امشب که دارم می‌نویسم از زندگی از همه چیز خسته شدم البته از زمانی که ازدواج کردم فهمیدم چه اشتباااااه بزرگی کردم خسته شدم.تو زندگیم خیلی خیلی زجر کشیدم بخام یکی یکی بگم میشه دوتا کتاب بزرگ و صحفه زیاد.میخام بگم که من لیاقت مادر شدن نداشتم و ندارم امروز رو هیچ زمااان فراموش نمیکنم خودم باعث شدم پا دخترم بسوزه کف پاش.امیدوار به خدا هستم که بمیرم.چرا پاش سوخت و باعث شدم دلیلش این بود که من خواب بودم مادرم تو حال خوابیده بودم و شلوار پا دخترم نکرده بود و من بیدار شدم دیدم دخترم چند جا خونه ریده و پاش هم گذاشته داخلش رو قالیا رفته به محض اینکه دیدم چون وسواس هم دارم ،خیلی خیلی جیغ زدم و داد به سر دخترم بردمش تو حیاط گفتم برو بیرون دستشویی کن تا قالی پاک کن تو همین هین هم مادرم هنوز کف خونه دراز کشیده بود و میدید بعد من آب حیاط باز گذاشته بودم که متوسط بشه دخترم رو بشورم یعنی آب داغه ،بعد دخترم شلنگ رو گرفته بود دستش بازی میکرد آبه هنوز داغ نشده بود بعد تا اینکه داغ شده بوده انداخته بود زمین رو شلنگ رو بعد همونجا که شلنگ رو انداخته بود نشسته بود بخار هم از آب میزد بیرون این هم تو آب وایساده بعد موقع که گریه میکرد یعنی ۱۰ثانیه اول منم که عصبی بودم خیلی خیلی زیاد میگفتم عیب ندارع بزار پات بسوزه بعد که جیغش خیلی خیلی رفت بالا رفتم گذاشتمش کنار.دیدم آروم نمیگیره دیدم کف پاش سوخته آخ خدا روم رو سیاه کنه به حق ابوالفضل اینقدر جیغ میزد و هق هق گریه سریع بردم دکتر پانسمان کرد کرم زد بهش با بانداج کرد.اومدم خونه زنگ شوهرم زدم گفتم بیا بچت بگیر نمیتونم زندگی کنم دیگه وسایلا جمع کردم زدم بیرون

۱۸ پاسخ

اول اینکه چطور بچه بیداره میخابی اصلان اشتباهه محضه هزار خطر هست این که اشتباه خودت بود و ربطی به مشکلات نداشت همش هم از خواببدنت شروع شد اگه همراه خودت بچت خاب میکردی هیچکدوم از مشکلات نبود .دوم برینه هایلین یه دقیقه پوشاک نبود رفته رو میز آرایشی ریده 😄و عکس العمل من فقط این بود گفتم برو دسشوی تا بیام تموم شد چون من پوشاکش نکردم سرم تو گوشی بود پس اون مقصر نیست بعد باز شستم اومد بیرون باز تا پوشاک کنم رید ..باز شستم باز تکرار شد یعنی سه باز پشت سر هم اسهال شده بود و حتی یبارش داد نزدم سرش چون مقصر منم پرتقال دادمش ..اینارو گفتم که همیشه به اولش فکر کن مقصر کیه اونی که عقل داره نه بچه یکساله ..دیگه حواستو جمع کن هیچوقت تنها نخاب بچه رو به هیچکس نسپار وقتی تو مادرشی بی خیال خابیدی پس بقیع هم به تخمشون نیست و اینکه زدی بیرون واقعا چطور میتونی بچه زده پاش سوخته تو ولش کردی مگه نامادری 😰😰حس میکنم حس مادرانه کم داری شاید سنت کمه نمی‌فهمی ولی مسعول بچه توی فقط تو .امیدوارم ناراحت نشی به خودت بیای من با اعتیاد و بی کسی و بی پولی حتی یک ثانیه ولشون نکردم دوتا بودن تو بدترین دعوا و شرایط که شیشه تو سرم خورد میکرد من موندم و فقط بخاطر این دوتا گفتم کوچیکن بزار بزرگتر بشن درست نشد ولش میکنم چون من مسعولیت اینارو قبول کردم از وقتی تست بارداری مثبت شد ..

هرچقدر هم که با شوهرت مشکل داشته باشی نمیتونی عقده هاتو سر بچه خالی کنی. چرا بچه پوشک نباید باشه که همه جای خونه رو کثیف کنه اون چه میدونه تو این سن کنترل مثانه و دستشویی رفتن چیه. من وقتی خونه ی خودمون باشم اجازه میدم بچه هام همه جور بازی و خرابکاری کنن. الان خرابکاری نکنن وقتی بزرگ شدن کنن؟ اون موقع هم که عاقلن و دیگه لذتی نداره. مقصر کثیف کاری خودت بودی که بی خیال بودی هم پوشک نکردی هم بی خیال بیداری بچه خوابیدی. انتقام بی خیالی خودت رو هم با سوزوندن بچه گرفتی. بیچاره بچه. هزاران آدم چشم انتظار بچه ن اونوقت اونی هم که داره بچه رو زجر میده

اول چرابچه ات روفرش ریده خب خواهربچه ی کوچیک وپوشک کن یاکهنه کن نداری 😐درضمن دعواش کردی دیگه حالاچراخواستی بیشترتنبیهش کنی مشکلات همه دارن حالایاکم یازیادبه نظرم حال دلت خوب نیست ازمادرت یاکسی پول بگیربروپیش روانشناس تاحالت بهتربشه واینکه بچه ودادی به همسرت خودت زدی بیرون اصلادرکت نمیکنم درسته عصبی هستی نه دیگه تااین حدبه نظرم دکتراعصابم بری بهتره مازن هافرارمبکنیم ازدرمانمان ولی بخدابدنیست یه موقع هایی کمک بخواهیم یاداروبخواهیم بخوریم ذکروقران زیادبخون

اشتباهت اونجاییه که میگی فهمیدم اشتباهه ازدواجم... ولی با وجود این فهم یک طفل معصوم را قربانی کردی. اشتباه بعدیت اینه بچه زیر دوسال رو میخوای مثلا از پوشک بگیری... اشتباهات بعدیتم که خودت بهتر میدونی. حتما به روانپزشک مراجعه کن.

چقد ظالمی پای بچه بسوزه بگی عیب نداره بزار پات بسوزه متاسفم برات همین مثلا مادری خیلیا هستن بی پدر مادر هستن حالا اونا بچه شونا بکشن داغ بزارن برو پیش روانشناس دلم برا شوهرتو و بچه سوخت

یه چیزی بگم.امان از بی خانوادگی و بی کسی همین 😔😞😔😞پدر مادر داری ولی انگار نداری،این حرف منو کسی می‌فهمه که کس دار بی کس باشه

واسه مشکلاتت هیچی نمیتونم بگم اما میدونم حتما یه مادر آنقدر خسته و داغونه که صبرش لبریز میشه
ولی دختر شما هنوز دو سالش نشده عزیزم نباید تو خونه باز میزاشتی که بخواد کار خرابی کنه بعدش هم وقتی دیدی این اتفاق افتاده لااقل سرش داد نمیزدی میدونی چه تاثیرات بدی در آینده براش داره و حتما تو این شرایط همسرت چیزی بهت گفته که مجبور شدی دختر تو رها کنی ولی به این فکر کن اون که پناهی به جز تو نداره اونم تو این شرایط سخت که باید بغلش کنی و تسکین دردش باشی
پس بهتره پیشش باشی و تنهاش نزاری

عزیزم بخدا دلم خیلی برا بچه سوخت اشکم داره درمیاد،خودت بچه رو باز گذاشتی اونکه نمیدونه باباش خرجی نمیده باباش بداخلاقع وفلان که حواسش باشه توخونه خرابی نکنه😔😔 پاش سوخته بعدم رفتی تحویل باباش دادی خب حداقل خودت نگهش میداشتی قربون صدقش میرفتی فدای سرش که فرشا کثیف شده،فرش تمیزمیشه میره ولی تاثیری که دادزدنت رو روان بچه گذاشته پاک نمیش،،،بمیرم پاشم سوخته،توروخدا دیگه خیلی مواظبش باش الانم برو قربون صدقش برو تا یادش بره،،،ضمنا تومادر بدی نیستی عزیزم فقط باید یادبگیری به اعصابت مسلط باشی

میفهممت متاسفانه خیلی خوب میفهمم ولی وقتی خواستی بچه رو تنبیه کنی یادت بیاد چقدر دوستش و اون چقدر کوچیکه حتی بیشتر حرفاتو متوجه هم نمیشه یادت بیاد هیچ عمدی پشت کارهاش نیست و تنها داره طبق غریزش می‌ره جلو

اینجوری ب خودت نگووو تو ک نمی‌دونستی آب انقد داغ میشه ک بچه اینجوری بشه از قصد ک نکردی خوب میشه نگران نباش بچه ها خیلی خوبن همه چیز رو زود فراموش میکنننن

خیلی حساسی، اتفاقی نیفتاده بود که این همه بهم ریختی،بچست دیگه،دختر من دیشب زد گوشیمو شکوند ولی یک کلمه حرف نزدم چون اون که نمی‌فهمه.
می‌دونم خسته میشی ولی وسواستو بزار کنار خونه ای که بچه داره به قول روانشناسا باید طویله باشه😄
ولی اینو بدون تو بهترین مادر برای بچه خودتی ،هیچکس جای تورو نمیگیره براش. با وجود پدر بی مسئولیت تو تنها پناه اون بچه ای ،برو بیارش پیش خودت گناه داره

عزیزم دختر منم یکی دو هفته قبل یه کاسه روغن خالی کرد رو فرش اشپزخونم فرش هم رنگ روشن،روغنا هم زرد چوبه داخلش بود،اینقد سر دخترم جیغ جیغ کردم،بعدش که فرشو تمیز کردم دیدم اصلا ارزششو نداشت که سر دخترم داد بزنم خیلی پشیمون شدم

خب کار خرابی کنه داد چرا هر وقت خونت ب این وضع افتاد بگو ب ی ورم خودتو خوشکل کن و با بچت دوتایی بزنید بیرون پارک اینور اونور بذار خونه بو گند بده مگه چی میشه خودت داری ب خودت سخت میگیری منم دخترم هنوز کوچیکه باز چهار ماهه ناخواسته باردارم خدا می‌دونه صبح که میشه این بچه تا شب وقت خواب چقدر رو اعصاب کنه و بهونه میگیره با ی شوهر بی درک.من الان ی مدتها فهمیدم ک الکی چرا خودمو اذیت کنم خونه بوی گوه هم بده دیگه عین خیالم نیست

مامان آنیتا درخواست بده بهم.
منم مثل توام

چقدر حالم بده چقدر حالم از مادر بودن خودم بهم میخوره.میدونم مادر خوبی نیستم واقعا خدا باعث بانیش لعنت کنه

شوهرا همه نفهمن.خاک عالم بر سر این شوهرای احمق و نفهم

خاک عالم بر سرم😔😔😔😔😞😞😞😞

بچم رو دادم دست شوهرم و اومدم بیرون از خونه.نمیدونم تو زندگیتان مشکل دارید با شوهراتون که بره رو مغز فحش بده خرجی نده و جیگر خونی کنه و صبر آدم لبریز میشه نمی‌دونم زجر کشیدین یا نه.ولی حالا خودم لعنت میکنم که چرا بچه دار شدم تو زندگی اینجوری خودم لعنت میکنم که چرا عقدها که تو زندگی دارم با شوهرم سر بچه ۱ساله خالی میکنم و بعدا با خودم فکر میکنم که خدایا این چه گناهی داره این چه می‌فهمه من و پدرش باعث شدیم بچه بیاد حالا چرا سر این خالی میکنم.خودم خیلی خیلی خیلی ناراحتم سر این موضوع نمی‌دونم چیکار کنم که سختی‌ها و زجرا که شوهرم بهم میده سر این خالی میکنم😔😔😔😔

سوال های مرتبط

مامان دردونه 💕💕 مامان دردونه 💕💕 ۲ سالگی
سلام شب مامانی گل بخیر
امشب ی موضوعی واسم پیش اومد که می‌خوام واستون تعریف کنم و هر کسی می‌تونه نسبت به اعتقادات قلبی و دینی خودش برداشت کنه ولی واسه من هنوز جای تعجبی که چی شد که این اتفاق افتاد....امروز ی مجلس روضه دعوت بودم و توی این مجلس چون سالها قبل حاجت گرفته بودم ی نذر کوچیک میدادم ولی امسال ی حاجت داشتم که منتظر بودم برآورده بشه و بخاطر این گفتم نذر رو نمی‌برم و درصورت حاجت روایی سال بعد دوباره ادا کنم.وقتی داشتم تو مسیر میرفتم واسه روضه دخترم تو حین حرکت ماشین پستونکش رو احساس کردم از ماشین انداخت بیرون و مدام می‌گفت مامان می.زدیم‌کنار و کل ماشین رو گشتیم و مسیر و دوباره تا جایی که احساس کردم صدای پرت شدن ی چیزی اومد برگشتیم و هیچی نبود. کل ماشین و وسایل دخترم رو گشتم بازم هیچی نبود و به اجبار به خاطر اینکه دخترم اذیت نشه رفتم مغازه و پستونک خریدم و چهارصد و پنجاه کارت کشیدم همین حین که ناراحت بودم که دستم این ماه یکم خالی بود حتما بخاطر اینکه نذر رو ندادم این اتفاق افتاد و خلاصه اینکه تا رسیدم روضه نیم ساعت بود مجلس شروع شده بود و دیر رسیدم و همش تو فکر بودم تا اینکه یهو دخترم ساعت یک شب رفت سراغ ساک لباسی که باهام بودو دیدم گفت می و گفتم می می (پستونک جدید)رو‌میزه ولی دخترم دست کرد تو ساک و پستنونکی که از ماشین انداخته بود بیرون رو از ساک کشید بیرون...و‌خودمو شوهرم نگاهممون خشک شد که این پستونک از کجا اینجا سر درآورد در صورتی که موقعی که دخترم پستونک رو انداخت از شیشه ماشین بیرون این ساک بسته شده و عقب ماشین بود....🥹🥹🥹🥹🥹
مامان فنچالو مامان فنچالو ۲ سالگی
🔴سلام سلام مامانا🌼بیاید امروز راجب واکسن۱۸ماهگی حرف بزنیم💉
این مطالبی که مینویسم فقط تجربیات خودمه ممکنه مادرای دیگه یه نظریه دیگه داشته باشن پس بیاید هممون باهم تجربه هامونو به اشتراک بزاریم که به درد مامانای دیگه بخوره،خب اول ازهمه بگم که ازاول واکسن های پسرمن سبک بود خیلی اذیت نشد واکسن۶ماهگی اصلاتب نکرد ولی خب انقد که از این ۱۸ماهگی ترس داشتم خیلیم اذیت شدم،من روز قبلش تاپیک زدم از مادرا خواستم کمکم کنن که خیلی راهنماییم کردن بعضیا معمولا قبل تزریق واکسن به کودکشون استامینوفن میدن ولی دکتر پسر من هیچوقت نزاشت اینکارو کنم گف چون باعث میشه اثر واکسن کمتر بشه به هرحال شکا میتونید بدید یاندید نظر خودتونه،من شربت رو باخودم به بهداشت بردم بعد تزریق همونجا دادم بهتره که همونجا بزارید رو زمین که کودک رو پاش راه بره که واکسن زودتر تو پا پخش بشه و سفت نشه ودرد نگیره بعدم اومدیم خونه یکم میان وعده خورد خوابید حالش قبل خواب خیلی خوب بود ولی وقتی بیدار شد پا درد داشت و بشدت گریه میکرد هرجور شده آرومش میکردیم باهمسرم تا اینکه بعد ازظهر تبش شروع شد تا ۳۸استا میدادم وپاشویه میکردم بردیمش بیرون باکالسکه خیلی خوب بود پاش تکون نمیخورد اروم بود دوروز هم همینجور گذشت بعدش خودبخود توخونه گلوش چرک کرد تبش قطع نشد خلاصه یک هفته بعد چک کردیم خوب نشده بود بدتر شده بود از اونطرف اسهال و استفراغ هم گرفته بود بشدت ضعیف شد دوبار بردیم دکتر سرم زدن براش قشنگ این بیماری یک هفته طول کشید،وزن واکسن۱۸پسرم ۱۳کیلو بود یک هفته بعدش که مریض شد دکتر وزن کرد ۱۱۷۰۰ شده بود انقد اذیت شد با همه اینها باز تبش خیلی بالا نرفت چون بهش ازاین شربت پانادول میدادم که یه شربت استا عالیه حتما تو واکسن های سخت استفاده کنید
مامان محمد حسین❤️ مامان محمد حسین❤️ ۲ سالگی
سلام خانما
امشب سومین شب از شب‌های پر چالش از شیر گرفتن پسرم برام بود
من چون از پدر و مادرم دورم چند روزی اومدیم خونه مادر شوهرم تا بچمو از شیر بگیریم ، مادرشوهرم خیلی کمک حالمونه ، خدا خیرش بده خیلی کمک می‌کنه بهمون
امشب با مادر شوهرم رفتیم توی اتاق که پسرمو بخوابونیم پسرم خیلی علاقه نداره روی پا بخوابه چند بار بهش گفتم بیا مامان برات لالایی بزارم روی پاهام بخواب ، ولی دوست نداشت بخوابه دلش میخواست شیطنت کنه خسته هم شده بود خیلی و خوابش میومد
بعد به مادر شوهرم گفتم مامان شما خودتون بزنید به خواب منم خودمو میزنم به خواب ببینیم چیکار می‌کنه
بعد پسرم هی صدام میکرد منم آروم جوابشو میدادم ، میگفتم مامان شما هم دراز بکش بخوابیم ، بعد از یکی دو دقیقه سکوت پسرم کنار من دراز کشید منم تکون نخوردم اصلا بعد پنج دقیقه دیدم که بچم خوابیده 🥹🥹
امشب اصلا برای خواب اذیت نکرد ، حالا از شب تا صبح ببینم چند بار بیدار میشه و چیکار می‌کنه ، فردا براتون تعریف میکنم 🙂
کنارش هم شیر گذاشتم که اگه بیدار شد بهش بدم
مامان محمد حسین❤️ مامان محمد حسین❤️ ۲ سالگی
سلام خانم گلا صبحتون بخیر
ادامه از شیر گرفتن پسرم 👇🏻
دیشب محمد حسین ساعت یک و نیم خوابید ، بعد دیگه تا ساعت چهار و بیست که اونم من بیدار شدم دیدم داره میره روی سرامیک ها کم کم ، داشت تو خواب غلت میزد و جاش خوب نبود یکم نق میزد منم سریع رفتم و جاشو عوض کردم و گذاشتمش روی تشک بعد دیدم مای بیبی پر شده گفتم عوضش کنم اذیت نشه تا صبح ، دیگه عوضش کردم و حین عوض کردم بچه خواب خواب بود ، مای بیبیشو از من گرفته بود با صدای آروم گفت اشغالی🥹یعنی ببرم بندازم اشغالی بعد بهش گفتم چشم مامان بعد سرعت گذاشتمش روی پاهام گیج خواب بود بچم بعد چند تا تکون مای بیبی از دستش افتاد و خوابید
بعد ساعت هشت باز گشنه شده بود نمی‌دونم یا تشنه بود داشت تو خواب نق میزد سریع شیر پاستوریزه ریختم توی شیشه چون دراز کشیده بود گفتم تو شیشه بدم بهش ( دوستان اصلا به پسرم شیر خشک ندادم فقط شیر خودمو خورده ) بعد همون‌طور که چشماش بسته بود شیزشو خورد و منم سریع کنارش دراز کشیدم و اونم دید کنارش خوابیدم ، چشماشو بست و ساعت هشت و ربع بود که خوابید 😊
امیدوارم این تجربه براتون مفید باشه مامان های عزیزم ❤️
مامان آرین و عرشیا مامان آرین و عرشیا ۲ سالگی
سلام از طرف یه مادری که تو تاریکی شب و تو خلوت خونه داره شام میخوره و به هفته ای که بهش گذشت فکر میکنه...به هفته ای که پسر کوچولوش بهونه گیر شده بود و هرچی میخواست فقط گریه میکرد..به هفته ای که شوهرش انقد از کار خسته بود که همش بی حوصله بود وقتی میومد خونه...به شبایی که نفسم کم میومد انگار یه چیزی رو سینه م خوابیده بود....به وقتی که دست یکی رو روی پیشونیم حس کردم و فکر کردم شوهرمه اما یهو یادم اومد سرکاره و من تنهام..به اینکه چقدر دوست داشتم برم دو روز خونه مامانم و نشد....حالا من وقتی شوهرمو پسرم خوابن دلم گرفته از اینکه چرا در مقابل گریه های پسرم و بهونه گیریاش صبور نبودم....منی که پسرمو شوهرمو واطرافیانمو خیلی دوست دارم و جونم براشون می‌ره اما یه وقت ناخواسته دلشون رو میشکونم....خدایا منو ببخش بخاطر اون وقتا که دلشون رو شکوندم..دلم میخواد صبح که بیدار شدم خدا بهم یه صبر بده تا دیگه بچه مو دعوانکنم یا عصبی نشم ازش....پسر قشنگم منو بخاطر وقتایی که عصبی میشم ببخش...بخدا من خیلی دوست دارم
مامان مهرا مامان مهرا ۱ سالگی
مامانا سلام
امروز با دخترم رفتیم خانه بازی
کلا دوسه بار رفته
امروز بچه هایی رو که میدید به وسیله ای که بازی کرده باهاش دست میزنن
جیغ میزد و میرفت که مثلا بگیره
من درگوشش میگفتم باید نوبتی باشه و از کسی وسیله نگیریم و از این حرفا
یه زنه که پسرش خیلی مظلوم بود و دختر من چیزی ازش میخواست سریع میداد
یهو اومد در نقش مادر خیلی خوب و گفت الان وقت اموزش نیست
تو گوشش نخون
گفتم پس کی وقتشه !
خونه که تنهاست
الان که تو موقعیت باید بگم
بعدش گفت من تو خونه صبح تا شب دارم با بچم حرف میزنم لبم خشک میشه
گفتم والا ما هم همینیم
تو خونه گفتن یه طرف الان که تو شرایط و داره میبینه بطرف
بعدم اول باید بذاریم خودشون باهم کنار بیان شابد بتونن حل کنن و دپست شن
خیلی ناراحت شدم
از اینکه همه شدن متخصص بچه داری و به خودشون اجازه میدن به دیگران راه یاد بدن
دختر منم تجربه های اولشه
خیلی دوست دارم تو این موقعیت ها فرار بگیره و خودش حل کنه مشکلو یا اگر منجر به درگیری چیزی بود خودم ورود کنم
مامان حلما کوچولو مامان حلما کوچولو ۲ سالگی