تجربه زایمان سزارین
من چون اصلا استراحت نداشتم و دقیقا صبح ۶ باید بیمارستان میشدم و تا ۲ شب داشتم کار خونه میکردم و رسما خونه تکونی کردم درد طبیعیم شروع شده بود از پنج شنبه ولی روز یکشنبه نوبت سزارین داشتم پس تحمل کردم و دردم قابل تحمل بود و نرفتم بیمادستان ترسیدم بزور طبیعی بچه رو بدنیا بیارن از طرفیم من فوبیای زایمان طبیعی دارم و برام با مرگ فرقی نداشت شوهرمم مخالف صد در صد طبیعیه و گفته بود شرط یچه دار شدنمون زایمان سزارین و شیر ندادنه خیلی حساسه ک من بدنم بهم بریزه هم بخاطر خودش هم ب خاطر من😅
خلاصه ک ۳ تیر نوبت سزارین داشتم و اماده شدم و وسایل جمع کردم ک بیخود بود ۹۰ درصد وسایلارو خود بیمادستان میده بیمارستان خصوصی همه چی میده
کارای خونم کردم ک مهمون میاد مرتب و تمیز باشه
یخچالمم پر کردم ک کم و کسر نباشه
صبح ۶ رفتم بیمارستان و پذیرش شدم
۷ صبح بود امادم کردن سرم وصل کردن و صدای ضربان قلب بچه رو چک کردن و سوندم موند تا موقعه اتاق عمل رفتن وصل کنن
جزو اولین نفرات پذیرش شده بودم و اخرین نفر رفتم عمل و این باعث شد استرس بگیرم تو اون مدت با همه تلفنی حرف زدم و کلی عکس و فیلم یادگاری گرفتم
۶ صبح رقتم ولی ۱۰ رقتم اتاق عمل نگو چون دکترم ی عمل نداشته الکی بهش میگن مریصت نیومده و فلان چون میخاستن دکترایی ک مثلا ۱۰ تا عمل داشتن اتاق عمل در اختیارشون باشه دکتر من ۱۰ صبح امد خودش دنبالم با توپ پر و وقتی فهمید از ۶ پدیرش شدم کلی با پرستارا بحث کرد ک بیخود کردین مریضمو نگ داشتین و ب من دروغ میگین چون اتاق عمل خالی نداشتین مریضم خیلی انتطار کشیده

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان فندق 🧚🏻‍♀️ مامان فندق 🧚🏻‍♀️ ۴ ماهگی
تجربه سزارین ۲
مریضم خیلی انتطار کشیده
خلاصه مامایی ک داشتم خیلی بد اخلاق بود من کلا استانه تحمل دردم بالاست و ریلکسم ولی چنان سرم و سوندو بد زد ک خدا میدونه خیلی خودمو شل گرفتم ولی بد زد خیر ندیده
دکتر منو برد داخل ک ویزیت اتاق عمل بشم اون جا خانوادمم دیدم و بدتر استرس گرقتم طفلکا خیلی نگران بودن چون طولانی شده بود و دکترم جریانو گقت بهشون
باز منو بردن ی اتاق انتظار گفتن اتاق عملا پره ک دیدم صدای دکترم میاد ک میگ مریضم کجاست خدا خیرش یده خیلی ب مریضاش ارزش قاعله و چ از نظر اخلاقی چ از نظر حرفه ایی بودن بی نظیره
دیدم دنبالم میگرده پیدام کرد باز با پرستارا بحث کرد و دستمو گرف گف پاشو بریم دخترم و برد تو ی اتاق عمل گف پس چرا میگید اتاق عمل نیس چرا انقد دروغ میگید اخه
بعد منو اماده کردن کلا پرسنل خانم بودن دکتر بیهوشیم اقا بود و فوق العاده خوش اخلاق خودشو بهم معرفی کرد منم بخاطر حال بدی ک سوند بهم داده بود و استرس دیر شدن عملم حالم خوب نبود ارومم کردن
و توضیح دادن راجب امپول بی حسی و گف شل بگیر خودتو دوتا امپول زدن و اصلا درد نداشت
پاهام ک گرم شد گفتن بخاب و شروع کردن ب عمل
مامان لیا🧚‍♀️🌸 مامان لیا🧚‍♀️🌸 ۵ ماهگی
تجربه زایمان توی شهر دیگه:
ادامه تاپیک قبل...

من با دکتر توی تهران صحبت کردم. همون روز ۶ تومن زیرمیزی زدم..
برای جمعه ۴ خرداد گفت ۱۰ صبح بیمارستان مصطفی خمینی باشم..
ساعت ۷ صبح از قم حرکت کردم.
کریر و ساک نوزاد و ساک خودم و مدارک همراهم بردم.
نزدیکای ساعت ۹ رسیدم اونجا.دکترم از قبل کارای پروندم رو انجام داده بود.رفتم بخش اتاق عمل..
بهم لیست داد ک از داروخونه بخرم.۷۰۰ تومن هم وسایلا شد.
پک بیمارستان خمینی[لباس اتاق عمل.لباس بخش.زیرانداز یک بار مصرف.ژیلت..دمپایی.پوشک مادر.]شورت سرجی فیکس و کاور یکبار مصرف سرویس هم خریدم ک هیچکدوم به کارم نیومد.

ازم ازمایش خون گرفتن..تا ۱۰ جوابش اماده شد..لباس اتاق عمل پوشیدم...فشارمو گرفتن.آنژیوکت رو زدن...ساعت ۱۲ بردنم اتاق عمل..
پرسنل و دکترم برخوردشون عالی بود[دکتر حدیثه گیلانی]
بیحسم کردن.توی بی حسی سوند رو زدن..عمل شروع شد.ک یهو حس تهوع گرفتم و ضربان قلبم بالا رفت ک بهم دارو زدن.
تا حالم جا بیاد نیاد دیدم یه چیز گردالو نرم گذاشتن روی لپم..چقد هم گریه میکرد.🥺
ادامه کامنتا
مامان یسنا جانم🥺💕 مامان یسنا جانم🥺💕 ۱۲ ماهگی
همچین خبری نبود و حراست بیمارستان داییم بود ینی شیفتش همون موقع بود داییم به اینا یاد داده ک اگ داد و بیداد نکنین نمیبرن اتاق عمل😂یهو دیدم مامانمو مادرشوهرم حمله کردن ب زایشگاه و با پرستارا بحثشون شد ک منی ک فشار دارم و چجوری میخوان طبیعی بدنیا بیارم
دکترمم دیگ ازم عصبی شد و رفته مطبش باز داییم زنگ زد ب دکتر دکتر دوباره اومد و پرستارا اومدن گفتن لباستو عوض کن سوند بم وصل کردن موقع ای ک سوند رو وصل کردن ی حس بدی داری انگار دسشویی داری ولی نمیتونی دسشویی کنی و باید زور بزنی تا دسشوییت بیاد
بعد یهو دیدم ک کیسه سوند پاره بوده و ادرارم داشته میریخته پایین تختم 🫤
بعدش یکم روی شکممو شیو کردن و منو بردن اتاق عمل وقتی داشتم میرفتم اتاق عمل ی حس خیلی خوبی داشتم هم استرس داشتم
رفتم تو انقد یخ بود ک فقط میلرزیدم
ی خدمه منو از زایشگاه به اتاق عمل منتقل کرد و گفت ک خواهرزاده ی اقای زیتونلی هستن و اونجا خوب تحویلم گرفتن و حس امنیت داشتم
پرستارا ازم میپرسیدن نی نی دختره یا پسر اسمشو چی میزاری و اینا
مامان مامان نخودچی مامان مامان نخودچی ۸ ماهگی
همونجا که اومدم خونه دیدم کلی زیرمیزی میخوام بدم یه دکتری پیدا کنم زیر میزی نگیره یا کم باشه برم اریا اختیاری سز بشم یهو اینجا گفتن اتنا پورعلی سزارین میکنه بهش پیام دادم گفت بیا قبولت میکنم رفتم پیشش روز بعد توی راه گریه میکردم که فقط قبول کنه خداروشکر رفتم پیشش زنگ زد بیمارستان گفت صبح بیا عمل روز نیمه شعبان توی زندگیم هیچ وقت اینطوری خوشحال نبودم اول از همه زنگ زدم مامانم گفتم اماده شو صبح بریم بیمارستان انقد درد داشتم بخاطر معاینه ها که فک میکردم بچه الان به دنیا میاد
صبح روز زایمان بازم باورم نمیشد تا بستری نشدم همش استرس داشتم که نکنه ایندفعه هم برگردم خونه وقتی اماده شدم خیالم راحت شد رفتم اتاق عمل تا در بازشد دکتر رستمی رو دیدم😂شوک شدم ولی پورعلی عملم کرد بی شک میتونم بگم بهترین زایمان بود پرسنل اتاق عمل عالی بودن انقد باهام شوخی میکردن ارامش داشتن من داشتم تست میکردم ببینم بی حس شدم یانه یهو احساس کردم زیر سینم خالی شد دیدم صدای گریه دخترم اومد دکتر گفت ملکه برفیمون به دنیا اومد مامان خبر داری بیرون سفید پوش شده پا قدم نی نی خوشگلمونه باورم نمیشد بالاخره راحت شدم
ار بعد سزارین منو بردن ریکاوری یبار شکممو داخل اتاق عمل فشار دادن یبار ریکاوری یبارم اتاق خودم هیچکدومشو حس نکردم فقط لرز داشتم بدجور میلرزیدم بعدش پمپ درد داشتم و شیاف میذاشتم
مامان 💖𝓃𝒾𝓃𝒾 مامان 💖𝓃𝒾𝓃𝒾 ۱۲ ماهگی
سلام مامانا خوبین دلم براتون تنگ شده بود🥹🖤🖤😭حال روحی خیلی داغونی دارم ولی گفتم بیام بگم بهتون ک چی ب روزگارم اومده بعد اینکه سزارین کردم خونریزی شدید داشتم تا ی ماه قطع شد بعد اون رابطه داشتم نگو همون موقع حامله شدم😭😭🖤بعد تا روزی ک بدونم همش لک لک میدیدم دکترم رفتم گفت بخاطر سزارین پریودم مرتب میشدم اصلا فک نمیکردم ک حامله باشم تو چند تا تاپیک قبلم گفته بودم ک دهنم مثل بارداری هام تلخ شده ولی خب چون پریود میشدم گفتم بیخیال خلاصه ی هفته پیش رابطه داشتم بعد اون برا اولین بار قرص ارژانسی خودم ک فرداش حالم خیلی بد شد و خونریزی شدید گرفتم رفتم دکتر گفت برو ز سونوگرافی ارژانسی بده شاید کیست ترکیده 🖤😭کاش کیس بود رفتم سونو یهو دکتر گفت سونوی آنتی رفتی من نمیگی گفتم چی آنتی چیه خلاصه بعد کلی حرف اندازه زد لچه رو ۱۴ هفته و ۴ روز😭🖤🖤🖤🖤قربونت خدا برم بچه کجا بود اخه چیکار کنم من ی بچه ۶ سال ی ۳ ساله ی ۵ ماهه کل دنیا برام سیاه شد بقیشو تاپیک بعد میگم
مامان هلن💗 مامان هلن💗 ۴ ماهگی
دخترم وخابوندم وکلی خسته و خوابم میاد اما نمیدونم چرا امشب یاد روز زایمانم افتادم و اعصابم خرد شد خیلی ناراحت شدم دلم به حال خودم میسوزه چون تنام مراحل زایمان طبیعی رو رفتم دقیقا ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت بود که زایمان کنم اما قلب دخترم اخراش نزدیک بود بایسته و محبور شدن بدون تشکیل پرونده و حتی با بیهوشی کامل منو بردن اتاق عنل چون ایتقدر حال دخترم بد بود یادمه بین پرسنلا که مرد بودن داد میزدم وپاهامو تو شکمم جمع میکردم تمام پاهام رو دیدن چون دیگه داشتم از درد میترکم و دخترم رو تو واژنم حس میکردم اخرش از بس به رحمم فشار اومد تو اتاق عمل خونریزی کرد .وقتی یاد زایمانم میفتم خیلی حالم بد میشه مخصوصا شبا که سرمو میزارم رو بالش تک تک اتفاقای زایمانم میاد جلو چشام و دلم میشکنه دوست دارم فراموش کنم اما نمیتونم بعد زودم مرخصیم نکرد سه روز موندم بیمارستان بعد دکتر اومد گفت من نمیتونم مرخصت کنم اتفاق بدی برات افتاد تو اتاق عمل نزدیک بود رحمتو از دست بدی وکلی خون ازت رفت تو این سه روز کلی سرم و امپول و خون بهم تزریق کردن چی بگم امیدوارم هرکی بارداره زود زایمان کنه وخاطره ی خوبی براش باشه 😒😒