انقد اعصابم خورده
یکی از اشناهامون امشب اومده بود خونمون بعد حرف بچه دوم شد
من گفتم من دیگه نمیارم ، اون با حالت شوخی گفت بمیرم برات من حای تو بودم ۵ ۶ تا میاوردم با اون بارداری که تو داشتی ۹ ماه استراحت کردی
وای الان دارم حرص میخورم چرا اون لحظه جوابش ندادم
من ۹ ماه استراحت بودم دو بار خونریزی شدید داشتم ماه ۷ انقباض داشتم بستری شدم کلی مشکل داشتم بعد اون میگه استراحت گردی مثلا با یه حالتی میگه انگار من عیش و نوش کردم
اون استرسی که من اونموقع کشیدم بهیچوجه حاضر نیستم دوباره تجربه کنم
باورتون نمیشه هیچ جا نمی‌رفتم
روزی که میخواستم برم دکتر از یه هفته قبلش و یه هفته بعدش هیچ جا نمی‌رفتم میترسیدم باز خونریزی بیفتم
کارم شده بود گریه که چرا اینطوریم و چنین بارداری دارم بعد طرف میاد میگه تو استراحت کردی
منم دوس داشتم مشکلی نداشتم میرفتم میگشتم
بخدا لباس عید خریده بودم ولی روز عید رفتم بیمارستان ۴ روز بستری شدم
بعدشم کلا خونه بودم تا زایمان
باورم نمیشه چقدر مردم زود این چیزارو فراموش میکنن

۱۱ پاسخ

چقد بی درکن ک اینو میگن
منم استراحتی بودم

شیرتو تلخ نکن گلم با غصه خوردن شما جوابشو دادی با همون سکوتی که کردی
اخه همیشه میگن جواب ابلهان خاموشیست

همینکه چن ماه از خونه نزنی بيرون بدترین عذابه چه روحی چ جسمی

توجه نکن زر زر زیاده مگ عهده قجرمیرزاس ک ۵یا۶تابجه یا افغانیه بچسب ب بچت و گوشت در باش یکیش دروازه

وای خدا دوره حاملگیمو یاد میارم مو به تنم سیخ میشه با طول سرویکس ۲۰ دهانه رحم باز و خونریزی کل ۹ ماه رو فقط دراز کش بودم، دراز کش غذا خوردم و پوشک میبستم به خودم مدفوع میکردم و برای ادرار لگن میاوردن برام و از ۲۲ هفته بستری بیمارستان بخاطر عفونت ادراری....وحشتناک تر از این نداریم..از هفته ۳۵ رفتم حموم بخدا....وای خدا مرسی که بخیری گذشت

وااای فقط ما استراحت مطلقییا حال همو میفهمیم،افسردگیش هنوز باهامه چهارماه رو تخت بودم و فقط برای سرویس بلندمیشدمو بس ب من همچین حرفی میزدن تیکه پارشون میکردم

آخی عزیزم
واقعا نمیدونم کی میخوایم یاد بگیریم یکم بقیه رو درک کنیم . من پنج تا بارداری داشتم و چهار بار سزارین کردم و هر بار با دفعه ی قبل فرق داشت سر آخری خیلی سعی می میکردم سرحال باشم ولی واقعا توان نداشتم
میشستم خونه که کسی خیلی حالمو نبینه چون اولین چیزی که میگفتن این بود که مجبور بودی مگه دوتا بچه داشتی میخواستی چیکار . ولی کسی حال منو همسرم رو که بچه سوم مون رو از داده بودیم درک نمیکرد.😔
گاهی وقتا فقط باید سکوت کرد.
خودتو واسه این حرفا ناراحت نکن واقعا اعصابت رو رفتارت تاثیر میزاره پس بیخیال 😊

میگفتی خدا نصیبت کنه تا بفهمی منظورم چیه

چخبره 5.6تا اصلا به مردم چه که توچندتابچه میخوای ملت چه پررو شدن هیچی نگی آمار چندشب پیش شوهرت خوابیدنو هم ازت میخوان

عزیزدلم همون لحظه باید جواب میدادی و با روی خوش میگفتی انشاالله همچین بارداری خوبی نصیب خودت و عزیزات.حالا ک جواب ندادی ارامشتو ب هم نریز

بیخیال عزیزم
منم مث تو بارداری سختی داشتم
کل ۹ماه رو روزی دوتا امپول میزدم
خونریزی داشتم طول سرویکسم کوتاه بود
دوماه اخرو بیمارستان بستری بودمممم
زایمانمم که افتضاااح بخیه هام نکروز کرد و هزارتا بد اقبالی دیگه
🥴
خیلی سخت بود
فقط خودمون میدونیم چی کشیدیم

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۹ ماهگی
برگشتن با مترو اومدیم خونه من خیلی دردم زیاد شده بود حالت انقباض نداشت دل دردی که شبیه دل درد پریودی بود همسرم گفت بریم بیمارستان گفتم نه بریم خونه استراحت کنم خوب میشم چون تو مطب هم زیاد نشسته بودم
خلاصه اومدیم خونه من استراحت کردم و دردم کمتر شد
همچنان درد داشتم ولی زیاد نبود تا اینکه سه شنبه اول اسفندصبح بیدار شدم که همسرم بره سرکار دیدم یکم دل دردم بیشتره هیچی دیگه همسرم رفت سر کار منم بیدار بودم تا حدودای ۹ دیدم درده کم نمیشه یکم نگران شدم گفتم نزدیک یه بیمارستان هست برم اونجا ببینم چجوریه فرداش پیش دکتر خودم نوبت داشتم براnst ولی تصمیم گرفتم برم بیمارستان
به شوهرم پیام دادم که من میرم دکتر اسنپ گرفتم و رفتم
رسیدم بیمارستان رفتم پیش منشی دکتر زنان که گفت دکتر فعلا نیومده تا ۱۱ میاد برو پیش ماما تا شرح حال بگیره و اگه اورژانسی بود بفرستت بلوک زایمان
رفتم اتاق ماما ضربان قلب جنین و قد و وزن و فشار خودمو چک کرد و گفت با توجه به دردی که داری برو بلوک زایمان
از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت بلوک زایمان وارد که شدم گفتم درد دارم اومدم nst بدم یه نسخه داشتم از دکتر پریناتولوژیست که میخواستم فرداش مطب براnst بدم که دادم به ماما اونجا و وارد سیستم کرد و منو فرستاد صندوق
رفتم پرداخت کردم و nst رو گرفتن ماما گفت جواب خوبه منم دیدم اره هیچ انقباضی ثبت نشده ولی ماما گفت اگه میخوای به دکتر هم نشون بده اولش دو دل بودم گفتم وقتی انقباض ندارم دیگه پیش دکتر برم چیکار
بعدش پشیمون شدم گفتم حالا که تا اینجا اومدم برم یه دکتر هم بگم شاید برت دردم مسکن بده
رفتم مجدد پیش منشی که نوبت بده گفت خیلی شلوغه و علاف میشی گفتم اشکال نداره نوبت داد و نفر ۴۱ بودم
مامان گل پسرم 🫀😇 مامان گل پسرم 🫀😇 ۶ ماهگی
سلام مامانا خوبین ممنونم ازتون بابت دعاهاتون خیلی ممنونم خدا به بچه هاتون سلامتی یده انشالله به حق این شب ها هیچ مادری با بچش امتحان نشه فقط
من دو روز بود به خرکت های پرشی بچم شک کرده بودم دور از جونش همش میترسیدم نکنه اسپاسم شیرخوارگی همون تشنج باشه که امروز صبح سه بار بدنشو سفت کرد و من دیگه داشتم دغ میکردم نوبت گرفتم از دکتر نورولوژ دکتر عموزاده رفتم مطب و گفتم و گفت که ممکنه باشه باید نوار مغزی بده و من اون لحظه مرگ و جلو چشم ام دیدم و که بعد نوار خداروصد هزار مرتبه شکر که سالم بود و کامل دکتر توضیح داد که اسپاسم شیر خوارگی یه حالتی هست مثل همین سفت شدن بدن و پرش ها با این تفاوت که این حالت باید مثلا سه دیقه تا ۵دیقه ادامه داشته باشه و بچه بعد از اون گریه های شدید میکنه و بی حال میشه و هوشیاری شو از دست میده و این ها حالت حالت خوشه ای دارن و روز به روز بیشتر میشن و یه قرص داد و گفت نگاه کن ببین بهتر میشن بعد از قرص یا نه و اینکه حتما فیلم بگیر و دیگه من دیگه از این هنه استرس و اضطراب دغ کردم هفته. دیگه میخوام ببرم تهران دکتر غفرانی نظر اون و بدونم
مامان dayan مامان dayan ۱۴ ماهگی
مامانا می‌خوام یکم از تجربه های سختی ک داشتم بگم براتون

یه بار قبلا هم تو تاپیکم گفتم من تا اول هفت ماه بارداریم فوق العاده بود
نه ویار نه سنگینی نه هیچ مشکلی
از هفت ماهگی یهو دایان منقبض میکرد خودشو و دکتر بهم ریسک زایمان زودرس داد
یه بار بستری شدم و یه دوز بتامتازون برام تزریق شد برم سولفات گرفتم و استراحت مطلقی شدم با گذاشتن هر روز شیاف پروژسترون وزدن هفته ای ی بار آمپول پرولوتون
از طرف دیگه افزایش شریان رحمی داشتم بچه ای یو جی ار بود و کم وزن
خلاصه من با رعایت همه این نکات سی و چهار هفته و پنج روز بودم رفتم مطب دکترم معاینه بشم ان اس تی دادم گفت باز انقباض داری و شروع در های زایمان بستری شو بازم دوز یا آور بزنی
من باز بستری شدم
فشارم بالا می‌رفت و دفع پروتئین هم پیدا کردم
توی سی و پنج هفته و یک روز بودم که ۷صبح با احساس دستشویی شدید بیدار شدم
هرچی میرفتم دستشویی نداشتم
به دوستم زنگ زدم گفت بچت داره میاد صبر کن ی ربع یکبار ک شد برو بیمارستان
ما ساعت گرفتیم ببینیم کی اینجور میشم دیدیم پنج دقیقه یکباره😂
دیگه سریع رفتم بیمارستان
بقیشو براتون توی کامنت اول مینویسم
مامان دلسا مامان دلسا ۶ ماهگی