۱۱ پاسخ

ای خدااا گریم گرف چ حس خوبییی🥹🥹🥺🥲

چقدر قشنگ

ااای جان قدم نورسیده مبارک ان شاءالله ک قدمشون پر خیروبرکت باشن عزیزم😍🙈♥️

منم دو قلو میخوام البته هردو جنس رو دارم

چند هفته زایمان کردی

واییییی چقد خوشحال شدم ک صحیحو سالمن انشالله زیرسایتون بزرگ شن😍🫠❤️

بچه ها دستگاه نرفتن ؟

عزیزم کدوم بیمارستان بودی دکترت کی بود ؟

ای جوونم قدم نورسیده مبارک عزیزم🥹😘😍

ای جانممم مبارکت باشه مادر زیباااا😍🤱🏻
حالا اسم دخترت چی شد؟؟🤭😂

ای جانم
تبریک میگم بهت
چقدر ذوق کردم برات 🥰🥰🥰

سوال های مرتبط

مامان آراز مامان آراز ۵ ماهگی
منو بستری کردن رفتم بالا واسه زایمان طبیعی ولی من ۱سانت هم نبودم نیم بود فقط هی ورزش دادن معاینه میکردن قشنگ با ۴تا انگشت ی بارم ن گریه کردم ن داد زدم هیچی من ۱۳ساعت درد کشیدم ولی باز نشد ک نشد خیلی بد بود فقط درد الکی بود آمپول فشارو و زیر زبانی و شیاف هم افاقه نکرد ساعت دیگه ۱۰ صبح ۱۴۰۳/۴/۷ بود که من زایمانم شد سزارین اورژانسی خیلی خوشحال بودم و چون از اول سزارینیو دوس داشتم ساعت ۹ برام سوند گذاشتن اصن درد عمیقی نبود برام 🥺دیگه کم کم آماده شدم برم اتاق عمل فقط مامانم پیشم بود و همسرمم بعد از عمل من اومد ینی ندیدمش 🥲چون منو تند می‌بردن برا عمل ضربان قلب کوچولو افت کرده بود رفتم اتاق عمل واقعا واقعا خیلی خوش اخلاق بودن از علوی بعید بود ک جراح هاش و کسایی که اتاق عملن انقد خوش اخلاق باشند رفتم اتاق عمل بعد پرستارا ازم سوال میکردن استرسم خیلی کم شده بود بعد دکتر بیهوشی اومد پرستارا منو نشوندن قشنگ داشتن باهام حرف میزدن ی لحظه حس کردم ی چیزی ب بدنم خوردم گفتم چیه گفتن دراز بکش گفتم بی حس کردین گفتن ارع اصن درد نداشت دیگه بی حس شدم و پرده کشیدن جلوم چن بار گفتن پاتو بزار بالا نمیتونستم تکونش بدم گفتن بی حس شده عمل شروع شد
مامان آوینَم🤱🏻❤️ مامان آوینَم🤱🏻❤️ ۴ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۵
با کمک پرسنل اتاق عمل از روی ویلچر بلند شدم رو تخت دراز کشیدم ،
اولین بار بود میرفتم اتاق عمل تجربه جالبی بود ،دور برم نگا کردم خبری از تیغ چاقو انبر نبود چون فکر میکردم اتاق عمل پر اینجور وسایلاس ولی اینجا فقط ی تخت بود چراغ بالاسرت ،دوتا دکتر بیهوشی بودن هردو خانوم بهم روحیه میدادن گفتن خودت هم کن و بی حسی زدن (اصلا بی حسی درد نداره ،دردش مثل آمپول های دیگس ک می‌زنیم حتی کمتر فقط فرقش اینه ک تو کمره )تا آمپول زد گفت دراز بکش و دکترم اومد پرده سبز کشیدن جلو روم ،اینقد این پرسنل اتاق عمل مهربون بودن ک واقعا هیچ استرسی نداشتم و فقط منتظر دخترم بودم ،فکر میکردم وقتی شروع به کار کنن دکتر هی میگه چاقو بده تیغ بده سوزن بده ولی اصلا ی کلمه هم تو اتاق عمل ازین چیزا صحبت نکردن بلکه کلا موضوع ی چیز دیگه بود منم سرگرم حرفاشون بودم 😁😅واقعا تو اخلاق درجه یک بودن استرس وارد نمیکردن وقتی میخاستن ماسک اکسیژن بزنن برام گفتم دارم خفه میشم تورو خدا نزنین و گفتن اوکی عزیزم اکسیژن خونت همه‌چیت نرماله ،دکتر عمل ک شروع کرد بی حس بی حس بودم ولی خب حرکات حس میکردم ک‌حس عجیبی بود انگار دارن رو بدنت دست میکشن ولی دردی متوجه نمیشی ،
مامان دیار💙 مامان دیار💙 ۲ ماهگی
خب اینم تجربه من از زایمانم
اول از همه بگم اگه برگردم عقب بازم سزارین انتخاب میکنم
اولین نفر بودم که عمل شدم همه ی اونایی ک تواتاق عمل کنارم بودن واقعا مهربون بودن و خیلی باهام خوب رفتار کردن
دکتر بیهوشی یا همون بی حسی اومد یه اقای سن بالا و خیلی مهربون گفت دخترم میترسی گفتم من خیلی لوسم از امپولم میترسم 😅🥲گفت اصلا نترس دخترم و واقعا اصلا ترس نداشت ی کوچولو اون امپول ک میره داخل در حد یه نیشگون ساده درد داره که قابل تحمله😁خلاصه بی حس که کردن گفتم وای پام داره یجوری میشه ک همه خندیدن گفتن داره بی حس میشه
و اقای دکتر بی حسی گفت من بالا سرتم خیالت راحت هیچ اتفاقی نمیفته و صحیح و سالم همه چی پیش میره ک واقعا همینجوری شد😍
بعد دکترم اومد باهام حرف زد هم قبلش هم بعدش هم حین عمل همه بهم ددگرمی میدادن و میگفتن عالیه ک واقعا روحیه میگرفتم یه پسر جون ک مسئول سرم و این‌چیزا بود بالا سرم هی ازش سوال میکردم همه چی خوبه میخندید ثانیه ای گزارش میداد ک عالیه خیالت راحت😂
مامان فاطمه مامان فاطمه ۵ ماهگی
تجربه سزارین

صبح ۷ونیم رفتم بیمارستان واس کارای پذیرش
بعد گفتن برو بوفه ساک زایمان بخر ..داخل ساک لباس و دمپایی و ژیلت و دستمال و ....بود
بعد با اون ساک گفتن برو زایشگاه...رفتم زایشگاه تا امادم کنن واس اتاق عمل
لباس همون کاور ابی واس اتاق عمل پوشیدم بعد انژوکت وصل کرد سوند وصل کرد سرم وصل کرد یکم اونجا موندم تا دکترم اومد اتاق عمل ...منم بردن اتاق عمل
انژوکت خییییییلی درد داشت سوند اصلااااا درد نداشت
برعکس همیشه غصه سوندو میخوردم😂
رفتم اتاق عمل ۳ تا دختر جوون بودن امادم کرد تا دکتر بیهوشی اومد چن تا سوال ازم پرسید بعد بی حسم کرد...همینک‌امپولو زد درازکشیدم پاهام شرو شد ب داغ شدن بعدشم بی حس شد
دکتر اومد و شرو ب کار کرد😍
اتاق عمل خیلی خوش گذشت بیمارستانی ک رفتم اتاق عملش قشنگ بود حس خوب میداد..کلا ۳ تا دختر و یه دکتر اتاق عمل بالا سرم بودن
خیلی اتاق عمل خوش گذشت
وقتی ک داشتن بجرو درمیاوردن یه تکونایی میخوردم ولی خب درد نداشتم
بعد عمل بردنم ریکاوری ۴۵ دیقه اونجا بودم تا خدمه اومد منو برد تو بخش
رفتم تو بخش اومدن بالا سرم شکممو فشارررر دادن 😭😭😭جیغو اشکو ناله و نگم براتون
با فشارهایی ک میداد جونم‌میرفت
بعد اونم دونفر دیگ باز فشار دادن من نمیزاشتم میگفتن فک کردی ما بوی خون دوس داریم بخاطر خودت میکنیم اگ خون بمونه تو بدنت درد داری دیگ کوتاه اومدم و حرفی نزدم
(تو اتاق عمل قبل بی حس شدن بهم‌گفتن اگ پمپ درد میخای الان باید بگی گفتم اره میخام.پمپ دردو حاضر کردن تو ریکاوری بهم وصل کردن)
ادامه تاپیک بعدی....
مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان
برسه اتاق عمل لرز وحشتناکی گرفتم از ترس تو راهرو که داشتن میبردنم بشون میگفتم پشیمون شدم برمگردونین بعد گفتن میری طبیعی گفتم نه تخم میزام😂🤣دیگه کلا هذیون گفتنم شروع شد رسیدم اتاق عمل خیلی سرد بود منم لرز وحشتناک که داشتم از ترس اونجا اومدن سوند بزنن میگفتم میشه نزنین🥲😂اومدن بی حسی میگفتم میشه بیهوش کنین🥲😅کلا همش ساز خودمو میزدم ولی خدایی نه سوند درد داشت نه امپول بی حسی دیگه دکترمم اومد دید لرز دارم گفت کولرو خاموش کنین عمل شد حالا این وسط من هی میگفتن دستام تروخدا ببندین و هی هذیون میگفتم کمک بیهوشی بالاسرم بود باهام حرف میزد استرسم و کم میکرد قبل عمل بهم گفت بچه میخای باز میگفتم دیگه نه وقتی بچم بدنیا اومد میگفتن بازم میخام🤣🤣اصلا هیچی هیچی حس نکردم از عمل واقعا واقعا واقعا راحت و خوب بود همش میگم خیلی خوب بود کادر اتاق عمل استرسی که شدم همشون به روش خودشون کمکم کردن من واقعا راضی بودم از عملم و پرسنل بیمارستان همه چی
بعد دیگه بردنم ریکاوری دوساعت اونجا بودم خودم