسی داشت میرفت و درد هایی مثل درد پریود شدید سراغم اومد. پشت هم شیاف ضد درد استفاده میکردم که برای چند دقیقه درد رو کم میکرد ولی چیز خیلی آزار دهنده ای نبود. چیزی که منو اذیت میکرد این بود که از ۹ صبح تا ۹ شب نباید تکون میخوردم ولی من سرم و گردنم و حتی تا شونه هام رو تکون دادم. که ای کاش این کار رو نمی کردم. تا ۹ شب با هر بار ماساژ شکم کلی درد تحمل کردم. بعد از ۹ شب باید خوراکی میخوردم. با کاپوچینو و خرما شروع کردم. بعدم یه مقدار از غذای بیمارستان. حال روحیم هم که اصلا خوب نبود. به هر حال گذشت‌. سوند رو خارج کردن و گفتن باید راه بری. راه رفتن خیلی سخت بود حتی کوچک ترین تکونی کلی درد داشت. با هر سختی و با کمک همراه هام چند دور راه رفتم. ساعت یک شد خیلی خوابم میومد ولی هم تختی من تازه میخواست کارهاش (غذا خوردن و راه رفتن) رو شروع کنه و لامپ های اتاق کلید مشترک داشتن و من نمیتونم لامپ رو خاموش کنم. ساعت ۳ شد و من هنوز بیدار بودم. نشستم که برم سرویس که یه دفعه عضلات گردم گرفت و به سمت عضلات تنفسیم میومد پایین و نمی تونستم نفس بکشم و هی بیشتر میشد و جیغ زدم و گریه کردم. ترسناک بود خیلی برام. پرستار ها اومدن و برام اکسیژن گذاشتن و آمپول مستقیم به انژیوکتم تزریق کردن. بعد چند دقیقه نفسم باز شد....ادامه در پارت سوم.
مامان آرین مامان آرین ۴ ماهگی
*تجربه زایمان 🤱۳*
بعد بی حس شدن دکتر شروع کرد به شکافتن شکمم دردی حس نمیکردم ولی حس فشار چاقوی جراحی رو خیلی خوب حس میکردم و بعد یه احساس مکش خیلی زیاد انگار که دارن دل و روده ام رو از تو بدنم میکشن بیرون و بعد صدای گریه آرین و حس خوب آرامش ...آروم شدم
آرین من به دنیا اومد
آرین من سالم به دنیا اومد خدایا شکرت🤲
بعد اتاق عمل من رو بردن اتاق ریکاوری که حدود دوساعتی اونجا بودم تو این فاصله هم یه ماما میومد شکمم رو فشار میداد و هردفعه احساس دردش بیشتر می‌شد چون بی حسی کم کم داشت از بدنم خارج میشد دردش غیر قابل تصور بود انگار روح از بدنم خارج میشه
بعد منو بردن تو اتاق بخش زنان که مشترک بود با یه خانوم دیگه اینجا هم دلم گرف چون دوست داشتم با بچه ام و شوهرم تنها باشم ولی اون شب به قدری شلوغ بود که اتاق خصوصی گیرمون نیومده بود و شوهرم مجبور شده بود دو تخته بگیره
به من حتی پمپ درد هم وصل نکردن فقط چند باری اومدن مسکن تزریق کردن و بار آخر هم شیاف گذاشتن
صبح روز دوم دکتر بهم سر زد ولی چون هنوز شکمم کار نکرده بود نگهم داشت تا وقتی شکمم کار کنه
صبح همون روز شوهرم رفت تا اتاق خصوصی پیدا کنه و شکر خدا یه مریض داشت مرخص میشد و ما جابجا شدیم به اتاق جدید
اونجا تونستم یکم استراحت کنم
بقیه 👈 تجربه زایمان🤱۴
مامان نیلدا مامان نیلدا ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین قسمت اول
اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم، از اول بارداریم دوس داشتم سزارین زایمان کنم و همه فوکوسم رو سزارین بود اما تو اتاق عمل به این نتیجه رسیدم به طبیعی با بی حسیم میشد فکر کنم :) با اینکه خیلی زایمانم خوب بود و راضی هستم اما واصعا من به گزینه دیگه فک نکردم
تاریخ زایمان طبیعی من از رو سونوگرافی ۶ خرداد بود و از رو اخرین پریود ۳۱ اردیبهشت، دکترم برای ۲۸ اردیبهشت تاریخ عمل گذاشت با بی حسی اسپاینال
ساعت ۵:۴۵ صبح گفت بیمارستان باش ساعت ۷:۳۰ وقت عمله و قبلش کارهای آماده سازی دارن
یک هفته قبلشم که رفتم بیمارستان تشکیل پرونده دادم و آزمایش خون گرفتن و ریسکهای عمل باهام چک کردن که حساسیت خاصی دارم یا نه
صبح ۲۸ ام بیدار شدیم و آماده شدیم‌رفتیم بیمارستان خداروشکر اصلا استرس نداشتم و خیلی خوشحال بودم که بالاخره قرار دخترم ببینم
اول که فرم رضایت دادن و بعد اتاق تحویل دادن
بعد پرستار اومد لباس اتاق عمل تنم کرد و جوراب واریس پام کرد و بردنم اتاق‌عمل
مامان Adrian مامان Adrian ۸ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان قند عسل مامان قند عسل ۱۰ ماهگی
مامان 🤱🏻نیلماه مامان 🤱🏻نیلماه ۷ ماهگی
پارت ۲:

بعد از مدتی انتظار رفتم داخل اتاق عمل همه خیلی مهربونو و دکترمم که سرخوشو باحال😅
من آسم دارم و قبل کلی مشاوره شدم
دو تا دکتر بی حسی بالا سرم بودن که بچه ها من از آمپول ساده به قدری میترسم که قبل آمپولام ضربان قلبم روی هزاااااار میره خدا شاهده
آمپول نخاعی اونجوری که بقیه میگفتن نبود اگر شما مو به مو چیز که دکترای بی حسی میگنو گوش بدین و پوزیشنی که میگنو رعایت کنید هیـــچ دردی تاکید میکنم هیچ دردی حس نمیکنید ،بعدش یهو پاهام داغ شد انگار یه وزنه ۱۰۰۰۰۰۰۰کیلویی به پاهام وصل کرده بودن،دکتر من سوند تمام بیماراشو توی بی حسی میزنه و فشار شکمی هم تا جایی که میتونه توی اتاق عمل و با بی حسی انجام میده،من توی اتاق عمل به خاطر آسم و آلرژیم یه ذره به بی حسی یهو واکنش نشون دادم که سریع در کسری از ثانیه چند تا آمپول بهم زدن و سریع حالم خوب شد،بعدش لحظه ای که ۹ ماه با سختی انتظارشو میکشیدم همیشه تو خواب تصورش میکردم رسید و دختر قشنگمو گذاشتن رو صورتم و من به خدااااااا که اونموقع رو ابرا بودم،توی اتاق عمل خیلی واسه همه دعا کردم ،بعدش به دکترم دیگه داشتن تموم میکردن کارمو گفتم دکتر توروخدا بگین شکممو تو بی حسی فشار بدن گفت ببین رحمت خیلی با کلاس بود😅 اصلا دیگه نیازی به فشار نداری تو هر چی فشار بود توی اتاق عمل دادیم و بعدشم دیگه احتیاجی نداری فشار بدن خیلی خوب بود همکاری رَحِمت😁

و واقعنم دیگه فشار ندادن،
مامان نیکی عزیزدل مامان نیکی عزیزدل ۷ ماهگی
تجربه زایمان ۱
سلام خانم های عزیز
حالا که یکم زندگیم روتین شده می خوام از تجربه زایمانم بگم چون خودم قبلش خیلی دلشوره داشتم شاید به کسی کمک کند.
من سزارین شدم
روز قبل از زایمان با نامه دکتر و سونو و آزمایشات رفتم بیمارستان(البته بیمارستان خصوصی بود شاید روال هر بیمارستانی متفاوت باشد) برام تشکیل پرونده داد و گفت فردا ساعت ۷ اینجا باش
آن شب هم طبق دستور پزشک ساعت ۹ شب شام خوردم البته سبک(مرغ نه گوشت قرمز) تا ساعت ۱۲ هم میوه و خرما و چای
شب اخر کنار همسرتون از حرکات نی نی حسابی کیف کنید چون آخرین شبی که داخل وجود شما است و بعدا دلتون برای اون لحظات تنگ میشه.
من از چند هفته قبل هر چیزی یادم میامد برای ساک خودم و بچه لیست کرده بودم.
نیمه شب هم برای اینکه ضعف نکنم شربت آب و عسل خوردم.
صبح هم کمی با همسرم عکس و فیلم گرفتیم و راهی بیمارستان شدیم.
بیمارستان اول با پرونده دیروز پذیرش کرد و بهمون یک ساک با همه لوازم را داد.
بعد لباس های اتاق عمل را پوشیدم و یک پرستار کنترل کرد که محل برش شیو شده باشد.
بعد بهم سرم زدند چون ناشتا بودم و راهی اتاق عمل شدم. من پمپ درد گرفته بودم که قبل از عمل بهم وصل کردند و دکتر بیهوشی شروع به انجام بی حسی کرد، بد خلاف تصور من اصلا وحشتناک نبود و در حد یک امپول ساده درد داشت. البته دکتر خوب هم مهمه
موقع تزریق خودتان را شل کنید و پاها صاف روی تخت و شانه ها به سمت جلو باشد.
بعد برام سوند وصل کردند که من اصلا نفهمیدم. تا داشتم فکر می کردم بی حس شدم یا نه صدای گریه دخترم آمد و من گریه ام گرفت و دکتر گفت گریه نکن سردرد میشی‌.
مامان مسیحا مامان مسیحا ۴ ماهگی
#تجربه_سزارین
سلام، من تجربه زایمانم رو میگم ولی نمی گم خوب بود یا بد که کسی جبهه نگیره. چون واقعا خوب یا بد بودن زایمان به حال روحی خودت تو اون روزا هم بستگی داره. عصر رفتم مطب دکتر و برای فردا صبح بهم نامه بستری داد گفت ۸ صبح میام برا عملت شب شام سبک بخور از ۱۲ شب هم هیچی نخور من چون معده درد داشتم ازش پرسیدم که گفت صبح روز عمل یه قرص رو با مقدار خیلی کمی آب بخور. همون روز رفتم و تشکیل پرونده دادم که صبح فرداش کارم کمتر طول بکشه. تمام شب هم بیدار بودم و به مشکلاتم فکر میکردم. ۵ صبح بلند شدم و وسایلم رو چک کردم. ۷ و نیم رسیدم بیمارستان‌ آنژیوکت و سوند رو وصل کردن. رفتم اتاق عمل. دکترم خیلی خوش برخورد و آن تایم بود.‌ راجع به آمپول بی حسی نگران بودم. به هر حال اولین تجربه بود. قبلا دیده بودم ولی برای خودت فرق میکنه. یه درد کوچولو داشت. همزمان برام آمپول ضد تهوع رو مستقیم به آنژیوکت تزریق کردن. وقتی تزریق بی حسی تموم شد دکتر ازم خواست پام رو بلند کنم و نتونستم. آروم آروم از نوک پام به سمت کمر و بعد کمرم تا بالای معدم گرم و بی حس شد. به من گفتن گردنت رو تکون نده ولی من چند بار خواستم بالا بیارم. که گفتن الان رفع میشه نگران نباش. عمل رو شروع کردن. نمیدونم چقدر طول کشید. حین عمل قلبم خیلی سنگین شده بود و احساس سوزش میکردم. ضربان قلبم رو کاملا حس میکردم. توی دور لامپی فلزی دست جراح رو میدیدم و یادم نمیاد چی گفتم که برام ماسک اکسیژن گذاشتن که از استرسم کم بشه. بعد از عمل رفتم اتاق ریکاوری و تا زمانی که فشارخونم نرمال بشه و تخت خالی تو بخش زنان پیدا بشه اونجا موندم. خود زایمان خیلی اتفاق سنگین و بزرگی نبود. ادامه اش رو توی پست بعد میگم.
مامان کنجد🍓 مامان کنجد🍓 ۶ ماهگی
تجربه سزارین (۱):
بالاخره بعد از ۲۴ روز وقت کردم بیام و از تجربه زایمانم بهتون بگم
سعی میکنم نکته های مهمی که واقعا کمک کننده هست رو بگم که مفید باشه براتون
اول اینکه اگه هزینه ی ذخیره بند ناف رو دارید این کار رو حتما انجام بدین چون واقعا من با دکتر که صحبت کردم مثل یک معجزه میمونه
خب بریم سراغ روز زایمان من
صبح زود ساعت ۷ رفتیم بیمارستان با همسرم و خالم و مامانم و پرونده تشکیل دادیم و لباس پوشیدم و سرم وصل کردن بهم
یک ساعت بعد نوبت من بود که برم اتاق عمل
خداروشکر بدون استرس رفتم و روی تخت دراز کشیدم خانومایی داخل اتاق عمل بودن تند تند همه کارامو انجام دادن از وصل کردن سرم و فشارخون و سوند و اینکه دائم باهام صحبت میکردن که حواسم پرت شه و استرس نداشته باشم که واقعا هم موثر بود
بعد دکتر بیهوشی اومد و من بی حسی از کمر داشتم و بی حسی رو از نخاع تزریق کردن و خوابوندن منو
پرده ای جلوم وصل کردن و دکتر عمل رو شروع کرد کل عمل ۲۰ دقیقه فکر کنم طول کشید وقتی فسقلی رو نشونم دادن خیلی لحظه ی عجیب و قشنگی بود
بعد از اون منو بردن ریکاوری
اینم بگم که بی حسی از کمر که میگیرین یکم روی هوشیاریتون هم تاثیر می‌گذاره یعنی همش حس خواب آلودگی دارین و گیج میزنین
خلاصه بعد از اینکه بچه رو آوردن و شیر خورد منو بردن بخش
وقتی می‌خوان جابجاتون کنن از روی برانکارد روی تخت یکم درد دارین
بعد از اون یکم خوابیدم و بیدار شدم به بچه شیر دادم
من اصلا نمیتونستم پهلو به پهلو شم و جابجایی فوق العاده سخت بود برام
با اینکه پمپ درد گرفته بودم و شیاف میگذاشتم اما تا روز بعد خیلی درد داشتم
اما باید قوی باشین و صبور
(ادامه رو پارت بعدی مینویسم)
مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
سلام به همگی
خصوصا مامانایی که نیاز به تجربه بقیه دارن
میخوام درمورد بیمارستان و دکترم و زایمانم صحبت کنم
من ۱۴۰۳/۲/۳۱ زایمان کردم با دکتر شهرزاد شریف زاده که بسیار راضی بودم و مراقبت هامم پیششون میرفتم البته اول یه دکتر دیگه بودم کا ماه ۵ عوضش کردم و چقدر از این تغییر راضی ام. یه دکتر بشدت حرفه ای آرامش بخش دست سبک متین و با وقار و کلا خاص و صبور که حتی توی لحظه زایمان هم با لبخند متانت صحبت می‌کردند و از من زیر میزی هم نگرفتن...به شدت ایشون را پیشنهاد میکنم و اینکه زایمان طبیعی با اپیدورال داشتم که اون هم خیلی راضی ام البته من اتاق ال دی ار و مامای خصوصی داشتم بنظرم قرار نیست که هر سال زایمان کنید پس اگه زایمانتون طبیعیه حتما از همه امکانات در صورتی که براتون مقدور هست استفاده کنید.راسی بیمارستان عسگریه زایمان کردم اتاق وی آی پی هم بودم که به شدت از تمام پرسنل راضی بودم و و خداروشکر میکنم که خدا بهترین هارو سر راهم قرار داد. اگه سوالی توی این حوزه ها داشته باشید جواب میدم چون خودم خیلی تحقیق کردم تو بارداری و میدونم چقدر خوبه کسی که اطلاع داره به بقیه آگاهی بده.