باورم‌نمیشه
برای اولین بار امروز دادم دست خودش
دیگه نمیداد
هوا سرد شده استرس اینو داشتم بریزه رو خودش گرفتم ازش
وای جوری گریه میکردا😐🥲
میدونستم نباید اعتنایی بکنم و بهش بدم چون ممکنه سنگین تموم شه برام
چرخوندمش نوشیدنی رو تا نصف اینا خوردم بعد دادم بهش که دیگه احتمال اینکه از سرش بریزه روش نداشت!
خیلی سخته تو اون لحظه مدیریت بحران کنی!واقعا سخت بود
ولی میدونم که به خیلی از گریه های بچه ها نباید پاسخ بدی
حداقل نباید اون پاسخی که میدی از سر ترحم و‌دلسوزی باشه و فقط برای راضی کردن بچه باشه چون پیامد های بدی داره بعدا
چه بهتر تصمیمی بگیریم دو طرف لذت ببریم ازش❤️
در نهایت
با بچه ای که بغلی نیس،در حد ۱دقیقه هم دوست نداره بغلت بمونه
و‌مجبوری برای کنترل کردنش هرجا میری کالسکه ببری
و‌یه ساک هرچند متوسط با وسیله و تنقلات
از کمر درد دارم میمیرم🥲دوست دارم بیشتر تنها باهاش برم بیرون ولی بخاطر چیزایی که گفتم واقعا سخته…
اصلا وابسته ی من نیس که بگم میترسه ازم‌دور شه یا میمونه کنارم یا تو بغلم
ولش کنم قشنگ برای خودش میره میرچخه دوست پیدا میکنه 🫠❤️همش باید بدوام دنبال به زور بیارمش از اینور اونور
خیلی خسته شدم امروز🙂😫😮‍💨

تصویر
۵ پاسخ

اخ ارزو دقیقا منم اَوستا هرجا میرم کاری میکنه ک میگم خدایا بیجا کردم

هرجا هرجا 😂😂😂

تازگیا یاد گرفته همه رو میترسونه😂😂

دیروز رفتم بودیم بییرون با دوستام خیلی لج میگرفت همش میگف اینو میخوام اینو میخورم

مت براش میگرفتما ولی کلا ی جورایی خیلی لج بازی میکرد پدرش هم نبود خیلی مدیرت برام سخت بود

اَوستا کالسکه خیلی کم میشینه زور خودشو میکشه پایین ک میاد بیرون

ای جووونم خوشتیپ خان

جووون دلم 🧿🧿

عزیزم کفشش اگه پیج داره میشه لطفا بدی

دقیقا بچه هایی مثه اریا و حلمای من ک انقد اجتماعین از کوچیک ترین بچه تا بزرگترین ادم دوست پیدا میکنن دوییدن دنبالشون برا ما سختترین کاره مخصوصا اگه برای کاری مثه هایپر رفته باشی فقط باید چشممون بهشون باشه♥️

سوال های مرتبط

مامان آرین و عرشیا مامان آرین و عرشیا ۲ سالگی
سلام از طرف یه مادری که تو تاریکی شب و تو خلوت خونه داره شام میخوره و به هفته ای که بهش گذشت فکر میکنه...به هفته ای که پسر کوچولوش بهونه گیر شده بود و هرچی میخواست فقط گریه میکرد..به هفته ای که شوهرش انقد از کار خسته بود که همش بی حوصله بود وقتی میومد خونه...به شبایی که نفسم کم میومد انگار یه چیزی رو سینه م خوابیده بود....به وقتی که دست یکی رو روی پیشونیم حس کردم و فکر کردم شوهرمه اما یهو یادم اومد سرکاره و من تنهام..به اینکه چقدر دوست داشتم برم دو روز خونه مامانم و نشد....حالا من وقتی شوهرمو پسرم خوابن دلم گرفته از اینکه چرا در مقابل گریه های پسرم و بهونه گیریاش صبور نبودم....منی که پسرمو شوهرمو واطرافیانمو خیلی دوست دارم و جونم براشون می‌ره اما یه وقت ناخواسته دلشون رو میشکونم....خدایا منو ببخش بخاطر اون وقتا که دلشون رو شکوندم..دلم میخواد صبح که بیدار شدم خدا بهم یه صبر بده تا دیگه بچه مو دعوانکنم یا عصبی نشم ازش....پسر قشنگم منو بخاطر وقتایی که عصبی میشم ببخش...بخدا من خیلی دوست دارم
مامان رادین مامان رادین ۱ سالگی
پیرو سوالم تو تاپیک قبل
خواهرشوهرم با دوستش میخوان برن مسافرت چند روزه تفریحی. بچه ی دوستش از رادین یک ماه کوچیک تره. میگه بچه پیش باباش و مادربزرگش راحت میممونه بغل همه هم میره. هميشه هم براش عجیبه که رادین خیلی به من وابسته اس. همش میگه بچه ی دوستم راحت میخوابه تو سر و صدا راحت بغل همه میره راحت پیش کسی میمونه. رادین خیلی بد میخوابه باید مطمئن شه همه خوابن تا اون بخوابه. یعنی تا وقتی کسی بیداره دوست داره بازی کنه. دوست داره توی جمع باشه. پیش باباش اصلا نمیمونه که من برم جایی درواقع باباش نگهش نمیداره. پیش مادربزرگش میمونه در حد نیم ساعت تا یک ساعت. قبول دارم رادین خیلی به من وابسته اس چون هیچ کس پیشم نبوده. دور از خانواده زندگی کردیم. تازه اومدیم شهری که مادرشوهرم هستش. رادین هنوز عادت نکرده پیششون بمونه. تازه بنظر من بچه ای که بغل همه میره طبیعی نیست چون در اینده احتمال اینکه تو جمع هایی قرار بگیره درست نیست زیاده. خلاصه اینکه حرصم میگیره وقتی خواهرشوهرم اینجوری میگه میدونم درست نیست نباید به حرف بقیه اهمیت بدم ولی خب یکم ناراحت شدم . نظر شما چیه؟
مامان آریا مامان آریا ۲ سالگی
سلام به همه مامان ها
میخوام از یکی از تجربه های خودم براتون بگم شاید شما هم در موقعیت مشابهی قرار بگیرین....
زمانی که آریا تازه به دنیا اومده بود من از مادرهامون برای حمام کردن آریا تا ۳ ماهگیش کمک گرفتم. همون اول متوجه شدم که مادر خودم با آرامش و ملاحظه بیشتری این کار انجام میده ولی مادرهمسرم اینطوری نبود و من صلاح دونستم که مادر خودم فقط بگم بیاد ولی بعد یه مدت همسرم گفت که شاید مامانم ناراحت بشه و هرچند وقتی بگد برای حمام کردم اریا بیاد....
من با این که میدونستم اسن کار اشتباه ولی بخاطر رضایت همسر و مادرهمسرم این کار کردم ... و چشمتون روز بد نبینه آریا به شدددت گریه کرد و من هرچی به همسرم گفتم گفت تو خیلی حساسی و مادر من همه بچه های فامیل برده هیچ کس اینجوری نشده....
منم دفعه بعد باز گفتم بیاد و بازم آریا گریه کرد و از اون به بعد دیگه از حمام ترسیده شد.
با این که آب بازی خیلی دوست داره و من همه کاری نیکنم که داخل حمام بهش خوش بگذره و بازی کنه ولی بازم میترسه و کلی جیغ میکشه ....
اینو گفتم که بگم به عنوان یه مادر به شددددت به خودتون و احساستون اعتماد کنید اگر کاری رو میدونید که به صلاح فرزندتون نیست بخاطر رضایت دیگران اون کار انجام ندین...
چون اگر فرزند شما آسیبی ببینه این شما هستین که باید تاوانش بدین نه کسایی که با ندونم کاریشون باعثش شدن!!!
مامان فندقی🫂🍁✨️ مامان فندقی🫂🍁✨️ ۱ سالگی
بهتره بدونین که احساسات کودک دوساله روی خوابش تاثیر میذاره! دنیای واقعی کودک دو ساله بیشتر از این‌ که یک دنیای منطقی باشه یک دنیای هیجان‌انگیز است و همین باعث می‌شه نسبت به اطراف بی‌تفاوت نباشه و برای خوابیدن مقاومت کنه.

کودک دوساله دوست داره از موقعیت‌ها یا تغییرات زندگی شما سردر بیاره، از نظر اون در دنیا هر اتفاقی که بیوفته بخاطر اونه! مثلاً اگر مامان و بابا دعوا کنن فکر می‌کنه اون مقصره و همین فکر می‌تونه خوابش رو بهم بریزه. یا گم شدن عروسکش ممکنه اون رو نیمه‌های شب از خواب بیدار کنه.

کودک دوساله شما نمی‌تونه دنیا رو از دید شما ببینه. گاهی نصف شب شما رو صدا می‌کنه و انتظار داره شما پیشش برین، اون متوجه این نیست که ممکنه با این کارش شما رو از خواب بیدار ‌کنه. اون فقط می‌دونه که شما رو میخواد، همین!

کودک دو ساله مثل یک نوجوان از مرحله‌ی رشدی خاصی می‌گذره که در اون خواسته‌هاش برای خودش قابل کنترل نیست.

منبع: کتاب راه‌های درمان بی‌خوابی نوزادان و کودکان نوپا به زبان آدمیزاد.