۱۶ پاسخ

قسمت چهارم
۹ وارد زایشگاه شدم ۹ و نیم ماما همراهم اومد همین که ماما همراه اومد همه چیز قابل تحمل شد خانم زمانی بودن که خیلی مهربون بودن دیگه تا اومد روی توپ تمرین داد که سریع خونریزی شروع شد بعد اومدم رو تخت سجده شدم یکم بعدش گفتم بی دردی هم می خوام بی دردی تزریق کردن دیگه تقریبا گیج بودم و یه دفعه با اوج درد ها به خودم میومدم که دیگه تقریبا داشتم فول میشدم و حس زور داشتم بیشتر دیگه تا فشار میومد ماما می گفت زور بزن چند تا زور روی همون تخت زدم که دیگه بردن روی تخت زایمان که دکتر اومد و چند تا زور دیگه بلاخره مهراد جانم به دنیا اومد همین که بچه به دنیا اومد دیگه یه سرفه کردم جفت هم اومد
بعدش چون بی دردی هنوز اثرش بود گیج بودم چشام بسته بود دیگه درد بخیه در برابر درد زایمان هیچه دیگه کار دکتر تموم شد رفت منم اومدم روی تخت قبلی چند بار شکمم فشار دادن که خون اضافی خارج شد بعدش هم اومدم داخل بخش

قسمت دوم
همون روز وقت مراقبت بهداشت هم داشتم ساعتای ۱۱ اینا با مامانم رفتم بهداشت پیاده از پله های بهداشت هم چند بار بالا پایین رفتم وقتی به بهداشت گفتم هر ۵ دقیقه درد دارم گفت باید بری بیمارستان چون بچه اولت هم هست نمیدونی که چقدر طول می کشه منم گفتم تو دلم نه بابا هنوز وقتش نیست نمی‌رم وقتی اومد ضربان قلب بچه رو چک کنه دید خیلی انقباض دارم شکمم کلا سفته منم چون همیشه بچه خودشو سفت می کرد فکر نمی کردم که انقباض باشه

قسمت سوم
دیگه اومدم خونه یه دوش گرفتم گفتم ساعتای ۴ میرم بیمارستان یه سر ببینم چطوره اوضاع که به ساعت ۴نرسید ساعتای ۲ درد ها همون ۵ دقیقه بود ولی خیلی شدید شده بود دیگه سریع حاضر شدم راه افتادم ساعت ۳ و نیم رسیدم بیمارستان معاینه کرد گفت دو سانتی بعد گفت ان اس تی هم باید بگیرم تا نوبتم شد ساعت شد ۶ و نیم دستگاه انقباض هامو زیاد نشون داد بعد گفتم تورو خدا یه بار دیگه معاینه کنید من خیلی درد دارم باورم نمیشه دو سانت باشم معاینه کردن سه و نیم بودم دیگه زنگ زدن دکترم خوبه خداروشکر بنده خدا گفت بستری کنید زود فول میشه نیاز به آمپول فشار اینا هم نیست باشه روند طبیعی طی بشه
دیگه گفت ساعت ۷ و نیم کارا بستری انجام بده بیا منم چون ۱۷ سالمه برای بستری رضایت پدرم لازم بود با پدرم اومد بیمارستان یک ساعت طول کشید تو اون یک ساعت من شدید ترین درد هارو داشتم چون هیچ کاری نمی تونستم بکنم و فقط درد داشتم دیگه بلاخره ساعت ۸ و نیم بستری شدم

وقتی دردا شروع میشه چقدر استرس داره...یاد خودم افتادم😵‍💫😵‍💫😵‍💫

کدوم بیمارستان بودی
دکترت کی بود
خانم زمانی چطور بود اخلاقش
شماره ای ازش داری

کدوم بیمارستان بودی ؟هزینش چقدرشد

من ترس برم داشت چه کار سختی بود

یعنی از چند روز قبل درد میاد سراغ ادم؟؟

ای جانم عزیزم ب سلامتی .کدوم دکتر و بیمارستان؟هزینس چقد شد

الهی.خداروشکر ک ب سلامتی زایمان کردی.عزیزم کدوم بیمارستان رفتی و هزینه ات چقدرشد؟

عزیزم کدوم بیمارستان بودی و دکترت کی بود

مبارک باشه عزیزم به سلامتی ❤️❤️❤️

کدوم بیمارستان بودی؟ رسیدگی‌شون خوب بود؟ ماما داشتی یا دکتر

قدم گل پسر مبااارک

پس راحت شدی خداروشکر مبارک نی نی

خب طبیعی بودی پس‌😣

سوال های مرتبط

مامان فاطمه🥰❤️ مامان فاطمه🥰❤️ ۶ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ۱
سلام به همگی
من از اول بارداری چون دانشجوام دانشگاه میرفتم تا هفته ۳۸ و ۴ روز هم رفتم دانشگاه و فعالیت و اینا داشتم و خداروشکر اصلا استراحت مطلق هم نشدم
از هفته ۲۹، ۳۰ هم کلاسای ورزش رو شرکت میکردم
از هفته۳۶ هم دکترم گفت پیاده روی رو بیشتر کنم و کپسول گل مغربی رو از هفته ۳۷ یکی بخورم یکی هم شیاف بزارم که کپسول گل مغربی رو از ۳۸ هفته و سه روز شروع کردم
هفته ۳۷ معاینه که شدم ۱ سانت بودم هفته ۳۸ دو سانت شده بودم و هیچ دردی نداشتم فقط بعضی وقتا زیر دلم درد پریودی خیلی خیلی ضعیف میگرفت دکترم گفت از اون روز به بعد دوتا گپسول گل مغربی باهم بزارم هردوبار هم معاینه تحریکی کرد که دردش واقعا زیاد نبود
خلاصه گذشت تا رسید به روز پنجشنبه ۳ خرداد صبح که بیدار شدم ترشخ غلیظ زیادی رو نوار دیدم با عرض معذرت
بازم درد نداشتم ساعت ۱۱ صبح با مامانم رفتیم بازار و پیاده روی داشتیم از همون ۱۱ کمرم خیلی خفیف درد میگرفت و ول میکرد و هر ۵ دقیقه بود
حدودا ساعت ۲و نیم، ۳ ظهر بود که برگشتیم خونه باز درد خیلی خفیف داشتم که هر ۵ دقیقه بود به ماما همراهم اطلاع دادم و یه سری ورزش و دوش اب گرم و دود اسپند و اینا گفت انجام بدم تا زمانی که حدود ساعتای ۶ عصر بود که شدت دردام و طولشون یکم زیاد شد و شد هر سه دقیقه یه بار



بقیه تو کامنتا:
مامان محمد مهدی 💙👶 مامان محمد مهدی 💙👶 ۲ ماهگی
سلام سلام
تجربه زایمان من و دنیا اومدن پسرم😍
قسمت اول:
اولش بگم که من روز زایمانم طبق انتی ۳۸ هفته و ۳ روز و طبق پریود ۳۸ هفته و ۵ روز بودم، حدودا از ۳۴ هفتگی ورزش هارو از شدت کم و حالت گرم کردن شروع کردم و از ۳۷ هفتگی ورزش های لگنی مرتب انجام دادم و یه آبزن و دمنوش گیاهی دکتر بهم داده بودن که استفاده کردم هرروز و دو هفته آخر هرشب گل مغربی میذاشتم، روز قبل زایمانم رابطه بدون جلوگیری و دوش اب گرم نسبتا طولانی و اسکات زیر دوش داشتم (قبلشم داشتم اینارو ولی روز اخر بیشتر بود) و دو تا ۴۵ دقیقه پیاده روی تو خونه کرده بودم، پیاده روی رو از یک هفته قبل زایمانم به صورت مرتب روزی حداقل نیم ساعت و سه روز آخر روزی یک ساعت داشتم توی خونه. روز زایمانمم دیدم دردام منظم شد قبل رفتن به بیمارستان یه لیوان دم کرده تخم شوید خوردم. تا اخر فقط سرویس ایرانی استفاده کردم. دو شب قبل زایمانم سوره انشقاق رو همسرم نوشت و انداختم گردنم کنار حرزم. از دو روز قبل زایمانم هم حفظ کردم و مرتب تو خونه انشقاق میخوندم.
حالا این که کدوماش و چقدر موثر بوده نمیدونم، البته بدن با بدن هم فرق داره
خب بریم سراغ اصل ماجرا در تاپیک بعدی 😅
فقط چون خواستم با جزئیات بگم که سوالی نمونه شاید طولانی بشه، عذرخواهی میکنم